گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ای صاحبی که صاحب صاحبقران توئی

وندر جهان کسی بهست از جهان توئی

صدری کز او نبازد خلق جهان توئی

بدری که او بنازد بر آسمان توئی

اندر بر سعادت و اقبال دل توئی

وندر تن مروت و انصاف جان توئی

مر در و گوهر شرف و احترام را

امروز در حقیقت دریا و کان توئی

همنام خویش را ز ره داد بی شکی

هم راز وهم طریقت و هم رسم و سان توئی

از دین پاک و سیرت نیکو و خلق خوب

بنیاد خیر . . . صلاح و امان توئی

در محفل سران و بزرگان روزگار

صدری که نام صدری زیبد بدان توئی

ملک دو پادشا چو دو بستان بفر تست

یک سر و سایه دار بدو بوستان توئی

دارد خلایق از رمه بی شبان نشان

تیمار دار این رمه بی شبان توئی

نام و نشان داد ندادند بی تو کس

امروز داد ورز ز نام و نشان توئی

بر هیچ خلق فتنه نینگخته است دهر

باشد بر او دست که فتنه نشان توئی

از جود بی نهایت و از فضل بی قیاس

رشک روان حاتم و نوشین روان توئی

از فتنه آسمان بزمین برزدی اگر

معلومشان نبودی کاندر میان توئی

محبوب هر دلی توئی اندر میان خاک

مذکور این سبب را بر هر زبان توئی

فرزندوار خلق جهانرا بپروری

گوئی که خلق را پدر مهربان توئی

اقبال و بخت و دولت باشند همنشین

آنرا که همنشین بشراب و بخوان توئی

وآنرا که تو شدی بنمک میهمان همی

هم مرو بجاه و شرف میزبان توئی

والا جلال دین شرف اهل بیت را

هم میزبان فرخ و هم میهمان توئی

دل شادمانه دار و نشاط و طرب گزین

کاندر خور نشاط و دل شادمان توئی

بادا بنیک بختی جاوید زندگیت

کز نام نیک زنده تا جاودان توئی