گنجور

 
۲۲۰۱

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۴ - در مدح شاه مسعود

 

... به زمین بوس چو فردوس بیاراست سرای

بست آیین به جمال ملک مشرق و چین

بستن آیین بر روی زمین نادر نیست

بر فلک سعد سعود از پی شه بست آیین

شاه مسعود که از بخت سعیدش بی عید ...

... دهر در عهد غلامی است که در خدمت تو

بستر از اسب نمد سازد و از زین بالین

تا فلک لشگر خصمت شکند شب تا روز ...

... از ختن تا بیمن خطبه گه شاهی تست

منصرف نبود خوه بیشان خوه بنشین

تا نگردد بسرطاق سر قیصر جفت ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۰۲

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح تمغاج خان

 

... از عهد خویش تا ملک افراسیاب خان

خورشید ملک داران مسعود بن حسن

کز کاخ اوست مطلع خورشید آسمان

ابنای ملک را بثبات حسن دعا

کردند و آن ثبات حسن اوست بی گمان ...

... بدر و هلال او سیر و ناخج تواند

وز بهر بندگیت کمر بسته توامان

از آسمان تیصرت تو چون رسد مدد ...

... حسان بسیدالقرشی شعر خویش را

بستود و عقل و طبع ترا کرد امتحان

تا شعر خویش را بستانی به مدح شاه

در باب شعر سنت حسان کنی بیان ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۰۳

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹ - در مدح ملک نصرة الدین علی بن هارون

 

... که باشد سر زلف زنجیر میگون

بزنجیر میگون او بسته گشتم

چو مست از می و چون بزنجیر مجنون

نگاری که بر قد و خدش

یکی سرو بستان دگر ماه گردون

چو با سرو و با مه قیاس آرم او را ...

... الف قامتش کز الف قامت من

بنون خم زلف سازد خم نون

دلم خسته و بسته زلف او شد

چو نون از سر شست و چون یونس از نون ...

... تظلم کنم تا ستم باز دارد

ملک خان عادل علی بن هارون

اجل نصرت الدین که هست از بزرگی ...

... بصحرا نهادم بسی در مکتون

گرت مدح بنده پسند آید ایشه

کنم در مکتون مقفی و موزون ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۰۴

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - در مدح برهان الدین

 

... وز بارگاه او بفلک برشدن توان

برهان دین که هست به بنیان علم و شرع

برهان سبق حسام نظر سیف حکم ران ...

... خاک حسام برهان او را ربض نیست

وینرا حسام بست ربض بهر خامیان

خاقان جهان بروی تو بیند ز دوستی ...

... از بهر آنکه باشی مذکور هر زبان

در بوستان جاه تو شد بنده سوزنی

باده زبان چو سوسن آزاد مدح خوان ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۰۵

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۱ - در مدح عثمان اغل

 

... یک بوسه ز تو همی با جان چوبها کنند

آن بوسه بنزد ماست بخشیده برایگان

عاشق که ترا بدید از جان خبرش نبود ...

... گویی که بامر شاه آرایش رزمی ساخت

عثمان اغل ارسل بن تکش ارسلان

قطب دول آنکه او در مردی و مردمی

بنمود بخاص و عام فرزندی پدر عیان

فرزانه سپهبدی کز وی بمحاربت

خواهند باضطرار شیران ژیان امان

روزی که بود بنبرد حمله ور و جنگ آور

از تیرش نشان گیرند اعدای نشان ...

... تا لاجرم این براق بر پاردم عدوش

بر بند و گره زند چون راست کشد عنان

اخبار گذشتگان کم خواند هرکه او

مر مرد تمامی را زو دیده بود عیان

بنگر بقتال او در روز محاربت

واخبار گذشتگان خواهی خوان خواهی نخوان ...

... طوقی است زبر او بر گردن خاص و عام

هرچند که بسته اند در خدمت او میان

در خدمت او میان بندم ز دل و بطبع

بر مدحت او برش بگشاده مرا زبان ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۰۶

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۹ - در مدح احمد بن علی

 

... چون زلف خود مکن از بار هجر قامت من

چو من بدام هوای تو پای بسته شدم

مکش سر از من و مستان ز دست من دامن ...

... وزآب دیده من تازه شو چو سر و چمن

چو سرو و ماه خرامان یکی بنزد من آی

که ماه و سرو منی مشک زلف و سیم بدن ...

... نبشته از قلمی هم فصیح و هم الکن

نصیر دین شرف الدوله احمد بن علی

سر معالی عین الکفات صدر ز من

سری که اهل قلم پیش او قلم کردار

همیشه بسته میانندی و گشاده دهن

بفر دولت و اقبال صاحب عادل ...

... که خلق راست زهر بد سرای او مأمن

ایا متین بتو بنیاد مالک خسرو شرق

و یا قوی بتو پشت و پناه دین و سنن ...

... ز بهر زادن اقبال تست تا محشر

شب سیاه بروز سپید آبستن

تو در عجم بکفایت بدان صفت مثلی

که در عرب بشجاعت ز بیر و بوالمعجن

بنوک کلک تو اندر ز بس سیاست و سهم

سنان رستم زالست و خنجر بیژن ...

... خلیده بادا در چشم روشنش سوزن

همیشه تا بنوشتن عنا بود چو غنا

بران قیاس که باشد محن بسان مجن ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۰۷

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۱ - در مدح شرف الدوله احمد

 

... تیز از قلم اوست خنجر من

ای بنده نوازی که جز به تو نیست

امروز بهر وقت مفخر من ...

... بالین منست آستانه تو

وز خاک در تست بستر من

بر مادر من آفرین که مهرست ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۰۸

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۲ - در مدح نصیرالدین احمد

 

... آمد بسوی برج حمل روشن و مبین

از نور فر او رخ بستان و باغ شد

آراسته چو سیرت و طبع نصیر دین ...

... چون ناصحانش برق بخندد بآن و این

در باغ سبزی سر او خواست شاخ بند

شد سبز و مشگبوی چو گیسوی حور عین ...

... جز نیک نیست در تو گمان جهانیان

بر تو بنیک باد گمانها شده یقین

شد کعبه آستان تو کازاردگان بطبع

سایند بر ستانه درگاه تو جبین

آزادگان ز بنده نوازی که در تو هست

کردند بنگیت بر ازادگی گزین

خاک در تو سرمه بینایی آن کند

کورا دلیست روشن و دانا و دوربین

بر پای خویش بند کند خانه رکاب

آنکس که بر تو تیر گشاد از کمان کین

پیش کمینه بنده تو بندگی کند

هرکس که بنده وار برون آید از کمین

با دولت تو هست فلکرا یمین چنانک ...

... چون کردگار هست ترا حافظ و معین

تا از سرشک ابر برآید بنوبهار

در باغ و راغ سبزه و لاله ز روی و طین ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۰۹

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - در مدح امین الدین محمد

 

ای دو لب تو بستد ای دو رخ تو نسرین

نسرین تو پر سنبل در بسد تو پروین ...

... مخدوم هنرمندان کاهل هنر و دانش

یابند ازو احسان گویند بر او تحسین

همنام رسول الله کز امت همنامش ...

... اندر عمل تکسین عیار یک غازی

بندند میان پیشش صد غازی و صد تکین

پشت سپه توران عیار بگ پر دل ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۱۰

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۷ - در مدح وزیر صدرالدین

 

... زینت گرفت صدر وزارت بصدر دین

صدری به دین پاک محمد بنام اوست

محمود بود و هست و بود تاییوم دین ...

... تشبیه صدر و نامه و توقیع و کلک صدر

زلف مسلسل است و بناگوش حور عین

شاگرد پیشه گان و خریطه کشان وی ...

... نی از کرام عصر کسی مرترا قرین

آبستن است کلک تو اندر بنان تو

کز سیر او بنات هنر زاید و بنین

تدبیر تست بسته گشاینده آنچنانک

سد سکندری نبود پیش او متین ...

... چون صبح صادقی ید بیضا در آستین

گیتی بنور عدل شه آراسته شود

خورشید فضل تو چو شود ظاهر و مبین

در تو چو ظن خلق بنیکی است نیک باش

تا در تو ظن خلق بنیکی شود یقین

شد پیش مهر امر تو دلهای خلق موم ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۱۱

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۰ - در مدح عین الدهاقین احمد بن علی

 

... ستوده عین دهاقین و مفخرا عیان

ستوده شان و نکوسیرت احمدبن علی

که چون علی است سیرت چو احمدست بشان ...

... اگر برآید بر کام من هزار زبان

بهر ستایش کورا تمام بستانم

ازآن ستوده فزونتر بود بصد چندان ...

... اگر ضمان کنی آنجا بخدمت آید هست

ز تو اشارت و از بنده بردن فرمان

همیشه تا که ندید است کس درین عالم ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۱۲

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - در مدح وزیر صدرالدین

 

... بود از عطای یزدان نزد تو تا کنون

واکنون بنزد رضوان بود او عطای تو

فرخ لقای خویش نهان کرد از جهان ...

... اندر دریغ و حسرت تخت و سرای تو

خاطر همه بمدح سراییت بسته کرد

وین مرثیت نگوید مدحت سرای تو

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۱۳

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۷ - در مدح نصیرالدین علی بن احمد

 

... از سنگ شد آن کندی بادام تو از چنگ

در پوست چو از باد صبا بند شکسته

بر لعل شکرخند که نرخ شکر و لعل ...

... تا هست ز مانند چو مانند شکسته

ای بنده نوازی که کف راد تو دارد

آز دل خرسند بخرسند شکسته

دارد شره جود بر آنگونه که گویی

دیوانه شدستی کف تو بند شکسته

فرزانه نصیرالدین کز دولت او نیست ...

... آن سوز بکافور و بریوند شکسته

بر بستر غم خفت حسود تو چنان زار

کش تن شود از بار قزاکند شکسته ...

... تا شهره بود غمزه معشوق غنوده

تا طرفه بود طره دلبند شکسته

در طره آن قند لب آویز که مژگانش ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۱۴

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۰ - در مدح میرعمید

 

... آن آفتاب حضرت شاه از جلال و جاه

اصلاح ملک در سفرش باز بسته بود

بهر صلاح ملک سفر برگزید و راه ...

... چون رسم و طبع اوست همه کار ملک شاه

نیکوخوه و بند زنیکوخوهی که اوست

هم شاه و هم رعیت و هم ملک و هم سپاه ...

... از بسکه از بزرگی آزاده کرده داه

هرکو کمر بخدمت او بست بر میان

سایه بر آسمان ز شرف گوشه کلاه ...

... بر چرخ مه رسد ز شرف جاه او زچاه

بر خلق واجبست که چون بندگان نهند

بر خاک آستانه او دیده و جباه

من بنده ام غریق بدریای بر او

از دست با شگرف ثنا میکنم شناه ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۱۵

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۳ - در مدح سعدالملک

 

بر امیران سخن مدح وزیر پادشاه

واجب آمد چون ز بستان گل برانگیزد سپاه

تا چو گل معنی برانگیزاند از بستان طبع

آنکه باشد مادح صدر و وزیر و پادشاه

خسرو دستار بندان آنکه دارد خسروی

بر خداوندان دستار از خداوند کلاه ...

... دل بعشق نیکوان در عنبرین زنجیر کش

بند کن در چاه سیمین تا نیندیشد گناه

از گناه اندیشه کی دارد دلی کز بهر او ...

... تا سخن چون نقره صافی برون آید زگاه

بنده اندر حق تو دارد صفای اعتقاد

از صفای اعتقاد بنده بداند الله

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۱۶

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۵ - و قال یمدح الوزیر

 

... از همت تو ماهی و شاهی است فرودت

چون بندگی از شاهی و چون ماهی از ماه

دین از تو منظم شد چون رشته ز لؤلؤ ...

... بیجاده نگیرد نشود گیر ابر کاه

هستند به بزم تو کمر بسته قلم وار

بیچاره لبان طرب افزای لقب کاه ...

... تشبیه گران سخن آرای به صد قرن

شبه تو نیابند اقران و ز اشباه

بر عرصه شطرنج ثنا گفتن تو صدر ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۱۷

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۲ - در مدح وزیر صدر جهان

 

... صدری کز او نبازد خلق جهان تویی

بدری که او بنازد بر آسمان تویی

اندر بر سعادت و اقبال دل تویی ...

... از دین پاک و سیرت نیکو و خلق خوب

بنیاد خیر صلاح و امان تویی

در محفل سران و بزرگان روزگار

صدری که نام صدری زیبد بدان تویی

ملک دو پادشا چو دو بستان بفر تست

یک سر و سایه دار بدو بوستان تویی ...

... آنرا که همنشین بشراب و بخوان تویی

وآنرا که تو شدی بنمک میهمان همی

هم مرو بجاه و شرف میزبان تویی ...

... کاندر خور نشاط و دل شادمان تویی

بادا بنیک بختی جاوید زندگیت

کز نام نیک زنده تا جاودان تویی

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۱۸

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۴ - در مدح سعدالملک

 

... آمده در تو ازو پدید نشانی

بروی مانی بهر کجا بنشینی

گویی آنجا مثال وی بنشانی

هر که نظر در تو کردمی بنماید

در تو خیال پدر چو واحد و ثانی ...

... هست پدیدار تو امان فلک را

از جهت خدمت تو بسته میانی

از ره تشبیه تو امانی گویی ...

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۱۹

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۶ - در مدح عمید احمد

 

... روی آن زیبا پسر بین تا بود زینسان پری

در جمال آن پسر بنگر که اندر روی او

خیره ماند آدمی و عاجز و حیران پری ...

... تا بود ماننده دیوار آن جانان پری

قامت چون سرو بستانست جانان مرا

نیست از قامت چو سرو بوستان ایجان پری

سروچون ماند بقد آن نگارین بیشتر

در میان سرو بستانی کند اوان پری

درو مرجانست دندان و لب جانان و نیست ...

... درو مرجان لب و دندان او را هر زمان

بندگی خواهد نمودن از بن دندان پری

با چنین گوی و چنین چوگان بمیدان نبرد ...

... چون سلیمانست گویی خواجه و ایشان پری

مجلس او همچو بستان سلمانست باز

صف کشیده پیش او چون سرو در بستان پری

هر پری کز امر او بیرون شود شیطان شود ...

... من ردیف شعر خود کردم بدان پیمان پری

هست انسان بنده احسان درست است این سخن

او زانسان پیش دارد بنده احسان پری

جان و انسان بنده فرمانبرش بادا مدام

تا بتازی هست انسان آدمی و جان پری

سوزنی سمرقندی
 
۲۲۲۰

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸ - در مدح دهقان اجل عمیدالدین

 

... بر دل باخته ام چند نهی تافته نی

گر بنی نقش کنم شکل تو بر تخته سرو

تخت کی گردد آن تخته و آن شکل تو کی ...

... آید از ریشه برون و برهش گردد پی

سرو بستان سخا کز نی ککلش بعطا

نامه جود و سخا طی شد بر حاتم طی ...

... زود گردد چونی از نار هبا و لاشییی

از سر نی که میان بسته فراش و بست

سرو اگر بوسه دهد گردد آزاد زعی ...

... وندرین شعر نی و سرو خورند آب از وی

تا ببستان و نیستان گذرد بر نی و سرو

نور خورشید بر آنجمله که تاریکی حی ...

... سال عمرش بعدد باد فزون از الفی

ناصحش باد سرافراز چو در بستان سرو

حاسدش پای فرو گل شده چون نی دردی

سوزنی سمرقندی
 
 
۱
۱۰۹
۱۱۰
۱۱۱
۱۱۲
۱۱۳
۵۵۱