گنجور

 
جامی

شماره ۱: درین نشیمن ادبار جامیا کاری

شماره ۲: در فنون شاعری جامی ز حد بردی سخن

شماره ۳: هرکسی گفتیم که پیر شوی

شماره ۴: ز بس کز آشنایان زخم خوردم

شماره ۵: چو راند از در خود قهر حق لئیمی را

شماره ۶: ابلهی را چو بخت برگردد

شماره ۷: دنیا جیفه است و اهل دنیا

شماره ۸: عالم از مردم پر است اما نباشد در میان

شماره ۹: به گرد عارض تو گر دمیده یک دو سه موی

شماره ۱۰: هست دیوان شعر من اکثر

شماره ۱۱: شنیده ای که معزی چه گفت با سنجر

شماره ۱۲: جامی به شعر مدحت شیران ملک کن

شماره ۱۳: شاها ز عموم نیکخواهان

شماره ۱۴: دی گفت عارفی که مضیق خم سپهر

شماره ۱۵: هرچه از جاه تو را بینم و مال

شماره ۱۶: همه شحمی و لحم ای شوخ قصاب

شماره ۱۷: اگر ز سهم حوادث مصیبتی رسدت

شماره ۱۸: خامیی گر رود ز بی خردی

شماره ۱۹: جامیا در پناه فقر گریز

شماره ۲۰: هرکه آرد خبر به مجلس تو

شماره ۲۱: شد تلف انبار من اکثر ز تو

شماره ۲۲: سفله ای می خواست عذر عارفی کز آمدن

شماره ۲۳: آواز تو هست تیز و باریک

شماره ۲۴: خلق عالم را ز گاو و خر نبینم فارقی

شماره ۲۵: جامی نفاق پیشه کن و ترک صدق گیر

شماره ۲۶: به یک لطیفه فرستاد ابره جامه

شماره ۲۷: عقد دینارها که از کف جود

شماره ۲۸: هیچ دانی کف دهنده چرا

شماره ۲۹: خواجه را بر کتابه خانه

شماره ۳۰: دلا چو روی در ارباب معنی آوردی

شماره ۳۱: پیری دیدم خمیده قامت

شماره ۳۲: دی رسید از مطبخ خواجه که بادا دود آن

شماره ۳۳: هرچند بود آیینه احوال دگر ضد

شماره ۳۴: ایا دقیقه شناسی که سر هر مشکل

شماره ۳۵: کرد تهمت حاسدی کز شهر یاران کهن

شماره ۳۶: ای زده دم ز سبکروحی خویش

شماره ۳۷: جامی به مقتضای زمان چون برآمدند

شماره ۳۸: موصل تحفه های شاه کسیست