بخش ۹ - عارف هندی که به یکی از غار های قمر خلوت گرفته ، و اهل هند او را «جهان دوست» میگویند
من چوکوران دست بر دوش رفیق
پا نهادم اندر آن غار عمیق
ماه را از ظلمتش دل داغ داغ
اندرو خورشید محتاج چراغ
وهم و شک بر من شبیخون ریختند
عقل و هوشم را بدار آویختند
راه رفتم رهزنان اندر کمین
دل تهی از لذت صدق و یقین
تا نگه را جلوه ها شد بی حجاب
صبح روشن بی طلوع آفتاب
وادی هر سنگ او زنار بند
دیو سار از نخلهای سر بلند
از سرشت آب و خاک است این مقام
یا خیالم نقش بندد در منام
در هوای او چو می ذوق و سرور
سایه از تقبیل خاکش عین نور
نی زمینش را سپهر لاجورد
نی کنارش از شفقها سرخ و زرد
نور در بند ظلام آنجا نبود
دود گرد صبح و شام آنجا نبود
زیر نخلی عارف هندی نژاد
دیده ها از سرمه اش روشن سواد
موی بر سر بسته و عریان بدن
گرد او ماری سفیدی حلقه زن
آدمی از آب و گل بالاتری
عالم از دیر خیالش پیکری
وقت او را گردش ایام نی
کار او با چرخ نیلی فام نی
گفت با رومی که همراه تو کیست؟
در نگاهش آرزوی زندگیست
رومی
مردی اندر جستجو آواره ئی
ثابتی با فطرت سیاره ئی
پخته تر کارش ز خامی های او
من شهید ناتمامی های او
شیشهٔ خود را به گردون بسته طاق
فکرش از جبریل میخواهد صداق
چون عقاب افتد به صید ماه و مهر
گرم رو اندر طواف نه سپهر
حرف با اهل زمین رندانه گفت
حور و جنت را بت و بتخانه گفت
شعله ها در موج دودش دیده ام
کبریا اندر سجودش دیده ام
هر زمان از شوق مینالد چو نال
می کشد او را فراق و هم وصال
من ندانم چیست در آب و گلش
من ندانم از مقام و منزلش
جهان دوست
عالم از رنگست و بی رنگی است حق
چیست عالم ، چیست آدم ، چیست حق؟
رومی
آدمی شمشیر و حق شمشیر زن
عالم این شمشیر را سنگ فسن
شرق حق را دید و عالم را ندید
غرب در عالم خزید از حق رمید
چشم بر حق باز کردن بندگی است
خویش را بی پرده دیدن زندگی است
بنده چون از زندگی گیرد برات
هم خدا آن بنده را گوید صلوت
هر که از تقدیر خویش آگاه نیست
خاک او با سوز جان همراه نیست
جهان دوست
بر وجود و بر عدم پیچیده است
مشرق این اسرار را کم دیده است
کار ما افلاکیان جز دید نیست
جانم از فردای او نومید نیست
دوش دیدم بر فراز قشمرود
ز آسمان افرشته ئی آمد فرود
از نگاهش ذوق دیداری چکید
جز بسوی خاکدان ما ندید
گفتمش از محرمان رازی مپوش
تو چه بینی اندر آن خاک خموش
از جمال زهره ئی بگداختی
دل به چاه بابلی انداختی
گفت «هنگام طلوع خاور است
آفتاب تازه او را در بر است
لعل ها از سنگ ره آید برون
یوسفان او ز چه آید برون
رستخیزی در کنارش دیده ام
لرزه اندر کوهسارش دیده ام
رخت بندد از مقام آزری
تا شود خوگر ز ترک بت گری
ای خوش آن قومی که جان او تپید
از گل خود خویش را باز آفرید
عرشیان را صبح عید آن ساعتی
چون شود بیدار چشم ملتی»
پیر هندی اندکی دم در کشید
باز در من دید و بی تابانه دید
گفت مرگ عقل؟ گفتم ترک فکر
گفت مرگ قلب؟ گفتم ترک ذکر
گفت تن؟ گفتم که زاد از گرد ره
گفت جان؟ گفتم که رمز لااله
گفت آدم؟ گفتم از اسرار اوست
گفت عالم؟ گفتم او خود روبروست
گفت این علم و هنر؟ گفتم که پوست
گفت حجت چیست؟ گفتم روی دوست
گفت دین عامیان؟ گفتم شنید
گفت دین عارفان؟ گفتم که دید
از کلامم لذت جانش فزود
نکته های دل نشین بر من گشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری عارفانه از مولانا جلالالدین رومی است که به مفهوم عمیق ارتباط میان انسان و خداوند میپردازد. شاعر در بخشی از این شعر به توصیف تجربههای معنوی خود میپردازد و به غاری عمیق و تاریک اشاره میکند که در آن نیاز به نور خداوند را حس میکند. او با توصیف زیباییهای عالم و وجود حق، به جستجوی حقیقت و شناخت خود میپردازد.
در این سفر معنوی، رومی با عاشقانههای زندگی، عشق و فراق و وصال سر و کار دارد. او به صفاتی از قبیل راز و رمز هستی، تفاوت میان علم بشر و علم الهی، و نیز دیانتهای عامیانه و عارفانه اشاره میکند. در نهایت، رومی از مرگ عقل و قلب سخن میگوید و به این نتیجه میرسد که حقیقت و هدف نهایی، شناخت خداوند و عشق به اوست.
هوش مصنوعی: من به همراه دوستم قدم به عمق غاری گذاشتم.
هوش مصنوعی: ماه در تاریکی شب، احساس داغی میکند و از آنجا که خورشید به نور و روشنایی نیاز دارد، این احساس را به او منتقل میکند.
هوش مصنوعی: ترس و تردید به من حمله کردند و عقل و درک من را به سختی تحت فشار قرار دادند.
هوش مصنوعی: در طول مسیر، در کمین راهزنان بودم و دلم از لذت حقیقت و اطمینان خالی بود.
هوش مصنوعی: هنگامی که نگاهمان به جلوههای زیبای طبیعت باز شد، صبح روشن بدون اینکه خورشید طلوع کرده باشد، خود را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: درهای که هر سنگ آن همچون ریسمانی به دیوها وصل است و درختان خرما با قد بلندش، بر این وضعیت نظارت دارند.
هوش مصنوعی: این جایگاه ناشی از طبیعت آب و خاک است یا شاید خیال من، در خواب، آن را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در هوای او، همانند می، شوری و شادی دارم و سایهام از بوسیدن خاکش مانند نور میدرخشد.
هوش مصنوعی: زمین نی شفاف و آسمانش آبی نیست، و کنار آن هم رنگهای سرخ و زرد طلوع آفتاب دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: در آن محل نور و روشنایی وجود ندارد و سایهها و تاریکیها در آنجا حاکم هستند، به طوریکه هیچ نشانهای از روشنی در آنجا دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: زیر یک نخل، عارفی از نسل هند در حالتی است که چشمانش با سرمهای که دارد، روشن و زیبا شدهاند.
هوش مصنوعی: موهای او بر سرش جمع شده و بدنش عریان است. دور او ماری سفید در حال حلقه زدن است.
هوش مصنوعی: آدمی از مادیات و عناصر طبیعی فراتر است و موجودی است که میتواند به خیال و اندیشههای عمیق دست یابد. او تنها یک جسم نیست، بلکه دارای روح و تفکری است که او را به عالم بالاتر وصل میکند.
هوش مصنوعی: زمان او تحت تأثیر روزگار نیست و فعالیت او به رنگ آسمان مربوط نمیشود.
هوش مصنوعی: سؤالی از رومی کردند که چه کسی در کنار توست؟ در چشم او امید به زندگی دیده میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که انسانها در دل خود دو ریشه دارند: یکی ستمگری و دیگری نیکی و بخشندگی. هر یک از این ریشهها میتواند در زندگی آنها تاثیر بگذارد و تصمیمات و رفتارهایشان را شکل دهد. در نهایت، پیروزی و موفقیت از آن کسی است که خود را به خوبی تربیت کند و راه درست را انتخاب کند.
هوش مصنوعی: مردی در جستجوی هدفی است که با طبیعت و ذات خود همخوانی دارد، ولی در این مسیر، دچار بیتابی و آوارگی شده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که او در کارش بسیار با تجربه و ماهر است و نواقص و ناکامیهایش به اندازهای هستند که من را تحت تاثیر قرار میدهند.
هوش مصنوعی: شخصی که شیشهٔ وجودش را به آسمان وصل کرده، از جبریل میخواهد تا راستی و صداقت را به او منتقل کند.
هوش مصنوعی: زمانی که عقاب به شکار میپردازد، در حالتی است که ماه و خورشید به دور خود در حال چرخشاند. این تصویر نشاندهنده قدرت و تسلط عقاب بر شکار و همچنین تأثیر heavenly bodies بر جریان طبیعی جهان است.
هوش مصنوعی: شخصی با فهم و هشیاری به اهل زمین میگوید که دنیای مادی و زیباییهای آن، مشابه به معبدی است که در آن مجسمهها و نمادهایی از زیبایی وجود دارد. او به نوعی میخواهد اشاره کند که زیباییهای دنیوی و معنوی در یک راستا قرار دارند و میتوان آنها را به هم ربط داد.
هوش مصنوعی: در میان شعلهها و دود، بزرگی و عظمت را مشاهده کردهام که چون سجدهای، به درگاه خداوند تعظیم میکند.
هوش مصنوعی: هر وقت که از شوق دلش به درد میآید، به دلیل جدا شدن از محبوب و همچنین نزدیکی او ناله میکند.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه چیزی در حقیقت وجود او نهفته است و از رتبه و جایگاهش نیز اطلاع ندارم.
هوش مصنوعی: جهان به عنوان یک دوست میتواند به ما آرامش و حمایت بدهد، يعني این که در سختیها و چالشها میتوانیم به آن تکیه کنیم و از زیباییهای آن لذت ببریم.
هوش مصنوعی: جهان پر از رنگ و تنوع است، اما حقیقت از رنگ و شکل تجاوز میکند. حالا پرسش این است که این جهان چیست، انسان چه جایگاهی دارد و حقیقت در کجاست؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برخی از ما در زندگی، با موانع و سختیها رو به رو هستیم، اما باید با اراده و کوشش خود به جلو پیش برویم و تسلیم نشویم. در واقع، زندگی پر از چالشهاست و ما باید با صداقت و قوت قلب به مقابله با آنها بپردازیم.
هوش مصنوعی: آدمی دارای قدرت و توانمندی است، اما حقیقت و واقعیت در نهایت برتری دارد. این توانمندی او مانند شمشیری است که در دستش است و ممکن است به نظر قدرتمند بیاید، اما در برابر واقعیت و حقایق نمیتواند ایستادگی کند.
هوش مصنوعی: شرق به حقیقت و معنا دست یافته و جهان را درک کرده است، اما غرب در دنیا غرق شده و از حقیقت دور شده است.
هوش مصنوعی: با دیدن واقعیات و حقیقتها، انسان به اصل خویش و بندگیاش پی میبرد و زمانی که بیپرده به زندگی نگاه کند، عمق و زیبایی آن را بهتر درک میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که بنده از زندگیاش رضایت و اجازهای بگیرد، خداوند هم به این بنده محبت میکند و او را مورد لطف و رحمت قرار میدهد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از سرنوشت خود خبر ندارد، زندگیاش با درد و رنج همراه نخواهد بود.
هوش مصنوعی: دوست ما در این جهان، به خاطر محبت و دوستیاش، آسایش و خوشی را به ما هدیه میدهد.
هوش مصنوعی: این متن به یک بحث عمیق درباره وجود و عدم اشاره دارد. به نوعی میگوید که رازهایی در این جهان وجود دارد که در شرق دنیا نهفتهاند، اما کمتر به آنها پرداخته شده و یا به دیده آمدهاند. به عبارت دیگر، برخی نکات و حقایق مهم را که ممکن است در شرق جهان وجود داشته باشد، کمتر مورد توجه قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: ما آدمیان تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم، دیدن و نظاره کردن است و من از آینده او ناامید نیستم.
هوش مصنوعی: دیروز در حالی که به آسمان نگاه میکردم، فرشتهای را دیدم که از آسمان به روی زمین میآمد.
هوش مصنوعی: از نگاهش شوق ملاقات نمایان شد، اما او جز به سمت قبرستان ما نظری نکرد.
هوش مصنوعی: به او گفتم راز محرمانهای را پنهان نکن، تو چه چیزی را در این خاک بیصدا میبینی؟
هوش مصنوعی: دل از زیبایی زهره به آتش افتاد و به چاه بابل پرتاب شد.
هوش مصنوعی: گفت: «زمانی که صبح از شرق شروع میشود، خورشید جدید به دور خود روشنایی میبخشد.»
هوش مصنوعی: جواهرات و سنگها از دل زمین بیرون میآیند، اما دلیل ظهور زیبایی یوسفها چیست؟
هوش مصنوعی: تحولی بزرگ در کنار او دیدهام که لرزشی در کوهها به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: او با ترک کردن محل زندگیاش و رها کردن زادگاهش، تلاش میکند تا در محیط جدیدی acclimatize کند و به یک زندگی جدید عادت کند.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسانی که روح آنها از عمدهخودشان به تپش میافتد و وجود خود را دوباره خلق میکنند.
هوش مصنوعی: در صبح روز عید، زمانی که بیداری و خوشحالی در دل ملتها رخ میدهد، فرشتگان و بندگان خاص خدا نیز بیدار میشوند و این لحظه را تجربه میکنند.
هوش مصنوعی: پیر هندی لحظهای نفس عمیقی کشید و دوباره به من نگاه کرد و در چشمانم احساس فعالیت و انرژی را دید.
هوش مصنوعی: در این گفته، پرسشهایی درباره مرگ عقل و قلب مطرح میشود. پاسخها نشان میدهد که برای رهایی از یأس و ناامیدی، باید از فکر کردن زیاد و همچنین از ذکر غیرمؤثر کنار گذاشته شود. به نوعی، اشاره به این دارد که رهایی از وزن اضافی افکار و یادآوریهای بیفایده میتواند به آرامش و زندگی بهتر کمک کند.
هوش مصنوعی: از من پرسیدند که آیا فقط بدن دارم؟ گفتم بدنم از خستگی راه به وجود آمده است. بعد پرسیدند جانم در کجاست؟ گفتم که جانم در رمز و راز «لا اله» نهفته است.
هوش مصنوعی: در اینجا، کسی از من میپرسد آیا آدم میتواند اسرار را بفهمد؟ من جواب میدهم که این اسرار به خود آدم مربوط است. سپس از من میپرسد آیا علم میتواند این اسرار را درک کند؟ من میگویم که علم نیز در وجود خود آدم نهفته است.
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از علم و هنر به میان آمده و گفته میشود که اینها تنها ظاهری از حقیقت هستند. وقتی از دلیل این ادعا پرسیده میشود، پاسخ داده میشود که اساساً حقیقت و دلیل واقعی چیزی جز خود دوست و محبوب نیست. به بیان دیگر، علم و هنر مانند پوستی هستند که بر روی حقیقت قرار دارند و آنچه که واقعاً مهم است، وجه و زیبایی دوست، یا همان حقیقت عمیقتری است که در پس این ظواهر قرار دارد.
هوش مصنوعی: از من پرسیدند که دین مردم عادی چیست؟ گفتم شنیدم که چطور است. سپس پرسیدند دین عارفان چیست؟ گفتم که خود آن را دیدهام.
هوش مصنوعی: گفتار من باعث افزایش شادابی روح او شد و نکات جذاب و دلنشینی را برای من آشکار کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.