صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸۶
اگر نشسته سفر چون نظر توانی کرد
ز هفت پرده نیلی گذر توانی کرد
عزیز مصر اگر همتی کند همراه
چو بوی پیرهن از خود سفر توانی کرد
صفای باطن اگر چون صدف به دست آری ...
... ز چاه تیره هستی که خاک بر سر آن
عزیز مصر شوی گر سفر توانی کرد
به خلوت لحد تنگ خویش را برسان ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹۸
... که خون آبله ای پای ما نمی گیرد
اگر سفر کنی از خویش در جوانی کن
که جای پای سبکرو عصا نمی گیرد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵۶
... شرربه آتش وشبنم به بوستان برگشت
دل رمیده ما چند در سفر باشد
بساز با جگر تشنه چون شدی مجنون ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵۷
... بلای چشم بود هیزمی که تر باشد
مرا از آن سفر بیخودی خوش آمده است
که بی نیاز ز تمهید همسفر باشد
شراب تلخ به اندازه خورکه خون در رگ ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲۲
... به وادیی که کند خضر توشه از دل خویش
گمان مبرکه ترا توشه سفر بخشند
درین ریاض اگر مصرعی کنی موزون ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳۰
... به آتش دل ما چشم تر چه کار کند
نمی شود ز سفر راست تیر کج هرگز
سفر به آدمی بی بصر چه کار کند
نشاند از خط مشکین به روز من او را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴۵
... نمی شودکه قلم از سخن زیان نکند
سفر به از سفر بیخودی نمی باشد
به مصرهر که ز کنعان رودزیان نکند ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵۶
... ز رشک من دل عالم کباب خواهد بود
اگر چه پای سفر نیست جسم زار مرا
سرشک من همه جا در رکاب خواهد بود ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷۱
... به گرد خویش نگردیده ناقصی صایب
اگر ترا ز سفر موی سر سفید شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸۴
... ز خار وخس نفس برق بیشتر سوزد
به هیچ جا نرسد در سفر شتاب آلود
بشوی از دل صایب غبار غم زان پیش ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸۷
دل رمیده ما بال وپرنمی خواهد
ز خود برون شده برگ سفر نمی خواهد
دل از ضعیف نوازی نمی توان برگشت ...
... ترا کسی که ز من بیشتر نمی خواهد
ازان مرا سفر بیخودی خوش آمده است
که زاد وراحله وهمسفر نمی خواهد
مخواه کم ز کریمان کز ابر نیسانی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۹۵
... حضور رفته ز دوران مجوی هیهات است
که شبنم از سفر آفتاب باز آید
دوبار اهل نظر را به آب نتوان راند ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰۳
ز ماه نو سفرم تا خبر نمی آید
حضور خاطر من از سفر نمی آید
غم زمانه چنان تنگ کرده دایره را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰۴
... شرر به آتش سوزنده بازگشت نمود
حضور خاطر ما از سفر نمی آید
ز آبگینه او بر دلم غباری نیست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱۵
... به عرض حال مرا ترجمان نمی باید
رفیق در سفر آب و گل ضرور بود
برای رفتن دل کاروان نمی باید ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴۶
... سیل بهار هرچه کند پیش می برد
هرکس که بی رفیق موافق سفر کند
با خود هزار قافله تشویش می برد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴۹
... از پای خم مرا به گلستان که می برد
سر باختن درین سفر دور دولت است
ورنه طریق عشق به پایان که می برد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶۴
خوش وقت قطره ای که زدریا سفر نکرد
آواره خویش را به هوای گهر نکرد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸۴
... بی اختیار دیده بغل باز می کند
گویا که یار ما ز سفر زود می رسد
پای شکسته گرچه به جایی نمی رسد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹۸
... صایب به کاوش مژده امیدوار باش
زین ره عقیق کرد سفر نامدار شد