گنجور

 
ایرج میرزا

طرب افسرده کند دل، چو ز حدّ در گذرد

آبِ حیوان بکُشَد نیز، چو از سر گذرد

من ازین زندگیِ یک‌نَهَج آزرده شدم

قند اگر هست نخواهم که مکرّر گذرد

گر همه دیدنِ یک سلسله مکروهات است

کاش این عمرِ گرانمایه سبکتر گذرد

تو از این خلعتِ هستی چه تفاخر داری؟

این لباسی است که بر پیکرِ هر خر گذرد

آه از آن روز که بی کسبِ هنر شام شود

وای از آن شام که بی مطرب و ساغر گذرد

لحظه‌ای بیش نبود آنچه ز عمرِ تو گذشت

وآنچه باقی‌ست به یک لحظهٔ دیگر گذرد

آن‌همه شوکت و ناموسِ شهان آخِرِ کار

چند سطریست که بر صفحۀ دفتر گذرد

عاقبت در دو سه خط جمع شود از بد و نیک

آنچه یک عمر به دارا و سکندر گذرد

ای وطن، زینهمه ابنایِ تو کس یافت نشد

که به راهِ تو نگویم ز سر، از زر گذرد

نه شریف‌العلما بگذرد از سیم ِ سفید

نه رئیس‌الوزرا از زرِ احمر گذرد

گر به محشر هم از این جنس دوپا در کارند

وای از آن طرز مظالم که به محشر گذرد

ور یکی زان همه عمّال بُوَد ایرانی

گله‌ها بینِ خداوند و پیمبر گذرد

این همه نقش که بر صحنۀ گیتی پیداست

سینمایی‌ست که از دیدهٔ اختر گذرد

عَن‌قریب است که از عشقِ تو چون پیراهن

سینه را چاک کند ایرج و از سر گذرد

 
 
 
جامی

هر که خواهد سوی آن شوخ ستمگر گذرد

واجب آنست که اول قدم از سر گذرد

کاش جان بگسلد از تن که مگر همره باد

گه گهی جانب آن سرو سمنبر گذرد

آه ازان شوخ که بر هر سر راهی که روم

[...]

صائب تبریزی

زخم عشاق محال است ز خنجر گذرد

چه خیال است که مخمور ز ساغر گذرد؟

زاهد خشک ز سرچشمه زمزم نگذشت

مست چون از می چون خون کبوتر گذرد؟

چرخ پر کوکبه سد ره عاشق نشود

[...]

اسیر شهرستانی

نه همین گرد ره شوق ز صرصر گذرد

ریگ این بادیه چون برق هم از سرگذرد

دل دریا شود آتشکده داغ نهان

نسبت اشکم اگر در دل گوهر گذرد

آنکه رحمت کند آرایش دیوان گناه

[...]

یغمای جندقی

هردم از عمر که بی شاهد و ساغر گذرد

آزمودیم به یک عمر برابر گذرد

آفتابی است رخت کز زنخ ابروی و زلف

همه بر سنبله و دلو و دو پیکر گذرد

حال دل با سپه غمزه چه محتاج بیان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از یغمای جندقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه