جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۴ - وله
... شمس را کلک وزیرش زسراکلیل زند
بیدقی زو کشد از چرخ بزین اسب جلال
نکند گوهر او جز بعطا هرگز میل ...
... دریم از صولت او خشک شود کام نهنگ
اسب تازان بدم شیر فراز آرد چنگ
وز زمین برکند و افکندش بر دنبال ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۶ - وله
... بس بدل آید زگرز بر سمن او درم
ناگه گیری بر اسب چون تو زصرصر سبق
بیلکت از پیلها باز نوردد ورق ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۱ - وله
... ز باده و ساده ات اکنون لابد گزیر
ولی به اسب اندر آی پذیره را در پذیر
که بر تماشای جشن وز پی تشریف میر ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - وله
... کز نوالت شد فرو درسیم تا آرنج من
چون بر اسب پیلتن بیدق جهانم سوی لعب
گر وزیر شه بود مات آید از شطرنج من ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱
... گر تو با انسان خصوصا چون منی این سان کنی
پس دهد صبری خداوند اسب های شاه را
جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸
امروز ملک زاده ضرغام نبرد
اسبی دادم پلنگ وش کوه نورد
از بس به هوا بردم و پایین آورد
از اسب گذشته کار مسهل هم کرد
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱ - در عزیمت خامس آل عبا (ع)
شاه لاهوت گذر خسرو ناسوت گذار
گشت چون بیکس و شد بر زبر اسب سوار
دخت و اخت وزن و فرزند و کنیزان نزار ...
... در یمینش بگلو بوسه زنان خواهر او
در یسارش بسم اسب رخ دختر او
در جنوبش بفغان عصمت جان پرور او ...
... که شد از ضربه وی برنس او در خون غرق
آمد از زخم فزون از بر اسب بزیر
جسمش از نیزه چو در بیشه نهان گردد شیر ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۴ - در شهادت ولی داور علی اکبر علیه السلام
... که بد مریخ کمتر جان نثارش
بخواند اسب عقاب برنشستش
عقاب چرخ شد سرعت پرستش ...
... عمودش کوفت برفرق همایون
زبی تابی بیال اسب آویخت
فلک بین اسب او در خصم بگریخت
بقلب دشمن بد قلب بردش ...
... چو کار از حد وسیل ازسد برون شد
پدر را خواند و از اسبش نگون شد
شهنشه اشک ریزان تاخت سویش ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۵ - در تحقیق شکر ایزد ذوالمن و تعزیب قاسم ابن حسن (ع)
... کز تو گردد مضطری با آبرو
شکر اسب خوب این است ای فگار
که شود وامانده بروی سوار ...
... بانگ زد کای ابن سعد پر گنه
اسب خود را آب دادی یا که نه
گفت آری تشنه کی مانم کمیت
گفت پس چون تشنه خواهی اهل بیت
اسب تو سیراب و ما در العطش
این یکی مدهوش و آن یک کرده غش
اسب تو سیراب و طفل شیر خوار
در دلش از تنشه کامی خارخار
اسب تو سیراب و اولاد رسول
از عطش بریان وگریان و ملول ...
... استخوان پشت و پیش و پای و دست
زیر سم اسبها درهم شکست
شاه چو نکرد آن جماعت را پریش ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۷ - در شهادت حربن یزید ریاحی
... رفت و آمدگه کنار وگه میان
ناگهانش اسب پی کردند و وی
خود پیاده رزم را افشرد پی ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۸ - در شهادت عابس بن شبیب شاکری
... بی سخن قارون کلیم الله بدی
گر به اسبت نازی این نازش در اوست
که اصیل و چابک و نغز و نکوست
خلق ز اسب و استر ارآدم شدند
اهل اصطبل افسر عالم شدند ...
... نزد پیغمبر تو باش از من گواه
وانکه اسب انگیخت سوی آن گروه
همچو سیلی کو نشیب آید ز کوه ...
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۶ - در منقبت شاه ولایت اساس و رثاء برحضرت عباس علیه السلام
... نه دست من از پیکر نزکف علم افتاده است
پس ازچه نرانم اسب اندر پی استعلاج
سنگ محنم امروز پیمانه صبر اشکست ...
... پس مشک گران بردن دید اصل سبکباری
انگیخت سوی شه اسب ازخصم گرفته باج
ناگاه کج آیینیش زد تیغ بدست راست ...
فایز » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۹
... سوال و پرسش و پیغمبری نیست
بتاز اسب جفا تا می توانی
که فایز را سپاه و لشکری نیست
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۲۸
... سیوال و پرسش و پیغمبری نیست
بتاز اسب جفا تا می توانی
که فایز را سپاه و لشکری نیست
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » اشعار غیر دوبیتی » شعری در قالب غزل در مدح امام حسین(ع)
... دیدش که فتاده به زمین نعش برادر
بی خود شد و از اسب بیفتاد به زاری
زآنسان که برفت طاقت و هوش از تن و از سر ...
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۶ - در مدح رابع اصول دین ثالث ائمه هُدی حضرت سیّدالشهداء علیه السلام
... عرصه ی دل زنهیب شه پیل افکن عشق
ساده از اسب و رخ و بیدق و فرزین آمد
کسب دولت مکن ای خواجه که درویشان را ...
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۰۴ - در ستایش سلطان مظفرالدّین شاه قاجار
... بیدقی راند شاه پیل افکن
باخته رخ وزیر ز اسب افتاد
گشت طی نوبت معین الملک ...
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۱۴ - در مدح امیر دوست محمد خان معیّر الممالک دام مَجده
... خهی زنام نکو دوست با رسول الله
به پای اسب جلالش تو پیل گردون مور
به جنب فر و شکوه تو کوه آهن کاه ...
صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱
... هم دشت ز مقتول به یک دست مطبق
هم اسب ز اثقال به یکبار سبکبار
ز آشوب و هیاهوی و تکاپوی و تبتل ...
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر دوم » بخش ۱۴ - خطاب به پیر طریقت
... گشت از شمشیر و خنجر چاک چاک
اسب او یعنی عقاب تیز پی
کآن ره معراج بس بد کرده طی ...