عید فرخ بسرای ملک مشرق و چین
بار خواه آمد و زانو زد و بوسید زمین
به زمین بوس چو فردوس بیاراست سرای
بست آیین به جمال ملک مشرق و چین
بستن آیین بر روی زمین نادر نیست
بر فلک سعد سعود از پی شه بست آئین
شاه مسعود که از بخت سعیدش بی عید
هست هر روزی بر عالمیان عید آئین
شاه ترک و عجم و بحر و بر و سهل و جبل
که جبل سهل کند هیبت او اندر چین
پیش ما عید رسید و خبر عید رسید
از جنابی که فرودینش بود چرخ برین
آیت عالیها سافلها خواند ملک
که شد از لشکر منصور ملک فتح مبین
دشمنانش را ادبار چنان باد چنان
دوستانش را اقبال چنین باد چنین
ای شهنشاه که مرلشکر منصور ترا
ظفر و فتح درآید ز یسار و زیمین
هر که در عهد یمین تو بود چست و درست
نشکند تا یابد دولت ازو عهد و یمین
دهر در عهد غلامی است که در خدمت تو
بستر از اسب نمد سازد و از زین بالین
تا فلک لشگر خصمت شکند شب تا روز
ز ادهم و اشهب خود هیچ نپردازد زین
شاه افریدون فری علم آل تو هست
چون درفش او منصور بهر کشور و کین
چین و مشرق را قوت دهی از نصرت حق
خون فشان داری شمشیر ز شیران عرین
آبتین بود قراخان تو گوئی بگمان
زآبتین بگمان زاد فریدون بیقین
از همه شاهان شایسته و بایسته تری
بکلاه و کمر شاهی و شمشیر و نگین
از تکینان تو خانان بشکوهند و بسهم
شحنه تست بهر جای که خانست و تکین
از ختن تا بیمن خطبه گه شاهی تست
منصرف نبود خوه بیشان خوه بنشین
تا نگردد بسرطاق سر قیصر جفت
روی قیصر بسرطاق است از قسطنطین
طین شاهیت سرشته شد زادم تا حشر
ملک دادند که توئی آدم و آدم از طین
هست از آتش و مستوجب آتش جاوید
هر که سر تافت زفرمانت چو ابلیس لعین
خطبه بر نام تو خاطب را روح افزاید
بر دعای تو بود روح امین را آمین
در دعای تو نباشد عجب ار خاطب را
مدد روح بود از نفس روح الامین
دیده را ماند خاطب بگه خطبه از آنک
هم سیه پوش بود دیده و هم روشن بین
شاد باش ای ملک عالم عادل که ترا
نه عدیل است ز شاهان نه نظیر و نه قرین
ملک عادل دنیا ده و دیندار توئی
برخور از ملک ملک زادان تا یوم الدین
عدل بی میل و محابا تو همی داری راست
ملک را همچو ترازو و پله ها با شاهین
اندر ایام تو نندیشد کاندیشه خطاست
بره از گرگ و ز یوز آهو و کبک از شاهین
سوزنی در ثمین سفت بمدح تو که تا
گردن عید حمایل کند از در ثمین
عید بر تو ملکا فرخ و میمون بادا
وز جمال تو پذیرفته جمال و تزیین
مدد عمر تو باد آنچه فلک را عددی
اندر ایام و لیالی و شهور است و سنین
شاهی ملک جهان باد تو و نسل ترا
خسروی باد درین خانه الی یوم الدین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مکن ای دوست بما بدنتوان کرد چنین
به حدیثی مرو از پیش و بکنجی منشین
چندازین خشم، جز از خشم رهی دیگر گیر
چند ازین ناز، جز از ناز طریقی بگزین
کودک خرد نیی تو که ندانی بد و نیک
[...]
ملک شیردل پیلتن پیلنشین
بوسعید بن ابوالقاسم بن ناصر دین
نه من و نیمش تیغی که بدو جوید کین
سه رش و نیم، درازی یکی قبضه ازین
ای بت زیبا کافر دلی و کافر دین
کفر و ایمان شده از زلف و رخت هر دو یقین
اگر آن ظلمت کاندر دل پر ظلمت توست
روز را بودی تاریک شدی روی زمین
وگر آن نور که بر دو رخ نورانی توست
[...]
رمضان آمد و آورد ز فردوس برین
صد هزاران مدد خیر بر شاه زمین
رمضان ناظم اسباب صیامست و قیام
ای همه شادی آن ماه که او هست همین !
دیده از هیبت او طایفهٔ شرک فتور
[...]
ای جهان خاتم جانبخش ترا زیر نگین
آسمان را ز جمال تو نظر سوی زمین
طیره از طرهٔ خوشبوی تو عطار ختن
خجل از عارض نیکوی تو صورتگر چین
حسن روی تو نمایندهترست از طاوس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.