گنجور

 
مولانا

بر آستانه اسرار آسمان نرسد

به بام فقر و یقین هیچ نردبان نرسد

گمان عارف در معرفت چو سیر کند

هزار اختر و مه اندر آن گمان نرسد

کسی که جغدصفت شد در این جهان خراب

ز بلبلان ببرید و به گلستان نرسد

هر آن دلی که به یک دانگ جو جوست ز حرص

به دانک بسته شود جان او به کان نرسد

علف مده حس خود را در این مکان ز بتان

که حس چو گشت مکانی به لامکان نرسد

که آهوی متأنس بماند از یاران

به لاله زار و به مرعای ارغوان نرسد

به سوی عکه روی تا به مکه پیوندی

برو محال مجو کت همین همان نرسد

پیاز و سیر به بینی بری و می‌بویی

از آن پیاز دم ناف آهوان نرسد

خموش اگر سر گنجینه ضمیرستت

که در ضمیر هدی دل رسد زبان نرسد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۹۱۰ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابن یمین

مرا ز عشق تو گر شادیی به جان نرسد

تو شاد باش که جز غم به عاشقان نرسد

روا مدار که بیمار لعل چون شکرت

ز پا در آید و دستش بناردان نرسد

بیان طره تو کردمی و لیک دلم

[...]

کمال خجندی

اگر وظیفة دردت زمان زمان نرسد

حلاونی بدل و لذتی به جان نرسد

حلاوتی که نرا در چه زنخدان است

هزار یوسف مصری به قعر آن نرسد

تو هر طرف که کشی نیر من ز رشک آنجا

[...]

صائب تبریزی

به گرد گریه من ابر درفشان نرسد

به آه حسرت من برق خوش عنان نرسد

مجردان چو مسیح از علایق آزادند

کمند رشته مریم به آسمان نرسد

مرا ز خرمن گردون چه چشمداشت بود؟

[...]

مشتاق اصفهانی

نیم غمین که به گردون مرا فغان نرسد

اگر به بار رسد گو به آسمان نرسد

چه پرورش دهم آن نخل را درین گلشن

که چون رسد ثمر او به باغبان نرسد

چرا کشم چو نه آهم رسد ز ضعف بر او

[...]

طبیب اصفهانی

کدام شب که فغانم به آسمان نرسد

خدا کند که ز دوری کسی به جان نرسد

از آن همیشه ترا سر بر آستان دارم

که پای غیر برین خاک آستان نرسد

من و گلی که زبس سرکشی درین گلشن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه