گنجور

 
سعدی

امشب مگر به وقت نمی‌خواند این خروس

عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس

پستان یار در خم گیسوی تابدار

چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس

یک شب که دوست فتنهٔ خفته‌ست زینهار

بیدار باش تا نرود عمر بر فسوس

تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ صبح

یا از در سرای اتابک غریو کوس

لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بود

برداشتن به گفتهٔ بیهوده خروس

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۳۱۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۱۸ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

امشب مگر به وقت نمی خواند این خروس

عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس

یک دم که دوست فتنه خفته است زینهار

بیدار باش تا نرود عمر بر فسوس

تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ صبح

[...]

ابن حسام خوسفی

دوش از فراغ روی تو با روی سندروس

نالیده‌ام چو نای و فغان کرده‌ام چو کوس

گفتی به وعده دوش که کام از لبت دهم

افسوس ازین سخن که لبت می‌کند فسوس

آن را که پای‌بوس میسّر نمی‌شود

[...]

جامی

نبود عروس ملک سزای کنار و بوس

بؤساً لک ار کنار نگیری ازین عروس

شه را چو در دوام بقا اختیار نیست

دم دم چرا خطاب رسد هر دمش ز کوس

مجنون که دور مانده ز لیلیست روز و شب

[...]

جویای تبریزی

از طالع بلند مرا فیض خاک بوس

بر درگه تو باد نصیب ای شهید طوس

از طالع بلند مرا فیض خاک بوس

بر درگه تو باد نصیب ای شهید طوس

از طالع بلند مرا فیض خاک بوس

[...]

آشفتهٔ شیرازی

آن را که با تو نیست مجال کنار و بوس

بر عمر رفته شب همه شب میخورد فسوس

ما را که گوش پر شده زآواز طبل عشق

از نوبتی چه باک که کوبد ببام کوس

عاشق که گوش و هوش بگفتار یار داد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه