گنجور

 
۲۵۰۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۸۱ - یافتن دو کان زر

 

... چنان گوهر پاک خورشیدفش

به راهی که گر تیر برداشتی

چنان راه بیراه بگذاشتی

نه آباد جایی و نه چاهی بر آب ...

... زبانه کشیده ست زر ای شگفت

نپرد در آن راه پران عقاب

ز بی آبی و تابش آفتاب ...

ایرانشان
 
۲۵۰۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۸۴ - غرّه شدن کوش و آغاز نافرمانی وی

 

... نهانی کسی بردبیران گماشت

سر از راه داد و درستی بگاشت

سر راه ایران به مردان سپرد

نهانی فرستاد مردان گرد

اگر نامه کردی دبیری به شاه

که برگشت سالار از آیین و راه

از این پس ندارد سر کهتری ...

ایرانشان
 
۲۵۰۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۸۷ - نامه ی فریدون به کوش و خواندن وی برای رزم مهراج و دارای چین

 

... جهاندیده ای برگزید از سپاه

بدو داد تا کرد راه بسیچ

شب و روز گفتا میاسای هیچ ...

... که از کین بشورند روی زمین

جهاندیده تازان چو ببرید راه

به درگاه کوش آمد او بارخواه ...

ایرانشان
 
۲۵۰۴

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۹۰ - نامه ی فریدون به کوش و فراخواندن ایرانیان را

 

... ز دستان دشمن نگهدار باش

سپاهی که با تو بیامد ز راه

سزد گر فرستی بدین بارگاه ...

ایرانشان
 
۲۵۰۵

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۹۲ - گریختن گروهی از ایرانیان بنزد فریدون

 

... چو پیوند مایید و چون خویش ما

شنیدم که دارید راه گریز

نباید نمودن بدان سان ستیز ...

... همان به کجا تا به تیره شود

نهانش چرا رفت باید به راه

چو خواهد فرستیم با او سپاه ...

... که ای نامور شهریار زمین

همه ساله بخت تو همراه باد

زبان بدان از تو کوتاه باد ...

ایرانشان
 
۲۵۰۶

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۹۳ - کوشش کوش برای نگهداشتن ایرانیان در سپاه خود

 

... چو مر کوش را داد خسرو سپاه

که او رزم را داند آیین و راه

بدین گفته او را ز ایران بکند ...

ایرانشان
 
۲۵۰۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۹۵ - گردیدن کوش به گردِ کشور

 

... دوم شهر ترجاله شیرین دگر

همه راه بر آب دریا گذر

بسی بر لب آب عنبر بیافت ...

ایرانشان
 
۲۵۰۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۹۷ - کوش بار دیگر دعوی خدایی می کند

 

... گروهی ز نادانی و خیرگی

برآمد به راه بد و تیرگی

گروهی ز بیم و یکی از هوا ...

... بخندید و گفت این سترگ پلید

سر از راه یزدان به یک سو کشید

همانا که مردم ز ره دور کرد ...

ایرانشان
 
۲۵۰۹

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۹۸ - گفتن مرد پیر حکایت مرز خوبان

 

... پس آن ره به عجلسکس آید درست

وزآن جایگه باز یک ماهه راه

بباید بریدن به بیگاه و گاه ...

... بدو مرد و زن باز نفرین گرفت

که این مرد ما را به راهی فگند

کز آن راه یابیم بیم و گزند

ایرانشان
 
۲۵۱۰

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۰۰ - آگاه شدن فاروق، شاه خلایق، از آمدن کوش

 

... بدان هیبت و هول بر تخت شاه

فرستاده از بیم گم کرد راه

تو گفتی که شیرند گردان همه

همه خشم دارند گرد و رمه

بدان خیرگی بازگشت او ز راه

بگفت آن سخنها به فاروق شاه ...

ایرانشان
 
۲۵۱۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۰۱ - نامه بردن فاروق به جانب مرز خوبان به کوش و اظهار فرمانبرداری

 

... چو نزدیک عجلسکس آمد سپاه

به رزم اندر آمد هم از گرد راه

تو نه نامه کردی نه دادیش پند ...

ایرانشان
 
۲۵۱۲

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۰۳ - فرستادن باژ و کنیزکان و غلامان زیباروی بنزد کوش

 

... برآمد همه کامت از روزگار

سزد گر کنون بازگردی ز راه

بیامرزی این بنده ی نیکخواه ...

... بفرمود تا برنشستند شاه

خرامان و شادان گرفتند راه

ز فاروق از آن پس بپرسیدشان ...

ایرانشان
 
۲۵۱۳

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۰۷ - فرستادن فریدون، سلم را به روم و فرمانبرداری شاهان روم از وی

 

... مرا ز آن ستمکاره آگاه کن

سواری تو با نامه بر راه کن

که من قارن رزم زن را ز گاه ...

ایرانشان
 
۲۵۱۴

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۱۰ - فرستادن فریدون، قارن را با پانصد هزار سپاهی به روم

 

... بد از بیم تیغ تو در جوشن است

فرود آمد از راه بر پنج میل

جهان گشته از گرد لشکر چو نیل ...

ایرانشان
 
۲۵۱۵

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۱۱ - رفتن سلم و قارن به کارزار کوش

 

... چو آگاه شد او ز سلم و سپاه

بخندید و گستاخ شد او به راه

بفرمود تا مردم رزمساز ...

... برآن کوه بر بی شبان شد یله

پس از راه افرنجه سلم سترگ

بیامد به دریای روم بزرگ ...

ایرانشان
 
۲۵۱۶

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۱۲ - جاسوس فرستادن کوش به لشکرگاه ایرانیان، و پیغام قارن به کوش

 

... بفرمود تا دست از آن مرد نیز

بدارند و برداشت راه گریز

شتابان بیامد بنزدیک کوش ...

... از آن نامداران لشکر پناه

خجل گشت و پرسید از آن مرد راه

که لشکر چه مایه گذشته ست از آب ...

ایرانشان
 
۲۵۱۷

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۱۶ - کشته شدن مردان خورّه به دست قارن

 

... همی تاختندش چو آذرگشسب

به راه اندرون جان شیرین بداد

شد آن نامور گرد پهلونژاد ...

ایرانشان
 
۲۵۱۸

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۲۰ - رفتن شاه سقلاب به جنگ و کشته شدن او به دست کوش

 

... همه رزمگه کشته و خسته بود

ز خسته همی راهها بسته بود

همی خواست باسوز رزم آزمای ...

... چو دید آن که با او نباشدش تاب

به راه گریز آمد او را شتاب

گریزان وز پس دوان پیل مست ...

... نیاسود و ننمود روی درنگ

برآن دشت بی کشته راهی نماند

ز بس دست و سر جایگاهی نماند ...

ایرانشان
 
۲۵۱۹

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۲۱ - کارزار سلم با کوش و حیلت کردن قارن و هزیمت شدن کوش

 

... چو پیش سراپرده آمد سپاه

ز شمشیر و نیزه ندیدند راه

سراپرده و خیمه و رخت پاک ...

... شکسته همه تخت و خرگاه را

گرفته بر او بر سر راه را

سپه را در آن هول دل داد و گفت ...

... روان اندر آن رزم رنجور کرد

چنان باز پس کرد مردم ز راه

گریزان فراوان سپه شد تباه ...

ایرانشان
 
۲۵۲۰

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۲۲ - رفتن قباد از عقب کوش و پیروزی کوش بر وی

 

... به یاری فرستاد جابلق شاه

چو پیش آمد آن لشکر او به راه

سران را بسی مردمیها نمود ...

... بدانید گفتا که من با سپاه

یکی تاختن کرد خواهم ز راه

که قارن بدان راه دریا برفت

ره اندلس بان سپه برگرفت ...

... برآن دشت یکسر فرود آمدند

هم از راه در پیش رود آمدند

طلایه فرستاد صد مرد زود ...

... برآن کوه پیکر ز دشمن برست

برفت از پسش کوش ده میل راه

بجست و ندیدش میان سپاه ...

... که این است آیین کینه ببست

دگر هرکه یابید بیراه و راه

به شمشیر کینه کنیدش تباه ...

ایرانشان
 
 
۱
۱۲۴
۱۲۵
۱۲۶
۱۲۷
۱۲۸
۱۰۲۲