گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

روز وصلم قرار دیدن نیست

شب هجرانم آرمیدن نیست

طاقت سر بریدنم باشد

وز حبیبم سرِ بریدن نیست

مطرب از دست من به جان آمد

که مرا طاقت شنیدن نیست

دست بیچاره چون به جان نرسد

چاره جز پیرهن دریدن نیست

ما خود افتادگان مسکینیم

حاجت دام گستریدن نیست

دست در خون عاشقان داری

حاجت تیغ برکشیدن نیست

با خداوندگاری افتادم

کش سر بنده پروریدن نیست

گفتم ای بوستان روحانی

دیدن میوه چون گَزیدن نیست

گفت سعدی خیال خیره مبند

سیب سیمین برای چیدن نیست

 
 
 
غزل ۱۲۴ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل ۱۲۴ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عراقی

سیب سیمین برای چیدن نیست

زو نصیب تو غیر دیدن نیست

کمال خجندی

بی تو از دردم آرمیدن نیست

وز توأم طاقت بریدن نیست

نظام قاری

روز وصلم قرار دیدن نیست

شب هجرانم آرمیدن نیست

چون زرم بهر نوخریدن نیست

چاره جز کهنه را دریدن نیست

یک تن بی لحاف و زیر افکن

[...]

وحشی بافقی

وقت برقع ز رخ کشیدن نیست

رخ بپوشان که تاب دیدن نیست

بر من خسته بین و تند مران

که مرا قوت دویدن نیست

با که گویم غمت که در مجلس

[...]

آشفتهٔ شیرازی

چشمه خور برای دیدن نیست

آتش از بهر آرمیدن نیست

سر برند از درخت و سرسبز است

نخل را تاب سر بدیدن نیست

گر بگوید حدیث عشق زبان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه