گنجور

 
طغرای مشهدی

چو مطرب کند ساز و برگ نوا

رسد مرغ را خرمی در هوا

ز باغ رخش کز طرب شد پدید

توان دسته دسته گل ذوق چید...

ز صافی در آواز آن خوش سرود

نمایان شده عکس آهنگ رود

به چنگ آرد آن زینت محفلم

ز تکرار نغمه مکرر دلم

چو گردد سراینده پیشرو

ز «تن تن» به مستان دهد جان نو

شب از نغمه گویی کرامات کرد

که نارفته سیر مقامات کرد

نوایی که در پرده غیب بود

ز سرخانه نقش سلمک نمود

اگر نغمه سنجی کند در عراق

شود صبر اهل نشابور، طاق

عرب می دود از مقام حشم

کزو بشنود نغمه ای در عجم

به یک گوشه گیری، قد چارگاه

شده از فراق سه گاهش دو تاه

ز غم گر دل راستان درهم است

به عزال معزول ساز غم است

به زابل چو صوتش کند ترکتاز

بیاتش دود در جلو ز اهتزاز

ز آواز او پنجگاه از گوشت

شش آوازه را هفتمین صوت گشت

چو کوچک ازو نی سواری کند

بزرگ فغان را حصاری کند

ز بس حسن صوتش بود دلربا

مقام فدایش گرفته صبا

ز نوروزخوانی درین کهنه دیر

بهار گل نغمه شد وقت سیر

چو خارا ز ابریشم ساز بافت

حسینی به وجه حسن پرده یافت

بت نغمه اش چون مبرقع شده

نواخوان ماه مقنع شده

نماید چو از پرده، بسته نگار

کند ساز تحسین حنابند یار

توان یافت از شعبه تازه اش

که تا اصفهان رفته آوازه اش

به تصنیف ساز ره بوسلیک

ز مغلوب خوانی ست غالب شریک

سخن تا ز نیریز وحدت نگفت

نشد آشکارا سرود نهفت

شهش چون به بزم خود آواز کرد

ز والامقامی به شه ناز کرد

نوا ریخت بر دوستان حجاز

چه سان خواندش کس مخالف نواز

شترغو زده پشت پا بر جرس

که زنگوله او بود دسترس

به سازش چو عشاق پرداختند

ز صندوق دل، ارغنون ساختند ...

نگارا ندانم چرا سرکشی

به گلدستگی شعله آتشی

اگر بی تو بینم صراحی به پیش

نهم چون سبو دست بر حلق خویش

ز تن چون مسافر شود هوش من

برآواز پایت بود گوش من

ز شوق تو پیچیده در نامه ام

صدای غزلخوانی خامه ام