گنجور

 
ملا احمد نراقی

نیست راحت تا سفر آید به سر

انه کان السفر بعض السقر

این مسافر تا ابد در جنبش است

بر کنار از راحت و آسایش است

کاین نباشد ای برادر جز قیاس

از قیاس ابلیس شد در اقتباس

گفت جعفر آن امام راستین

اول من قاس ابلیس اللعین

کار بار آن نگارستان پاک

کی توان کردن قیاس از شوره خاک

اندرین عالم مسافر روز و شب

سوی منزل می رود با صد تعب

در جهان پاک لیکن ای عمو

منزل آید جلد و چابک سوی او

سوی مقصد بایدت رفت این جهان

مقصد آنجا سوی تو گردد روان

ور تو هم ره را نوردی روز و شب

نی از آنت رنج باشد نی تعب

این سفر راه عراق و شام نیست

طی راهش را پی و اقدام نیست

راه شهر هستی ملک بقاست

کی در این ره راه رو محتاج پاست

پا نمی خواهم که گردد آبله

بار سنگین نی که گردد راحله

پای این ره شوق و مرکب عزم توست

کاروان آن سبکباران چیست

چونکه شوق آمد نه رنجست و نه غم

با سبکباری نه محنت نه الم

ای سبکباران خدا را همتی

فرصتی تا هست از خود رحلتی

هان و هان ای رهروان بیگاه شد

راهزن از حالتان آگاه شد

همرهان رفتند و در خوابی هنوز

پل شکست و آن سر آبی هنوز

ای خنک آنکس که هنگام رحیل

نی گرفتار کثیر و نی قلیل

خیزد از خواب سبک گردد روان

نی غم یار و نه فکر کاروان

نی ز دزدش بیم و نی خوف عسس

نی کسش در یاد و نی یادش ز کس

هان و هان ای دوستان باوفا

وقت کوچ آمد سوی ملک بقا

تا کی آرامیده ره بی انتهاست

وقت شد بیگاه و رهزن در قفاست

بار سنگین بفکنید از راحله

تا نیایند از قفای قافله

بفکنید از دوش خود این بارها

بارهایی بلکه این بیزارها

آنچه داری ای برادر بار نیست

جز خیال و صورت و پندار نیست

ز امتحان نادیدنیها دیده شد

دیدنیها زامتحان پوشیده شد

ای توانایی که بهر آزمون

بست این نقش بدیع واژگون