گنجور

 
۲۴۱

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۹۴

 

... بنشسته ببارگاه ارواح

ز اقلیم صور شده مسافر

در کلک معانی ایم سیاح ...

نورعلیشاه
 
۲۴۲

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۶ - حکایت

 

وقتی در مشهد مقدس مسافر بودم و در کاروانسرای بیکس و غریب مجاور شبی با دل شکسته و خاطر خسته در بستر بیتابی و بیخوابی غنوده طایفه از هنود پیرامنم نشسته و قفل بیان را به مفتاح زبان گشوده از آنجا که جلوه حسن معشوقی پیوسته شمع تجلی را افروخته خواهد و پروانه جان عشاق را در زبانه او بال و پر سوخته آفتاب در دل شیر بود و ماه در دهان ماهی زحل بزغاله میفروخت و مشتری خریدار بره مریخ دروگر و عطارد خوشه چین زهره را با شاه قربی بود و شاه را با زهره نظری فراش قضا مروحه طاوسی فلک را در دست گرفته مرغ هوا را در منقل نار کباب میکرد و قطره آبی چنان نایاب بود که خاکسار زمین از تشنگی اشک یتیمان را تصور آب مینمود آتش جانسوز عشق بر دل غالب و دل جان بلب رسیده بر قطره آبی طالب سبویی بی آب در پیش داشتم و یارای آب کردن نداشتم سحاب رحمت از دریای قدرت خروشیدن گرفت و زلال جاوید از چشمه امید جوشیدن آب داری ازدر سخا درآمده سبو بر گرفت و از زلال کرم پر نموده بنهاد و برفت دست قضا آستین فشان قانون قدر ساز کرد و گیتی پای کوبان در طرب آمده جستن آغاز و لوله از زمین خواست غلغله به سبو نشست آب بریخت و سبو بشکست گوهر نامرادی را با مژه خون پالا سفتم و شربت تشنه کامی را نوشیده نظمی آبدار گفتم

بصحرای فنا در دیگ سودا ...

نورعلیشاه
 
۲۴۳

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۹ - گرفتار شدن پادشاه به دست زنگیان

 

... آخرین منزل کدام است ای پسر

ای مسافر کی سرآید این سفر

تا چه منزل راه پیمایی بگو ...

ملا احمد نراقی
 
۲۴۴

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۴۰ - در بیان اینکه مکث در دنیا بر هرکس محال است

 

... هین نگویی چون سفر بی انتهاست

هم مسافر را به رنج و هم عناست

ملا احمد نراقی
 
۲۴۵

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۴۱ - در بیان آنکه چون سفر را نهایت نیست لازم می آید سبکبار و چالاک بود

 

... انه کان السفر بعض السقر

این مسافر تا ابد در جنبش است

بر کنار از راحت و آسایش است ...

... کی توان کردن قیاس از شوره خاک

اندرین عالم مسافر روز و شب

سوی منزل می رود با صد تعب ...

ملا احمد نراقی
 
۲۴۶

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۲۷ - خواهش بنده ی مقرب خلوت جلال و مشاهده ی انوار جمال

 

... یا به علیین گذارد یا سقر

این مسافر روز و شب در پویه است

گاه اندر وجد و گاهی مویه است ...

ملا احمد نراقی
 
۲۴۷

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۱۱ - بیان در اشاره به اسرار صلوة و افعال آن به قول بعض از اهل معرفت

 

... هیبت این روز رستاخیز بین

این مسافر تا چه آوردی بگو

زین سفر سودت چه باشد مایه کو ...

ملا احمد نراقی
 
۲۴۸

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۳۰ - حدیث:المجاز قنطرة الحقیقه

 

... کاروانسالار ملک و دولت است

هر مسافر را که عشق آمد دلیل

رخت او را می کشد تا سلسبیل ...

ملا احمد نراقی
 
۲۴۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - علاج علمی و عملی مرض حب جاه و ریاست

 

... ای دلت خفته تو آن را خواب دان

پس اگر فی المثل اسکندر زمان و پادشاه ملک جهان باشی از کران تا کران حکمت جاری و به ایران و تران امرت نافذ و ساری باشد کلاه سروریت بر سپهر ساید و قبه خرگاهت با مهر و ماه برابری نماید کوکبه عزتت دیده کواکب افلاک را خیره سازد و طنین طنطنه حشمتت در نه گنبد سپهر دوار پیچد چون آفتاب حیاتت به مغرب ممات رسد و خار نیستی به دامن هستیت درآویزد و برگ بقا از نخل عمرت به تندباد فنا فرو ریزد منادی پروردگار ندای الرحیل دردهد مسافر روح عزیزت بار سفر آخرت ببندد و ناله حسرت از دل پر دردت برآید و عرق سرد از جبینت فرو ریزد و دل پرحسرتت همه علایق را ترک گوید خواهی نخواهی رشته الفت میان تو و فرزندانت گسیخته گردد و تخت دولت به تخته تابوت مبدل شود بستر خاکت عوض جامه خواب مخمل گردد و از ایوان زر اندودت به تنگنای لحد درآورند و نیم خشتی به جای بالش زرتار در زیر سرت نهند آن همه جبروت و عظمت و جاه و حشمت چه فایده به حالت خواهد رسانید

مشهور است که اسکندر ذوالقرنین در هنگام رحیل وصیت کرد تا دو دست او را از تابوت بیرون گذارند تا عالمیان بالعیان ببینند که با آن همه ملک و مال با دست تهی از کوچگاه دنیا به منزلگاه آخرت رفت ...

ملا احمد نراقی
 
۲۵۰

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۹۵ - خطاب به شخص نا معلوم

 

اکنون که دو ساعت از شب دوشنبه شعبان گذشته است با لطایف الحیل از حبایل قرمساقی پیک طبیعت رمیده و در زیر کرسی آرمیده میخواهد در حضرت ولینعمت کشف حال و بسط مقالی دهد خداوندا چه ناسپاسی ما را گرفتار چنین نسناسی کرده و از ما خود چه کفران در وجود آمده که کیفر آن میبریم عامه و خاصه اهل ایران ازدانی و قاصی و مطیع و عاصی ازبادی و حاضر مقیم و مسافر مسلمان و کافر هر یک بشری از شرور این دزد زن بمزد هتاک بی باک درمانده اند من جمله یکی از مفاسد قتل وزیر مختار روس است با چند نفر از صاحبان منصب و کسان اوست هشت کرور و آنچه مقدور بود از تفنگ و توب و بد و خوب باز بهباء وهدر رفت معادات و مخاصمات یک بر هزار افزود و چنان مینماید تا سختی در آهن است و چربی در روغن نعوظ در عرق مذکر است ونفوذ در عرق سعتر و اتساع در روزن فروج است و ارتفاع در سد یاجوج و انبساط در نشاط باده است و التذاذ در لواط ساده تیغ انتقام آهیخته و عوض هر قطره دریایی از خون ریخته خواهد شد اکون در تسکین فتنة و آشوب بحضرت نایب السلطنة شروحی نوشته و دستورالعمل خواسته اند ضعف الطالب و المطلوب تااندیشه صواب نمای ایشان در جواب چه کند اگر بگذارند بعقل سلیم و رأی مستقیم چاره این کار را خواهند فرمود که برودت بخصومت نینجامد بسلم و سداد از پیش ببرند نه غزا و جهاد

البته مراقب باشید که در این باب بخلاف عرض و فرمایش حضرت ولیعهد روحی فداه رفتار نکنند سهل است که این کار را بالکلیه بایشان واگذارند و اگر از روز اول هم میگذاشتید هرگز باینجاها نمیکشید و این خسارت ها واقع نمیشد و این ضررها بدین و دولت نمیرسید امید است که ان شاءالله رأی رزین ولیعهد و عزم متین شاهنشاه اسلام این کار را بخوشی بگذرانند والا توبه از معاصی گوناگون و مداومت نماز کن فیکون و ختم انالله و انا الیه راجعون چاره نخواهد کرد والسلام

قائم مقام فراهانی
 
۲۵۱

قائم مقام فراهانی » منشآت » رساله‌ها » شمایل خاقان - قسمت اول

 

... عاقبت صورت این حال بر رأی خسرو حسن که صاحب آن ملک بود عرضه کردند و اوخود جویای بهانه بود که پرده مستوری باز کند و پرده معشوقی ساز عزم تماشا جزم کرد و مرکب کبریا برنشست همه جا قطع مسالک میکرد و سیر ممالک مینمود تا بسرحد سماوات رسید عکسی از نور جبینش در مهر برین افتاد که خسرو سیارگان شد و مهتر ستارگان سایر نجوم را نیز از یمن قدوم پرتو نوری و جلوه ظهوری بخشیده از عوالم فلکی بممالک عنصری توجه کرد و عشق مفتون تاب جدایی نیاورده شتابان در موکب جلالش میراند و این بیت بر حسب حال میخواند

دنبال آن مسافر از ضعف و ناتوانی

برخیزم ونشینم چون گرد تا بمنزل ...

قائم مقام فراهانی
 
۲۵۲

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۴۵ - به میرزا حسن مطرب نگاشته

 

... رطب شیرین و دست از نخل کوتاه

مسافر تشنه و جلاب مسموم

باری با همه حسرت و نقصان باز اگر دولت دیدار دست دادی و از تجلی آن زلف مشکین و گردن سیمین ماهی مراد به شست افتادی اختر مسعود را سپاسدار و بخت محمود را جاودان منت گذار بودم تا کی باز آیی و کار رامش از فر حضورت به ساز آید اگرت احوال تعلیق مقالی هست شرح حالی دریغ مدار

یغمای جندقی
 
۲۵۳

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

... برای صید دل ها جان شکاری کرده ام پیدا

دلا با مسافر شو ازین کشور بکش مفرش

کزین عالم برون شهر و دیاری کرده ام پیدا ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۲۵۴

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

... گذار کاروان افتد به کویت

مسافر را چه پروای رحیل است

نخسبد چشم مجنون لیلة الهجر ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۲۵۵

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷

 

... به پیش طلعت تو گل علی الدوام نماند

به جز مسافر دل کو به شام زلف تو ماند

مسافری به عراق و حجاز و شام نماند

گدای میکده نازم که حشمتش ابدی ست ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۲۵۶

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۹

 

... دهان تست شکر خیز و بیهده مردم

عبث مسافر در هند و مصر و اهوازند

بهشت و حوری و غلمان ندارد اینهمه خط ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۲۵۷

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۲

 

زشهر تا مه بیمهر من شده است مسافر

مرا بر آتش غم همچو دود ساخت مجاور

مه دو هفته من ماههاست در سفرستی

زشهر کی قمری جز مهی شده است مسافر

بهفت دفتر و آثار هر ملل که رسیدم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۲۵۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۸

 

... در آن چمن که سر بکشد ارغوان تو

آشفته گر مسافر کعبه شدی منال

کردند خار راه حرم پرنیان تو ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۲۵۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۳

 

... زچه از رقیب پیوسته تو احتراز داری

بگذار نقش اغیار و بکعبه شو مسافر

تو که بت در آستینی چه سر حجاز داری ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۲۶۰

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸

 

... ببین ز عشق تو کارم چگونه رنگین است

مسافر از سر کویت کجا توانم شد

که بند پای من آن زلف عنبرآگین است ...

فروغی بسطامی
 
 
۱
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶