... چمن شد از روشنی چو رای بوذرجمهر

معدلت اظهار کرد گردش وارون سپهر

مانی قدرت نگاشت نقش بدیعی ز مهر ...

جز می کشیدن حاصلی کو گردش ایام را

ساقی بنازم دست تو در گردش آور جام را

دانی چرا زاهد نبرد از می کشیدن بهره ای ...

تا شدم از گردش چشم تو مست

پای زدم یکسره بر هر چه هست ...

تا شدم از گردش چشم تو مست

پای زدم یکسره بر هر چه هست ...

... یکه تا ز عرصه ایجاد کاین گوی فلک

تا ابد در گردش از یک لطمه چوگان اوست

شاه ایوان علووشان که خود عرش علا ...

... بحق عشق قسم نیست غیر عشق علی

برای گردش گردنده آسمان باعث

عداوتش نبود جز که بر جحیم سبب ...

... یک خاصیت عشق همین است که عاشق

هیچ آگهی از گردش ایام ندارد

گفتند بمجنون بنما خانه خود گفت ...

... جلوه داد آن که گل روی ترا در نظرم

سیر از سیر گل و گردش گلزارم کرد

بیشتر دارمت از جان خود ایدوست عزیز ...

... نه آگهی دگر از نیست باشد و نه ز هستم

چنان ز گردش چشمت شدم ز دست که مستان

کشند دوش بدوش و برند دست بدستم ...

... فارغ از اندیشه بی حاصلند

بی خیر از گردش مانده اند و سال

ماضی و مستقبلشان هست حال ...

... که خود نامی شوی یا از نشانی مفتخر گردی

بپا از گردش چرخ است این دنیای نازیبا

سزد زین ناستوده گردشت ای چرخ برگردی

از این زیر و زبر گردی و بنیان و بن ای گردون ...

... روشندل آنکه بیم پراکندگیش نیست

وز گردش زمانه پریشان نمی شود

دریاست دهر کشتی خویش استوار دار ...

... خیره سر گر نپذیرفت ادب بگذار

تا که تادیب کند گردش دورانش

طبع دون زان نشد آگه ز پشیمانی ...

... چنین است رسم و ره دهر پروین

بدینگونه شد گردش آسمانی

... نابود شد آن نشانه و نام

از گردش روزگار توسن

وز بدسری سپهر و اجرام ...

... خوش آن دل کاندران نور امید است

بگفت ای دوست گردش های دوران

شما را هم کند چون ما پریشان ...

... هم رنجبر و هم آرزومند

از گردش روزگار خشنود

آورده پدید بیضه ای چند ...

... ز که رنجد دل فرسوده من

باید از گردش گیتی رنجید

چه شکایت کنم از طعنه خلق ...

... گردیدن است کار من از ابتدای کار

آگه نیم کزین همه گردش چه مدعاست

فرسودن من از تو بدینسان شگفت نیست ...

... نه باک سلسله دارم نه بیم آفت سیل

نه سیر مهر زبونم کند نه گردش ماه

بنزد اهل خرد سستی و سبکساریست ...