فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در منقبت علیبن موسیالرضا علیهالسلام
سفیده دم که مسافر شدم ز ملک هرا
چو شب به همرهی کاروان بخت سیاه ...
... چو زخم بر دل ماتم کشان بخت سیاه
هزار لخت به دامان دل مسافر شد
همه ز حب وطن در خروش واشوقاه ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۵
ای غم که مسافر جهان پیمایی
ای تازه نهال چمن رعنایی ...
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱
... تا نغمه ای نباشد نتوان ز هوش رفتن
مسکین مسافری کو ساز سفر ندارد
دل را خراب دارم تا بستگی نه بیند ...
... آب ار تنک نباشد کشتی خطر ندارد
چون دیده جهنده در خانه ام مسافر
سیرم کلیم منت از راهبر ندارد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶
... فیضی اگر به کس رسد از اغنیا چرا
بی آب کس مسافر دریا نمی شود
آواز آب غم ز دلم می برد کلیم ...
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲ - در مدح شاهجهان
... نه اشک از دیده سودی دید و نه نظاره بهبودی
درین دریای خون هر کس مسافر شد زیان کرده
کلیم از دست بیداد تو کی باز از فغان دارد ...
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰ - ماده تاریخ مسافرت آصفجاه به آگره و لاهور
... آسوده سپهر بر در او
زانسان که مسافر از اقامت
چون عازم آگره گشت می سوخت ...
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - در تعریف اسب و توصیف بیماری او
... زخوش رفتاری آن برق آیین
مسافر را وطن شد خانه زین
کند گوشه نشین هم آن تمنا ...
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - درتعریف کشمیر
... میان سبزه و گل شاهراهست
عجب راهی که چون دیدش مسافر
نمی خواهد که راهش گردد آخر ...
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱
... در بحر و بر عالم مانند من ندید
هرچند شد مسافر بحروبر آفتاب
روشن دلم چه شد که زخاک است بسترم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۰
... در طریق شوق آسایش نمی یابد تنش
جامه ی مرد مسافر گر نباشد راه راه
بر سر کوی محبت بر متاع خود سلیم ...
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - ایضا در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)
مسافری ست قلم کز معانی شیرین
برد ز هند دواتم شکر به جانب چین ...
... کسی که شوق طواف تواش برانگیزد
درون خانه مسافر بود چو خانه ی زین
مسیح رشک به آن خسته می برد کز ضعف ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۳
از همان راهی که آمد گل مسافر می شود
باغ بان بی هوده می بندد در گل زار را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶
... برمیاور زینهار از دست گلچین خار را
از همان راهی که آمد گل مسافر می شود
باغبان بیهوده می بندد در گلزار را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۲
... یا به دل بردن کمر ماه تمامش تنگ بست
کاروان حسن پنداری مسافر می شود
کز خط مشکین لب لعلش میان را تنگ بست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۳
... کجا خار سر دیوار پروای خزان دارد
کدامین گرمرو یارب ازین صحرا مسافر شد
که هر ریگی درین وادی عقیقی در دهان دارد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۸۶
... از آه سحرگاه بود عقده گشایش
چون عضو ز جا رفته شود هرکه مسافر
بسیار خورد خون که فتد باز به جایش ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۹۳
کیست آن کس که نه بر حال مسافر گرید
چشم آیینه به دنبال مسافر گرید
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۸
جان من رفتی چه سان خواهم ز هجران زیستن
چون مسافر گشت جان یک لحظه نتوان زیستن
درسه فصل عمر باید سر به جیب غم کشید ...
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ساقینامه » بخش ۲ - در اصفهان والامقامی بر بساط گوهر فکر به قانون دلخواه گردیدن
... نهم چون سبو دست بر حلق خویش
ز تن چون مسافر شود هوش من
برآواز پایت بود گوش من ...
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰
... بر گلخن اگر عشق گذر کرد چمن شد
ما را نتوان گفت مسافر که به غربت
هرجا که نشستیم به باد تو وطن شد ...