از دیدنت همی نه ز خود بیخبر شدم
کز برق جلوه تو سراپا شرر شدم
از سوزن تعلق خود پا به رشته ام
گیرم که چون مسیح بر افلاک بر شدم
هر جا کمان ابروی تو ناوکی گشاد
من در برابرش به دل و جان سپر شدم
دیگر هوای باده کوثر نمیکنم
کز نشئه شراب محبت خبر شدم
امشب مگر شمیم تو دارد صبا که من
یعقوب وش به بوی پسر دیده ور شدم
دیدم که شمع نیز چو من جان سپرده بود
در خلوتت چو همره باد سحر شدم
از ساقی زمانه چه منت برم که من
مملو چو خم باده ز خون جگر شدم
حاجی ز شوق کعبه نداند سر از قدم
خرده مگیر کز سر کویت به سر شدم
آشفته خواست جمع کند طره نژند
دارد گمان که از خم زلفش به در شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
[...]
چندان که در سلوک ز خود پیش تر شدم
هر بار زنده باز به جانی دگر شدم
چون بازِ چشم دوخته بودم به دستِ شاه
خوش خوش به روشنایی او دیده ور شدم
از تنگنایِ هستیِ خود چون مجال نیست
[...]
ای شاهد سمنبر والا شب زفاف
(از در در آمدی و من از خود بدر شدم)
در انجمن ز شادی دستار و کفش نو
چندی بپای رفتم و چندی بسر شدم
پشمینه را فکنده و پوشیده ام کتان
[...]
با کاروان عشق تو چون همسفر شدم
پای هوا شکستم و ره را به سر شدم
بر کهربا ز جزع نشاندم عقیق ناب
چو لعل ز عشق تو خونین جگر شدم
دادم چو دل به ابرو [و] چشم سیاه تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.