سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۶ - در نعت علی (ع)
... شاد باش ای شاه دین پرور چراغ انجمن
گر نبودی زخم تیغ و تیرت اندر راه دین
دین نپوشیدی لباس ایمنی بر خویشتن ...
... کو به میدان خطر سازد برای دین وطن
راه دین بودست مخوف از ابتدا لیکن به جهد
آن همه مخوف را موقوف کردی در زمن ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۱ - در مدح قاضی نجمالدین حسن غزنوی
... کاینت عقل افزای صحرا وینت جان پرور وطن
باغ رفت از راه دیده کی سنایی آن تویی
بر چنین آواز و رنگ و بوی مانده مفتتن ...
... پیش هر بادی که بینی چفته گردد نارون
نجم را آن استقامت هست کاندر راه دین
جز به پیش راستی چفته نشد چون نون ان ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴
... وز پی تر دامنی اندک حیات آمد سمن
راه رو تا دیو بینی با فرشته در مصاف
ز امتحان نفس حسی چند باشی ممتحن ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح خواجه علاء الدین ابویعقوب یوسف بن احمد حدادی شالنکی غزنوی و ابوالمعالی احمدبن یوسف
ای ز راه لطف و رحمت متصل با عقل و جان
وی به عمل و قدر و قدرت برتر از کون و مکان ...
... هر که بهر سود خویشت جست ماند اندر زیان
هستی ما پادشاها چون حجاب راه تست
چشم زخم نیستی در هستی ما در رسان ...
... از برای گفت او را آید اندر جسم جان
تا ببام آسمانش برد بخت از راه علم
این نکوتر باز کآتش در زد اندر نردبان ...
... روشن آن ماهی که باشد آفتابش سایبان
شاد باش ای منحنی پشت تو اندر راه دین
دیر زی ای ممتحن خصم تو اندر امتحان ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۶ - در مدح امین الدین رازی
... خبر بادیست پر پیمای اثر خاکیست دور از وی
نظر راهیست پر منزل عیان را باش چون اعیان
تو موسی باش دین پرور که پیش مبغض و اعدا ...
... وزین بشنود بوی جان برون از آب و گل سلمان
همه در دست کار دین همه خونست راه حق
ازین درد آسمان گردان وز آن خون حلقها قربان ...
... وگر در شرع افزاید گمان بر کان بود فرمان
خضر زین راه شد در کوی کابی یافت جان پرور
سکندر از ره دیگر برون آمد چو تابستان ...
... اگر خواهی که تا دانی که از دریاچه می زاید
به همت راه بر می باش بر امید کشتیبان
چو نور از طور می تابد تو از آهن کجا یابی ...
... که بی رای مسلمانی بمیری در بن زندان
مرو در راه هر کوری اگر مردی برین هامون
که گمراهی برون آیی بسی گمره تر از هامان
نه هر آهو که پیش آید بود در ناف او نافه ...
... ز طعم منزل اندر دل نه خر آگاه و نه پالان
چه راهست ای سنایی این که با مرغان خود یک دم
خبر گویی و جان جویی بلا خواهی تو بی امکان ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۷ - معروفی بود زن سلیطهای داشت او را به قاضی برده بود و رنج مینمود در حق وی گوید
... زان که هستند ز بستان وفا بی ثمران
اندرین وقت ز کس راه صیانت مطلب
که سر راه برانند همه راهبران
بی خبروار در این عصر بزی کز پی بخت ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۲
... پیش ایزد روز محشر کار چون زر داشتن
خار را در راه دین همرنگ گل فرسود نست
در حقیقت خاک را هم بوی عنبر داشتن
راستی در راه توحید این دو شرطست ای عجب
چشم صورت کور و گوش مادگی کر داشتن ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۳ - در پاسخ پرسش سلطان سنجر دربارهٔ مذهب
... خوب نبود جز که حیدر میر و مهتر داشتن
کی روا باشد به ناموس و حیل در راه دین
دیو را بر مسند قاضی اکبر داشتن ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۴
... جان خود را محرم اسرار فرقان داشتن
هم به جاه آن اگر ممکن شود در راه آن
هر دو گیهان داشتن پس بر سری آن داشتن ...
... چند خواهی خویشتن موقوف دوران داشتن
تا کی اندر پرده غفلت ز راه رنگ و بوی
این رباط باستانی را به بستان داشتن ...
... همچو طاووسان روحانی خرامان داشتن
چون بپویی راه دانی چیست علم آموختن
چون بجویی علم دانی چست کیهان داشتن ...
... فقر چبود بود را از بود عریان داشتن
از برای زاد راه اندر چراگاه صفا
پیش جانان جان بی جان خوان بی نان داشتن
عقل و جان پستان بستانست طفل راه را
گر تو مردی تا کی از پستان و بستان داشتن ...
... گور کن در بحر و کشتی در بیابان داشتن
چون ز راه صدق و صفوت نز من آید نز شما
صدق بوذر داشتن یا عشق سلمان داشتن ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۶
... خاک اندر سرمه ساز و بوسه بر دیوار زن
گر نثار پای معشوقان بود در راه وصل
با دو دیده در بپاش و با دو رخ ایثار زن
چون سوار راهبر گشتی تو در میدان عشق
شو پیاده آتش آندر زین و زین افزار زن ...
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۸ - موعظه در وصول به عالم لاهوت
... به دانش جان بپرور نیک و در سر علم رویا کن
مشو گمراه و بیچاره چنین اندر ره سودا
چراغ دانشت بفروز و آن گه رای سودا کن ...
... چو زین سودای جسمانی برون آیی تو آنگاهی
به راه وحدت از حکمت علامتهای بیضا کن
ره وحدانیت چون کرد روشن دیده عقلت ...
سنایی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - ترجیع در مدح تاجالدین ابوبکربن محمد
... آنجا برسانیم خرد را که از آنجا
گر سوی خود آییم به خود راه ندانیم
از پند تو ای خواجه چه سودست چو ما را ...
... آن قوم که بودند پراکنده تر از نعش
گشتند فراهم ز سخای تو چو پروین
اصلی ست سخای تو بر آن گونه که هرگز ...
... بوم از بر بام تو نپرد که نه با خود
از لطف تو همراه کند فر همایی
گفتمت یکی شعر دو هفته به سه ماهه ...
... دارم طمع از جود تو هر چند نیرزد
پیراهن و دستار و زبرپوش و دو تایی
نطق از تو لطف خواهد و نامی ز تو نعمت ...
... در عشق فنا واعظ عقل تو خرد باد
در راه بقا قبله جان تو یقین باد
در مجلس دین گوش دلت پند شنو باد ...
سنایی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - ترجیع در مصیبت ضیاء الدین محمد مشهور به سیف المناظرین
... تا کی مشام و کام و لب و چشم و گوش را
هر روز شاهراه دگر شور و شر کنید
بر بام هفتمین فلک بر شوید اگر ...
... با خصم اعتقاد زبانش چو تیغ بود
در راه اجتهاد گمانش چو تیر بود
نفسش چو فعل عقل معانی نمای بود
طبعش چو ذات نفس معانی پذیر بود
در قبض و بسط لطف سیاست به راه دین
چون مرکز محیط و هوای اثیر بود ...
... باز قضات کرده بناگه شکار خویش
در شاهراه حکم الاهی به دست عجز
ببریده پای و کنده سر اختیار خویش ...
سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ترکیب بند موشح در مدح خواجه امام محمد بن محمد
... لولو لالاست قسم چشم عالم بین ما
لابد این زیبد نثار فرق ما کز راه دین
هم به ساعت کرد کفر عاشقان تلقین ما ...
... بخت او ز آغاز او خالی کند فرجام را
مهتر راه شریعت اوست کاکنون چون سراج
نور او روشن همی دارد ره همنام را
تیغ خشمش تا به خون لعل دشمن یافت راه
مایه خونی نماند اندر جگر ضرغام را ...
... نه به کسب مال میل و نه ز کار دین ملال
ای همیشه بوده راه دین احمد را قوام
همچنان چون پیش ازین ملک ملکشه را نظام ...
... عامیان شهر ما را از تو هست انعام عام
یافه گویان را ز راه لطف بدهی آب و نان
مهرجویان را ز روی جودسازی کار و کام ...
سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - ترکیب بند در مدح مکینالدین
... پیشوای راستان صاحب کلام راستین
ای دل اندر راه عشق عاشقی هشیار باش
عقل را یکسو نه و مر یار خود را یار باش ...
... روی او دیدی حدیث لذت ایمان مکن
کفر و ایمان هر دو از راهند جانان مقصدست
بر در کعبه حدیث عقبه شیطان مکن ...
... چون فرشته خو شدی این هر دو را فرمان مکن
اندرین ره با تو همراه ست پیری راست گوی
هر چه گوید آن مکن ز نهار زنهار آن مکن ...
سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح عمادالدین سیفالحق ابوالمفاخر محمدبن منصور
... وز خیال چشم او جز دیده نرگسدان مکن
گر جهان دریا شود چون عشق او همراه تست
زحمت کشتی مخواه و یاد کشتیبان مکن ...
... گر قبولی خواهی اینجا قبله آبادان مکن
نزد تو شاهست مهمان آمده از راه دور
شاه را در کلبه ادبار در زندان مکن ...
... حسن عقلش آب و آتش بود و این کس را نبود
کاتش از بام اندر آمد آب راه در گرفت
عیسی اندر دور او ناید که او اندر جهان ...
... رفت عشقش در ترقی تا به طوافان عرش
هم وداعیشان بکرد و راه پیشی در گرفت
لاجرم در دور او هر دم همی گویند این ...
... آفتاب از طارم نیلوفری در عاشقی
از برای راه و رویش رنگ نیلوفر گرفت
باد جسمانیست کامد جاذب خاک سیاه ...
... افتاد کار من به جان ای بی وفا ای پاسبان
همراه عاشق گشته ای با عاشق سرگشته ای
هم یار دیرین گشته ای ای بی وفا ای پاسبان ...
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷
چون دوست نمود راه طامات مرا
از ره نبرد رنگ عبادات مرا ...
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰
گیرم که چو گل همه نکویی با تست
چون بلبل راه خوبگویی با تست
چون آینه خوی عیب جویی با تست ...
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۴
زین روی که راه عشق راهی تنگ ست
نه بر خودمان صلح و نه بر کس جنگست ...
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵
... با این همه چشم زخم ای حورنژاد
در راه تو بنده با خود و بی خود باد