هستم بجستجوی تو پوینده کو بکو
باشد که با توأم فتد از دست روبرو
عشقت درید پیرهن صبر من چنانک
نتوان بدست عقل توان کردنش رفو
گر بگذری بشهر ز غوغای عاشقان
سیلاب خون روان شود اندر چهار سو
من از تو دور و با تو رقیبست همنشین
هست این ز روزگار که بادا برو تفو
ز آبحیات خضر خطت بهره میبرد
من جان همی دهم چو سکندر در آرزو
گفتم تنم فدای میان تو گشت گفت
دیریست تا بدیده ام اینکار مو بمو
ایزد گناه ابن یمین را جو عذر او
روشن ز روی تست کند بیگمان عفو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این قطعه از longing و جستجوی عشق سخن میگوید. او آرزو دارد که به محبوبش نزدیک شود و از دوریاش رنج میبرد. عشق او به قدری عمیق است که مانند پارچهای پاره شده نمیتواند با عقلش آن را ترمیم کند. اگر محبوبش از میان عاشقان عبور کند، درد و خونریزی در دل عاشقان ایجاد میشود. شاعر احساس میکند که زمانه باعث پیدایش رقیبی برای او شده و از این وضعیت ناامید است. او به عشق و فدای خود برای محبوب اشاره میکند و در نهایت از خداوند میخواهد که او را ببخشاید و عذرش را بپذیرد.
این متن به خوبی نشاندهندهٔ عمق احساسات عاشقانه و رنجهای ناشی از فراق است.
هوش مصنوعی: من در جستجوی تو هستم، کسی که دنبال تو میگردد تا به تو برسد و در موقعیت روبرو با تو باشد.
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری به جانم نفوذ کرده که صبر و تحمل مرا پاره کرده است و حتی عقل هم نمیتواند این درد را ترمیم کند.
هوش مصنوعی: اگر از میان هیاهوی عاشقان بگذری، در اطراف شهر سیلابی از خون به راه میافتد.
هوش مصنوعی: من از تو فاصله دارم و به خاطر تو با کسی رقابت میکنم که در کنارم است. این وضعیت به خاطر شرایط روزگار است که به من میگوید برو و دور شو.
هوش مصنوعی: من از آب حیات خضر بهره میبرم و جان خود را مانند سکندر در آرزوهایم فدای این خواستهها میکنم.
هوش مصنوعی: گفتم که جانم را فدای زیبایی تو میکنم، او هم پاسخ داد که مدت زیادیست که این کار را از نزدیک ندیدهام.
هوش مصنوعی: خداوند بدون تردید از روی رحمت و بخشش، به خاطر گناه ابن یمین، عذر او را خواهد پذیرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که گشت ایران ویران بدست او
بسپرد جان بدولت بر شهریار نو
همچون فراسیاب کهن بود جان بداد
بر شهریار پور سیاوش بنار تو
آید چنو سوار دگر بر زمین اگر
[...]
ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو
آیی به حجرهٔ من و گویی که گَل برو
تو ماه تُرکی و من اگر تُرک نیستم
دانم من این قدر که به تُرکی است آب سو
آب حیات تو گر ازین بنده تیره شد
[...]
ماییم و نیم جان و جهانی و نیمجو
جان از برایِ می که ستاند زما گرو
ای یار اگر نداری طاقت گریز کن
چون از مصافِ عشق برآمد غریو و غو
میدانِ عشق و معرکۀ عشق و زخمِ عشق
[...]
عشق نوست و یار نوست و بهار نو
زان روی خوب روز نو و روزگار نو
چون در نیاید از در من نوبهار من
زانم چه خوشدلی که در آید بهار نو
در نوبهار چون تو نهای در چمن مرا
[...]
گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
از ماه ابروان منت شرم باد رو
عمریست تا دلت ز اسیران زلف ماست
غافل ز حفظ جانب یاران خود مشو
مَفروش عطرِ عقل، به هِندوی زلفِ ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.