من گرد مستان بارها، چون جام مِی گردیدهام
جز لعل دلبر حاصلی، بی حاصلم گر دیدهام
سودای چشم خویش را، حالی ز سر بیرون کنم
از عکس نور روی تو خالی شود گردیدهام
جانم نگنجد در جهان، تا تو نپنداری که من
چون گنج در کنج خراب آباد تن گنجیدهام
تا خامه از سودای تو آورد حرفی بر زبان
من نامهوار از تاب غم، برخویشتن پیچیدهام
مطرب به راه راست خوش، ما را صلائی میدهد
تا قول او بشنیدهام، قول کسی نشنیدهام
نالیدن ناصر چو نی، باشد ز دست همدمان
از ناله نالی گشتهام، هر دم از آن نالیدهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام
دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
[...]
بسیار در هر گوشهای من گوش را مالیدهام
تا چون رباب از گوشهٔ آواز او نالیدهام
چون نال گشتم ناتوان از بس که خون خوردم چو نی
تا تو نپنداری که از باد هوا نالیدهام
اشک روان خویش را بر روی دیده ره دهم
[...]
گرد زمین و آسمان من سالها گردیدهام
روشن مبادا چشم من چون تو مهی گر دیدهام
تا دل به عشقت بستهام از قید هستی رستهام
چون با غمت پیوستهام از خویشتن ببریدهام
در خارزار آب و گل چون غنچه گشتم تنگدل
[...]
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق شوریدهام
سودای عشق آن صنم بر جان و دل بگزیدهام
شهباز سلطانم چرا باشد مکانم آشیان
چون در هوای لامکان من سالها پرّیدهام
موقوف فردا کی شوم بهر لقایش چون که من
[...]
نشنیدهام مشکی چو آن زلف و نه جایی دیدهام
در چین شنیدم مشک را در مشک چین نشنیدهام
شب در ثریا ماه را دیدم به یاد آمد مرا
روزی که اندر اشک خود عکس رخش را دیدهام
روز وداع آن پری کردم، وداع جان و دل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.