چو یک هفته بگذشت بر کارزار
ز هر سو تبه شد فراوان سوار
سوی سلم شد شاه سقلاب و گفت
که با تخت تو مشتری باد جفت
بر آسای فردا تو، این رزم سخت
مرا ده تو ای شاه فیروز بخت
که با کوش اگر من نبرد آورم
سرش بی گمان زیر گَرد آورم
برآسود سلم و بکرد آفرین
برو گفت هشیار باش اندر این
بیامد همه شب همی ساز کرد
چو خورشید بر چرخ پرواز کرد
ز درگاه با سوز بر شد خروش
وزآن آگهی شد به نزدیک کوش
بخندید و گفت این شگفتی نگر
که با سوز بندد بدین سان کمر
سپاه همه روی گیتی چنین
به ما کرده روی از پی رزم و کین
بسنده نیایند با من همی
به خون سرخ دارند دامن همی
کنون شاه سقلاب برخاسته ست
ز سلم آرزو رزم من خواسته ست
ببینیم تا چون زند تیغ جنگ
چگونه نهد پای پیش نهنگ
بیاورد ازآن لشکر مایه دار
دلیران و جنگاوران صد هزار
بفرمود تا آن سپاه دگر
برآساید و کس نبندد کمر
چو آهنگ با سوز سقلاب کرد
سر تختش آهنگ زی خواب کرد
ز هر دو سپه خاک بر شد به ابر
بغرّید هر یک بسان هزبر
ز جوشن زمین آسمانی نمود
ز نیزه هوا نیستانی نمود
ز بس تیغ و زوبین و باران تیر
نه بهرام ماند و نه کیوان، نه تیر
چو خاک زمین آسمانه گرفت
سپهبد ز لشکر کرانه گرفت
همی بود با نامور سه هزار
برآن دشت تا گرم شد کارزار
چو سقلابیان چیرگی یافتند
به خون ریختن تیز بشتافتند
برون تاخت با سوز شاه از میان
درفشی پسِ پشت او پرنیان
چنان با دلیران یکی حمله کرد
ز هامون به گردون برآورد گرد
بهم برگفند آن سپه را درشت
چه مایه بخست و چه مایه بکُشت
چنان برگرفت آن یلان را ز جای
که پولاد را سنگ آهن ربای
چنان تیز برزد به قلب سپاه
که برکند قلب از چنان جایگاه
چو باسوز را کوش دید آن چنان
به یال تگاور سپرد او عنان
چنان با دلیران بر او حمله کرد
که از گاو و ماهی برآورد گرد
چپ و راست لشکر همی تیغ زد
ز خون ژاله از تیغ بر میغ زد
همه رزمگه کُشته و خسته بود
ز خسته همی راهها بسته بود
همی خواست باسوز رزم آزمای
کز آن رزمگه بازگردد به جای
رسید اندر او شیر درّنده کوش
بدو گفت کای مرد با جنگ و جوش
همی بازگردی به ناکرده کار
زمانی در این رزمگه پای دار
که تخمی که کِشتی برش بدروی
چو بینی، به زخم یلان نگروی
برآویختند آن دو جنگی بهم
چو پیل ژیان و چو شیر دژم
بکوشید باسوز چندان به جنگ
که از تن شدش توش، وز روی رنگ
چو دید آن که با او نباشدش تاب
به راه گریز آمد او را شتاب
گریزان، وز پس دوان پیل مست
یکی سفته پولاد زوبین به دست
چو پرّان شد آن خشت از انگشت او
گذر کرد بر جوشن و پشت او
سنان از سر سینه برکرد سر
به خاک اندر آمد سر تاجور
چو دیدند سقلابیان شاه را
همان زخم زوبین بدخواه را
غریوان همه باره برگاشتند
همه نیزه و تیغ برداشتند
ز کینه برآن سان برآویختند
که از خون گردان گل انگیختند
همه خیره ماندند کوش و سپاه
به سقلابیان اندر این رزمگاه
که گر کوشش از پیش بودی چنین
که سالارشان زنده بُد بر زمین
مگر کار دادندی این بی بنان
چنین کینه جویان و آهرمنان
همی رزم کردند تا شب ز دشت
برآمد، دو لشکر بهم بازگشت
سه روز آن دلیران به جنگ آمدند
به جنگ از پی نام و ننگ آمدند
فراوان بکشتند بر کین شاه
بدان مهربانی ندیدم سپاه
چهارم جهانجوی سلم سترگ
بیاورد یکسر سپاه بزرگ
همی کرد ده روز پیوسته جنگ
نیاسود و ننمود روی درنگ
برآن دشت، بی کُشته راهی نماند
ز بس دست و سر جایگاهی نماند
نماند از دو لشکر یکی تندرست
تن باره و لشکری گشت سست
بدان برنهادند پس هر دو شاه
که یک ماه باشد تن آسان سپاه
برآساید از رنج مرد و ستور
که از چرخ گردان کشیدند زور
تن مرد خسته چو گردد درست
تگاور کند سخت رفتار سست
شود ماه پیوسته با مشتری
جهان باز تازه کند داوری
بپوشند خفتان و رومی کلاه
به رزم اندر آیند هر دو سپاه
از این آگهی قارن پهلوان
بخندید و تازه شد او را روان
همی گفت تا ماه چنبر شود
مرا خستگی نیز بهتر شود
به زین اندر آیم به زور خدای
بپردازم از دیوِ وارونه جای
همان گه سوی سلم پیغام کرد
که شاه این جهان را برآن نام کرد
..................................
..................................
بدین رزمها کاندر این چند روز
برآمد به دست شه نیوسوز
بفرمای تا کشتی آرند باز
همه هرچه باید به کشتی بساز
همان گه یکی زورقی را بساخت
بیاوزد کشتی و کارش بساخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، نبردی بین دو سپاه به تصویر کشیده شده است. شاه سقلاب به سلم میگوید که از او خواسته تا در جنگ فردا مساعدت کند. در طول شب، هر دو طرف برای نبرد آماده میشوند و روز بعد، جنگی سخت آغاز میشود. سقلاب و لشکریانش با قهرمانی و قدرت به میدان میآیند و در این نبرد، دلاوران بسیاری کشته میشوند.
با پیشروی جنگ، هر دو طرف به شدت میجنگند و هیچکس عقبنشینی نمیکند. اما پس از چند روز نبرد بیوقفه، هر دو لشکر خسته شده و تصمیم میگیرند که مدتی استراحت کنند و از رنج و خستگی رهایی یابند.
سپس بر سر این مسئله توافق میکنند که برای یک ماه سپاهشان را استراحت دهند تا دوباره آماده نبرد شوند. در نهایت، شاه نیوسوز دستور میدهد تا کشتیهایی برای ادامه نبرد آماده شوند. جنگ همچنان ادامه خواهد داشت و هر طرف به فکر انتقام و پیروزی بر دیگری است.
هوش مصنوعی: بعد از یک هفته که از جنگ گذشت، بسیاری از سواران از هر طرف به شدت آسیب دیدند و وضعیت بحرانی شده بود.
هوش مصنوعی: شاه سقلاب به سمت صلح رفت و گفت که برای تخت تو، خوشبختی و فخر همسر برابر با تو باشد.
هوش مصنوعی: ای شاه خوشبخت، به من آرامش فردا را بده و این نبرد سخت را از من بگیر.
هوش مصنوعی: اگر با تلاش و کوشش به من حمله کنی، بدون شک سر او را زیر خاک دفن خواهم کرد.
هوش مصنوعی: سلم آرامش یافت و آفرین بر او فرستادند و گفتند که در این راه هوشیار باش.
هوش مصنوعی: او تمام شب را به نواختن مشغول بود و مانند خورشید در آسمان پرواز کرد.
هوش مصنوعی: از درگاه با درد و فریاد صدایی برخواست و این خبر به نزدیکان رسید.
هوش مصنوعی: او با خنده گفت: این چه شگفتی است که با این درد، کمرم را اینگونه میبندد.
هوش مصنوعی: تمامی لشکرها در این دنیا به خاطر جنگ و کینهها بر ما چیره شدهاند.
هوش مصنوعی: مرا با خون خویش به تنهایی راضی نمیشوند و همچنان دامن خود را به این خون آغشته نگه میدارند.
هوش مصنوعی: اکنون پادشاه سقلاب از خواب بیدار شده و آرزوی جنگ و مبارزه من را خواسته است.
هوش مصنوعی: بگذار ببینیم وقتی جنگ آغاز میشود، چگونه در برابر قدرت بزرگی همچون نهنگ ایستادگی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: او از آن لشکر دلیران و جنگجویان، هزاران نیرو و منابع آورد.
هوش مصنوعی: به فرمان او، سپاه دیگر باید استراحت کند و هیچ کس نباید کمر خود را برای نبرد ببندد.
هوش مصنوعی: وقتی نوازش غمانگیز باد به اوج رسید، او در حالی که بر تخت خود نشسته بود، به خواب رفت.
هوش مصنوعی: از هر دو سپاه، خاک بر سر میریزد و ابری به ذکر نام آنها به وجود میآید، هر یک مانند شیری در خروش است.
هوش مصنوعی: زمین به مانند یک زره در آسمان جلوهگر شده و هوا نیز به صورت نیستانی درآمده است.
هوش مصنوعی: به دلیل گرمای شدید جنگ و باران تیر، نه بهرام باقی مانده است و نه کیوان، حتی تیرها نیز در این وضعیت گم شدهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که سپهبد، از زمین و آسمان آگاهی پیدا کرد، لشکرش را به سمت کرانهها هدایت کرد.
هوش مصنوعی: در آن دشت وسیع، سه هزار جنگجو با نام و شهرت خود آماده نبرد بودند تا هنگامی که کارزار به شدت آغاز شد.
هوش مصنوعی: وقتی که تودهای از مردم قدرت را به دست آوردند، به سرعت به خونریزی و کشتار روی آوردند.
هوش مصنوعی: سوار شاه با سرعت تمام از میان پرچمی به بیرون رفت و پیراهن ابریشمی او در عقبش در حال حرکت بود.
هوش مصنوعی: او به قدری دلیر و شجاع بود که همچون دلاوران، از سرزمین هامون به آسمان حمله کرد و گرد و غبار را برانگیخت.
هوش مصنوعی: آن سپاهی بزرگ با چه مقدار طلا به ما رشوه داد و چه مقدار از ما را کشت.
هوش مصنوعی: آن چنان یلان را از زمین بلند کرد که مانند جذب آهن، سنگ را به خود میکشد.
هوش مصنوعی: او چنان با سرعت و قدرت به قلب دشمنان حمله کرد که موجب شد قلب آنها از جایش کنده شود.
هوش مصنوعی: زین به شتری که چابک و سرکش است، او با غل و زنجیر او را به سمت خود هدایت کرد.
هوش مصنوعی: او با شجاعت و دلیری به او حمله کرد، به گونهای که مانند حیوانات خشمگین به شدت به او یورش برد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که در میدان جنگ، سربازان با دقت و مهارت به دشمن حمله میکنند و خون دشمن مانند قطرات باران بر زمین میریزد. این تصویر به قدرت و خشونت نبرد اشاره دارد و نشان میدهد که چه صحنهای از نبرد در حال وقوع است.
هوش مصنوعی: همه در میدان جنگ یا به خاطر کشتهشدن یا به خاطر خستگی وضعیت خوبی نداشتند و به همین دلیل همه راهها به رویشان بسته بود.
هوش مصنوعی: او میخواست با حماسه و شور جنگی که برپا کرده، به میدان بازگردد و به جایگاه خود برگردد.
هوش مصنوعی: شیر درنده به او نزدیک شد و گفت: «ای مرد، با جنگ و شور و هیجان به پیش برو.»
هوش مصنوعی: در میانه این میدان نبرد، گاهی به گذشته برمیگردی و به کارهایی که انجام ندادهای فکر میکنی.
هوش مصنوعی: اگر بذر و تخم نیکویی که کاشتی به ثمر برسد، از زخم دشمنان نگران نباش.
هوش مصنوعی: آن دو به جنگ همدیگر پرداختند، همانند فیل خشمگین و شیر غمگین.
هوش مصنوعی: تلاش کنید با سوزی عمیق به مبارزه بپردازید که دیگر از بدن هیچ توانی نداشته باشید و رنگ چهرهتان تغییر کند.
هوش مصنوعی: وقتی او دید که نمیتواند با کسی که دوستش دارد بماند، به سرعت به دنبال راهی برای فرار رفت.
هوش مصنوعی: در حال فرار و با سرعت زیاد، مثل فیل مستی که از خواب بیدار شده، فردی با یک نیزه از جنس فولاد در دستش میدود.
هوش مصنوعی: زمانی که آن خشت از دست او پرواز کرد، به سادگی از روی زره و پشت او عبور کرد.
هوش مصنوعی: سنان از بالای سینهاش، سرش را به خاک گذاشت و سر تاجدارش به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: وقتی سقلابیان آسیب دیدن شاه را مشاهده کردند، همان زخم توطئهگرانه زوبین را دیدند.
هوش مصنوعی: همهی مردان به صورت ناگهانی و با شجاعت سلاحهای خود را آماده کردند و به جنگ برخاستند.
هوش مصنوعی: از کینه و دشمنی به شیوهای برخاستند که مانند روییدن گل از خون به وجود آمد.
هوش مصنوعی: همه افراد در این میدان جنگ به تماشا ایستادهاند و به لشکر سقلابیان نگاه میکنند.
هوش مصنوعی: اگر تلاش و زحمت از ابتدا وجود داشت، مانند زمانی که رئیسشان روی زمین زنده بود، اینگونه نمیشد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است چنین دشمنان و بدخواهانی به این بیپناهان آسیب بزنند، مگر اینکه کار خداوند باشد؟
هوش مصنوعی: در اینجا، دو گروه با هم در نبرد مشغول جنگ بودند و تا زمانی که شب از طرف دشت ظاهر شد، درگیر بودند و سپس به عقب برگشتند.
هوش مصنوعی: سه روز آن شجاعان به نبرد پرداختند، به خاطر رسیدن به شهرت و مایهگذاری افتخارشان جنگیدند.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده که با وجود کشتار و دشمنیهای فراوانی که از طرف سپاه صورت گرفته، هیچ نشانهای از مهربانی و دوستی از سوی آنان مشاهده نشده است.
هوش مصنوعی: جهانجوی بزرگ سلم، سپاه بزرگی را به طور کامل به همراه آورد.
هوش مصنوعی: او به مدت ده روز بدون هیچ گونه استراحتی در حال جنگ بود و لحظهای از مقابله و نبرد عقبنشینی نکرد.
هوش مصنوعی: در آن دشت، دیگر راهی نمانده است و به قدری افراد در آنجا بودهاند که هیچ اثری از سر و دست باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: از دو گروه جنگی، هیچکدام سالم نمانده و هر دو در وضعیت ضعیفی قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: هر دو پادشاه تصمیم گرفتند که یک ماه به آرامش و آسودگی بگذرانند و به سربازان خود استراحت بدهند.
هوش مصنوعی: مرد و حیوانی که از درد و زحمت رنج میبرند، چه برتری مییابند وقتی که از فشار و سختیهای زندگی رهایی پیدا کنند.
هوش مصنوعی: وقتی تن انسان خسته و ناتوان میشود، رفتار و واکنشهای او نیز ضعیف و ناپایدار میگردد.
هوش مصنوعی: زمانی که ماه به طور مداوم با ستاره مشتری در آسمان ظاهر شود، دنیا به تازگی و شکوه خود را باز مییابد و قضا و قدر به نوعی تجدید نظر میشود.
هوش مصنوعی: دو سپاه آماده نبرد میشوند، یکی با لباس مخصوص جنگ و دیگری با کلاهی از جنس رومی.
هوش مصنوعی: از این خبر، قارن پهلوان خوشحال شد و روحش تازه گردید.
هوش مصنوعی: او میگوید که وقتی ماه به شکل دایره کامل در میآید، خستگی من هم کمتر میشود.
هوش مصنوعی: به زین سوار میشوم و با یاری خدا میکوشم تا از مکان شیطانی و معکوس عبور کنم.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، به سلم پیام فرستاد که پادشاه این دنیا را با آن نام میشناسند.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که گاهی اوقات در زندگی، شگفتیهای بزرگ و غیرمنتظره رخ میدهند که ما را شگفتزده میکنند و تجربهای فراتر از آنچه تصور میکنیم به ما هدیه میدهند.
هوش مصنوعی: در این چند روز، با جنگها و نبردهایی که رخ داده، پیروزی و افتخار به دست شاه نیوسوز بهدست آمده است.
هوش مصنوعی: بفرمایید تا کشتی را دوباره آماده کنند و هر چیزی که نیاز دارید را برایتان مهیا کنند.
هوش مصنوعی: در همان زمان، یکی قایقی ساخت تا بتواند کشتی را به حرکت درآورد و به کارش برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.