عشق نوست و یار نوست و بهار نو
زان روی خوب روز نو و روزگار نو
چون در نیاید از در من نوبهار من
زانم چه خوشدلی که در آید بهار نو
در نوبهار چون تو نهای در چمن مرا
از سرو و گل چه خیزد و از لالهزار نو
بس نوبهار کهنه که بشکست زانکه کرد
در چشم نیممست تو هر دم خمار نو
دارم دل غمین و ندانستم این که باز
هر روز نو شود غمم از غمگسار نو
با خاک یادگار برم درد تو که باز
هم یادگاریی شود و یادگار نو
بردی دلم مرنج ز گستاخیش، ازآنک
نوبردهایست پیش خداونگار نو
خواهی ببین و خواه نه، باری من از دو چشم
ریزم به خاک کوی تو هر دم نثار تو
خسرو ز عشق لافی و جویی قرار دل
بخشد مگر خدای دلت را قرار نو!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف تجربه عشق و حسرت ناشی از جدایی میپردازد. شاعر از بهار نو و زیباییهای آن سخن میگوید، اما به خاطر غم عشقش نمیتواند از این زیباییها لذت ببرد. او احساس میکند که با نبود معشوقش، هیچ چیز در این بهار جدید معنا ندارد. همچنین، دلش پر از غم و یاد معشوق است و امیدوار است که روزی دوباره به وصال او نائل شود. شاعر همچنین از خداوند درخواست میکند که دلش را از این درد رها کند و آرامش بخشد. در نهایت، عشق و longing (دلتنگی) محور اصلی این شعر است.
هوش مصنوعی: عشق تازهای وجود دارد، دوستی جدیدی پیدا شده و بهار تازهای هم آمده است. به خاطر چهرهی زیبا، روز جدیدی را تجربه میکنیم و دوران جدیدی را آغاز کردهایم.
هوش مصنوعی: وقتی بهار از در خانهام نیاید، من میدانم که چه خوشدلی وجود دارد که بهار تازهای به زندگیم میآید.
هوش مصنوعی: در بهار، وقتی تو در باغ نیستی، برای من از درختان سرو و گل چه فایدهای دارد و از لالهزار تازه چه چیزی برمیخیزد؟
هوش مصنوعی: بسیار بهارهای قدیمی که شکسته شدند، زیرا در چشم تو که نیمهمست هستی، هر لحظه سبکی و شگفتی جدیدی وجود دارد.
هوش مصنوعی: من دل بسیار گرفتهای دارم و نمیدانم چرا روز به روز غمهای جدیدی به سراغم میآید که گویا از کسی دیگر به من منتقل میشود.
هوش مصنوعی: من با خاکی که از درد تو به جا مانده است، میروم تا این درد دوباره یادگاری شود و یادگاری تازهای به وجود آورد.
هوش مصنوعی: دلم را بردی، اما ناراحت نباش از شجاعت او، زیرا هنوز در پیش خداوند جدیدی قرار نگرفته است.
هوش مصنوعی: خواسته باشی یا نه، من هر لحظه از دو چشمانم اشک بر خاک کوی تو نثار میکنم.
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر عشق، از خود لاف میزند و میخواهد آرامش دل را به دست آورد، اما آیا فقط خدا میتواند آرامش واقعی دل تو را فراهم کند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که گشت ایران ویران بدست او
بسپرد جان بدولت بر شهریار نو
همچون فراسیاب کهن بود جان بداد
بر شهریار پور سیاوش بنار تو
آید چنو سوار دگر بر زمین اگر
[...]
ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو
آیی به حجرهٔ من و گویی که گَل برو
تو ماه تُرکی و من اگر تُرک نیستم
دانم من این قدر که به تُرکی است آب سو
آب حیات تو گر ازین بنده تیره شد
[...]
ماییم و نیم جان و جهانی و نیمجو
جان از برایِ می که ستاند زما گرو
ای یار اگر نداری طاقت گریز کن
چون از مصافِ عشق برآمد غریو و غو
میدانِ عشق و معرکۀ عشق و زخمِ عشق
[...]
هستم بجستجوی تو پوینده کو بکو
باشد که با توأم فتد از دست روبرو
عشقت درید پیرهن صبر من چنانک
نتوان بدست عقل توان کردنش رفو
گر بگذری بشهر ز غوغای عاشقان
[...]
گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
از ماه ابروان منت شرم باد رو
عمریست تا دلت ز اسیران زلف ماست
غافل ز حفظ جانب یاران خود مشو
مَفروش عطرِ عقل، به هِندوی زلفِ ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.