گنجور

 
۲۴۸۱

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۷ - نسیم صبح

 

... که رنگ و بو ز مسامات او بر انگیزم

خمیده تا نشود شاخ او ز گردش من

به برگ لاله و گل نرم نرمک آویزم ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۸۲

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۹ - شاهین و ماهی

 

... هر لحظه جوان است و روان است و دوان است

از گردش ایام نه افزون شد و نی کاست

ماهی بچه را سوز سخن چهره برافروخت ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۸۳

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۳۷ - حسرت جلوهٔ آن ماه تمامی دارم

 

... باده رازم و پیمانه گساری جویم

در خرابات مغان گردش جامی دارم

بی نیازانه ز شوریده نوایم مگذر ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۸۴

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۴۶ - سوز سخن ز نالهٔ مستانهٔ دل است

 

... مشت گلیم و ذوق فغانی نداشتیم

غوغای ما ز گردش پیمانه دل است

این تیره خاکدان که جهان نام کرده یی ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۸۵

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۴۹ - تب و تاب بتکدهٔ عجم نرسد به سوز و گداز من

 

... چه کنم که عقل بهانه جو گرهی به روی گره زند

نظری که گردش چشم تو شکند طلسم مجاز من

نرسد فسونگری خرد به تپیدن دل زنده ای ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۸۶

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۵ - صحبت رفتگان (در عالم بالا)

 

... اگرچه تیشه من کوه را ز پا آورد

هنوز گردش گردون بکام پرویز است

ز خاک تا به فلک هر چه هست ره پیماست ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۸۷

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۸۶ - )

 

دردانه ادا شناس دریاست

از گردش آسیا چه داند

اقبال لاهوری
 
۲۴۸۸

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱ - بر سر کفر و دین فشان رحمت عام خویش را

 

... بند نقاب بر گشا ماه تمام خویش را

زمزمه کهن سرای گردش باده تیز کن

باز به بزم ما نگر آتش جام خویش را ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۸۹

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۵ - این جهان چیست صنم خانهٔ پندار من است

 

... همه آفاق که گیرم به نگاهی او را

حلقه یی هست که از گردش پرگار من است

هستی و نیستی از دیدن و نا دیدن من ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۹۰

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۲۶ - ساقیا بر جگرم شعلهٔ نمناک انداز

 

... بزم در کشمکش بیم و امید است هنوز

همه را بی خبر از گردش افلاک انداز

میتوان ریخت در آغوش خزان لاله و گل ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۹۱

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۴۹ - انجم بگریبان ریخت این دیدهٔ تر ما را

 

... دانی که نمی زیبد عمری چو شرر ما را

شام و سحر عالم از گردش ما خیزد

دانی که نمی سازد این شام و سحر ما را ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۹۲

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱۰ - من هیچ نمی‌ترسم از حادثهٔ شب‌ها

 

من هیچ نمی ترسم از حادثه شب ها

شب ها که سحر گردد از گردش کوکب ها

نشناخت مقام خویش افتاد به دام خویش ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۹۳

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۳۴ - من بندهٔ آزادم عشق است امام من

 

... عشق است امام من عقل است غلام من

هنگامه این محفل از گردش جام من

این کوکب شام من این ماه تمام من ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۹۴

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۳۸ - تمهید گلشن راز جدید

 

... قرار از ما چه میجویی که ما را

اسیر گردش ایام کردند

خودی در سینه چاکی نگهدار ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۹۵

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۹ - عارف هندی که به یکی از غار های قمر خلوت گرفته ، و اهل هند او را «جهان دوست» میگویند

 

... عالم از دیر خیالش پیکری

وقت او را گردش ایام نی

کار او با چرخ نیلی فام نی ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۹۶

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۳ - فلک مریخ اهل مریخ

 

... روزها از نور او عالم فروز

روز و شب را گردش پیهم ازوست

سیر او کن زانکه هر عالم ازوست ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۹۷

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۲ - زنده رود مشکلات خود را پیش ارواح بزرگ میگوید

 

... زنده رود

گردش تقدیر مرگ و زندگیست

کس نداند گردش تقدیر چیست

حلاج ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۹۸

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۲ - قصر شرف النسا

 

... تا مسلمان کرد با خود آنچه کرد

گردش دوران بساطش در نورد

مرد حق از غیر حق اندیشه کرد ...

اقبال لاهوری
 
۲۴۹۹

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۶۲ - خطاب به جاوید

 

... چشم را از رقص جان بر دوختند

رقص تن در گردش آرد خاک را

رقص جان برهم زند افلاک را ...

اقبال لاهوری
 
۲۵۰۰

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۳ - خطاب به مهر عالمتاب

 

... از نوایی پخته سازم خام را

گردش دیگر دهم ایام را

فکر شرق آزاد گردد از فرنگ ...

اقبال لاهوری
 
 
۱
۱۲۳
۱۲۴
۱۲۵
۱۲۶
۱۲۷
۱۳۰