گنجور

 
مولانا

این ترک ماجرا ز دو حکمت برون نبو

یا کینه را نهفتن یا عفو و حسن خو

یا آنک ماجرا نکنی به هر فرصتی

یا برکنی ز خویش تو آن کین تو به تو

از یار بد چه رنجی از نقص خود برنج

کان خصم عکس توست مپندارشان تو دو

از کبر و بخل غیر مرنج و ز خویش رنج

زیرا که از دی آمد افسردگی جو

ز افسردگی غیر نرنجید گرم عشق

کاندر تموز مردم تشنه‌ست برف جو

آن خشم انبیا مثل خشم مادر است

خشمی است پر ز حلم پی طفل خوبرو

خشمی است همچو خاک و یکی خاک بر دهد

نسرین و سوسن و گل صدبرگ مشک بو

خاکی دگر بود که همه خار بر دهد

هر چند هر دو خاک یکی رنگ بد عمو

در گور مار نیست تو پرمار سله‌ای

چون هست این خصال بدت یک به یک عدو

در نطفه می‌نگر که به یک رنگ و یک فن است

زنگی و هندو است و قریشی باعلو

اعراض و جسم جمله همه خاک‌هاست بس

در مرتبه نگر که سفول آمد و سمو

چون کاسه گدایان هر ذره بر رهش

آن را کند پر از زر و در دیگری تسو

از نیک بد بزاید چون گبر ز اهل دین

وز بد نکو بزاید از صانعی هو

گویی فسوس باشد کز من فسوس خوار

صرفه برد نه خود من صرفه برم از او

این مایه می‌ندانی کاین سود هر دو کون

اندر سخاوت است نه در کسب سو به سو

خود را و دوستان را ایثار بخش از آنک

بالادو است حرص تو بی‌پای چون کدو

در جود کن لجاج نه اندر مکاس و بخل

چون کف شمس دین که به تبریز کرد طو

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۲۳۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

آن کس که گشت ایران ویران بدست او

بسپرد جان بدولت بر شهریار نو

همچون فراسیاب کهن بود جان بداد

بر شهریار پور سیاوش بنار تو

آید چنو سوار دگر بر زمین اگر

[...]

مولانا

ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو

آیی به حجرهٔ من و گویی که گَل برو

تو ماه تُرکی و من اگر تُرک نیستم

دانم من این قدر که به تُرکی است آب سو

آب حیات تو گر ازین بنده تیره شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

ماییم و نیم جان و جهانی و نیم‌جو

جان از برایِ می که ستاند زما گرو

ای یار اگر نداری طاقت گریز کن

چون از مصافِ عشق برآمد غریو و غو

میدانِ عشق و معرکۀ عشق و زخم‌ِ عشق

[...]

امیرخسرو دهلوی

عشق نوست و یار نوست و بهار نو

زان روی خوب روز نو و روزگار نو

چون در نیاید از در من نوبهار من

زانم چه خوشدلی که در آید بهار نو

در نوبهار چون تو نه‌ای در چمن مرا

[...]

ابن یمین

هستم بجستجوی تو پوینده کو بکو

باشد که با توأم فتد از دست روبرو

عشقت درید پیرهن صبر من چنانک

نتوان بدست عقل توان کردنش رفو

گر بگذری بشهر ز غوغای عاشقان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه