این جهان چیست صنم خانهٔ پندار من است
جلوهٔ او گرو دیدهٔ بیدار من است
همه آفاق که گیرم به نگاهی او را
حلقه ئی هست که از گردش پرگار من است
هستی و نیستی از دیدن و نا دیدن من
چه زمان و چه مکان شوخی افکار من است
از فسون کاری دل سیر و سکون غیب و حضور
اینکه غماز و گشاینده اسرار من است
آن جهانی که درو کاشته را می دروند
نور و نارش همه از سبحه و زنار من است
ساز تقدیرم و صد نغمهٔ پنهان دارم
هر کجا زخمهٔ اندیشه رسد تار من است
ای من از فیض تو پاینده نشان تو کجاست
این دو گیتی اثر ماست جهان تو کجاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تفکر درباره جهان و هستی میپردازد و بیان میکند که این جهان تنها تصویری از ذهن و پندار شاعر است. شاعر با دید تیزبین خود همه چیز را در دنیای اطرافش در مییابد و رابطهای عمیق بین وجود و عدم ایجاد میکند. او به تأثیر اندیشهها و احساسات بر واقعیت و اهمیت آنها در شکلگیری جهان اشاره میکند. در نهایت، شاعر از خداوند میخواهد که نشانهای از وجود خود را نشان دهد و اشاره میکند که این دو جهان اثرات وجودی ما هستند و از حضور الهی ناشی میشوند.
هوش مصنوعی: این دنیا چه چیزی است؟ خانهای است برای خیالات من. تجلی او، وابسته به چشمان بیدار من است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر میگوید که اگر به هر گوشهای از دنیا هم نگاه کنم، او را میبینم و همه جا برای من به خاطر حضور او مفهوم پیدا میکند. این حضور او مانند دایرهای است که من ساختهام و هر نقطهای از آن او را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: وجود و عدم به چشمدیدن و نادیدنی من بستگی دارد و این فقط بازی تفکرات من در زمان و مکان است.
هوش مصنوعی: از جادوگری قلب سیر و آرامی در عالم غیب و حاضر وجود دارد، زیرا این قلب رازهای من را میفهمد و افشا میکند.
هوش مصنوعی: دنیایی که انسانها در آن تلاش و زحمت میکشند، میوهاش را برداشت میکنند و نور و گرمای آن هم به سبب تلاشها و ویژگیهای من است.
هوش مصنوعی: من بهعنوان ساز تقدیر، نغمههای پنهانی دارم و هر جا که فکر و اندیشهام به آن برسد، آن نغمهها را به صدا درمیآورم.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، که وجودم به خاطر نعمتهای تو پابرجاست، نشانهای از حضور تو کجاست؟ این دو جهان، تنها اثر ماست، پس جهان تو کجاست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لعلِ سیرابِ به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدنِ او دادنِ جان کار من است
شرم از آن چشمِ سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردنِ او دید و در انکارِ من است
ساروان رَخت به دروازه مَبَر کان سرِ کو
[...]
در سراپردهٔ جان خانهٔ دلدار من است
گوشهٔ دیدهٔ من خلوت آن یار من است
تا که از نور جمالش نظرم روشن شد
هر کرا هست نظر عاشق دیدار من است
هر کجا ناله ای از غیب به گوش تو رسد
[...]
محتسب بر حذر از مستی سرشار من است
سنگ بگریزد از آن شیشه که در بار من است
آسمان مشتری جنس هنرها گردید
که دکان سوختنم گرمی بازار من است
از دهن غنچه صفت دست اگر بردارم
[...]
سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است
بی سرانجامی من خانه نگهدار من است
غیر، بیهوده، پی یار وفادار من است
نشود یار کسی اگر یار من است
شب به گوشت چو رسد نالهٔ مرغان اسیر
نالهٔ بیاثر از مرغ گرفتار من است
از غمش مردم و، گر شکوه کنم شرمم باد؛
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.