لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
مولانا

ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو

آیی به حجرهٔ من و گویی که گَل برو

تو ماه تُرکی و من اگر تُرک نیستم

دانم من این قدر که به تُرکی است آب سو

آب حیات تو گر ازین بنده تیره شد

ترکی مکن به کشتنم ای ترک ترک‌خو

رزق مرا فراخی از آنْ چشمِ تنگِ توست

ای تو هزار دولت و اقبال توبه‌تو

ای ارسلان قِلِج مَکِش از بهر خون من

عشقت گرفت جملهٔ اجزام موبه‌مو

زخم قلج مبادا بر عشق تو رسد

از بخل جان نمی‌کنم ای ترک گفت و گو

بر ما فسون بخواند ککجک ای قشلرن

ای سزدش تو سیرک سزدش قنی بجو

نام تو تَرک گفتم از بهر مغلطه

زیرا که عشق دارد صد حاسد و عدو

دَک تور شنیدم از تو و خاموش ماندم

غماز من بس است در این عشق رنگ و بو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۲۳۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سوزنی سمرقندی

گل روی ترکی و من اگر ترک نیستم

دانم بدین قدر که به ترکی است گل حجک

مولانا

همین شعر » بیت ۲

تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم

دانم من این قدر که به ترکی است آب سو

به نقل از کانال تلگرام پرنیان ۷ رنگ:

سوزنی سمرقندی:
مفکن به غمزه بر دل مجروح من نمک
وز من به قبله سر مکش ای قبلهٔ یَمک

ای ترک ماه‌چهره چه باشد اگر شبی
آیی به حجرهٔ من و گویی قُنق گرک

گل‌روی ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم بدین قدر که به ترکی است گل چیچک

از چشمم ار بر آن چچک تو چکد سرشک
ترکی مکن به کشتن من بر مکش نجک

▫️یمک: لقب پادشاهان تاتار قنق: میهمان            
گرک: باید                            چیچک: گل              
نجک: تبر (بچک نیز خوانده شده به معنای چاقو)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مولانا:
ای ترک ماه‌چهره چه گردد که صبح تو
آیی به حجره من و گویی که گَل بَرو

تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم من این قدر که به ترکی است آب سو

آب حیات تو گر از این بنده تیره شد
ترکی مکن به کشتنم ای ترک ترک‌خو

ای ارسلان، قلج مکش از بهر خون من
عشقت گرفت جمله‌ی اجزام مو به مو

دَک تور شنیدم از تو و خاموش ماند[ ه‌ا]م
غماز من بس است در این عشق رنگ و بو

▫️ گل بَرو: نزدیک بیا        ارسلان: شیر       
سو: آب                              قلج: شمشیر      
دک تور: خاموش باش (در نسخه‌ها دکتر نوشته شده و برای اغلب خوانندگان محل ابهام و سوال است.)

قطران تبریزی

آن کس که گشت ایران ویران بدست او

بسپرد جان بدولت بر شهریار نو

همچون فراسیاب کهن بود جان بداد

بر شهریار پور سیاوش بنار تو

آید چنو سوار دگر بر زمین اگر

[...]

مولانا

این ترک ماجرا ز دو حکمت برون نبو

یا کینه را نهفتن یا عفو و حسن خو

یا آنک ماجرا نکنی به هر فرصتی

یا برکنی ز خویش تو آن کین تو به تو

از یار بد چه رنجی از نقص خود برنج

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

ماییم و نیم جان و جهانی و نیم‌جو

جان از برایِ می که ستاند زما گرو

ای یار اگر نداری طاقت گریز کن

چون از مصافِ عشق برآمد غریو و غو

میدانِ عشق و معرکۀ عشق و زخم‌ِ عشق

[...]

امیرخسرو دهلوی

عشق نوست و یار نوست و بهار نو

زان روی خوب روز نو و روزگار نو

چون در نیاید از در من نوبهار من

زانم چه خوشدلی که در آید بهار نو

در نوبهار چون تو نه‌ای در چمن مرا

[...]

ابن یمین

هستم بجستجوی تو پوینده کو بکو

باشد که با توأم فتد از دست روبرو

عشقت درید پیرهن صبر من چنانک

نتوان بدست عقل توان کردنش رفو

گر بگذری بشهر ز غوغای عاشقان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه