از دیدنت همی نه ز خود بیخبر شدم
کز برق جلوه تو سراپا شرر شدم
از سوزن تعلق خود پا به رشته ام
گیرم که چون مسیح بر افلاک بر شدم
هر جا کمان ابروی تو ناوکی گشاد
من در برابرش به دل و جان سپر شدم
دیگر هوای باده کوثر نمیکنم
کز نشئه شراب محبت خبر شدم
امشب مگر شمیم تو دارد صبا که من
یعقوب وش به بوی پسر دیده ور شدم
دیدم که شمع نیز چو من جان سپرده بود
در خلوتت چو همره باد سحر شدم
از ساقی زمانه چه منت برم که من
مملو چو خم باده ز خون جگر شدم
حاجی ز شوق کعبه نداند سر از قدم
خرده مگیر کز سر کویت به سر شدم
آشفته خواست جمع کند طره نژند
دارد گمان که از خم زلفش به در شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و دلتنگی عمیق شاعر است. شاعر از احساساتی چون شیدایی و سرمستی ناشی از دیدار معشوق سخن میگوید و توصیف میکند که چگونه در جذبهی حضور او، از خود بیخبر شده و به حالتهای مختلفی دچار میشود. او به قدرت خیرهکنندهی چهره معشوق اشاره میکند و تحولاتی که بر او تحمیل میشود. همچنین به یادآوری خاطرات و احساسات ناشی از عشق، مانند نشئگی و شوق، میپردازد. در نهایت، شاعر با اشاره به تصویرهای حسی و معنوی، از فراق و شوق دیدار معشوق سخن میگوید و به یادآوری وابستگیهای عمیق عاشقانهاش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: وقتی به تو نگاه میکنم، از خودم غافل میشوم و انگار که از زیباییات به شدت متاثر میشوم.
هوش مصنوعی: از بند تعلقات دنیا رها میشوم و مانند مسیح به آسمانها صعود میکنم.
هوش مصنوعی: هر جا که ابروی تو به طرز زیبایی خم میشود، من با تمام وجودم آمادهام تا از خودم دفاع کنم.
هوش مصنوعی: دیگر به دنبال نوشیدنی خوشمزه و معطر نیستم، چرا که از سرمستی عشق و محبت آگاه شدم.
هوش مصنوعی: امشب شاید نسیم تو مانند نسیم صبحگاهی است که مرا به یاد یعقوب میاندازد، آن چنان که بوی پسرش را احساس میکند.
هوش مصنوعی: در خلوت تو، متوجه شدم که شمع هم مانند من جان خود را از دست داده و با خروش بادی که صبحگاهان میوزید، به حالت تسلیم درآمده است.
هوش مصنوعی: از ساقی زمانه چه انتظار و توقعی داشته باشم، در حالی که من مانند یک کاسه پر از شراب، از خون دل پر شدم.
هوش مصنوعی: حاجی به خاطر محبت و شوقی که به کعبه دارد، نمیداند که چقدر کوچک است و نباید خود را بیارزش بشمارد، زیرا من به خاطر عشق به تو از کوی تو برخواستهام.
هوش مصنوعی: آشفته بهدنبال این است که موهایش را مرتب کند، اما در دلش این را میپندارد که از خم زلفش بیرون آمدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
[...]
چندان که در سلوک ز خود پیش تر شدم
هر بار زنده باز به جانی دگر شدم
چون بازِ چشم دوخته بودم به دستِ شاه
خوش خوش به روشنایی او دیده ور شدم
از تنگنایِ هستیِ خود چون مجال نیست
[...]
ای شاهد سمنبر والا شب زفاف
(از در در آمدی و من از خود بدر شدم)
در انجمن ز شادی دستار و کفش نو
چندی بپای رفتم و چندی بسر شدم
پشمینه را فکنده و پوشیده ام کتان
[...]
با کاروان عشق تو چون همسفر شدم
پای هوا شکستم و ره را به سر شدم
بر کهربا ز جزع نشاندم عقیق ناب
چو لعل ز عشق تو خونین جگر شدم
دادم چو دل به ابرو [و] چشم سیاه تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.