ای ساقی روشن دلان بردار سغراق کرم
کز بهر این آوردهای ما را ز صحرای عدم
تا جان ز فکرت بگذرد وین پردهها را بردرد
زیرا که فکرت جان خورد جان را کند هر لحظه کم
ای دل خموش از قال او واقف نهای ز احوال او
بر رخ نداری خال او گر چون مهی ای جان عم
خوبی جمال عالمان وان حال حال عارفان
کو دیده کو دانش بگو کو گلستان کو بوی و شم
زان می که او سرکه شود زو ترش رویی کی رود
این می مجو آن می بجو کو جام غم کو جام جم
آن می بیار ای خوبرو کاشکوفهاش حکمت بود
کز بحر جان دارد مدد تا درج در شد زو شکم
بر ریز آن رطل گران بر آه سرد منکران
تا سردشان سوزان شود گردد همه لاشان نعم
گر مجسم خالی بدی گفتار من عالی بدی
یا نور شو یا دور شو بر ما مکن چندین ستم
مانند درد دیدهای بر دیده برچفسیدهای
ای خواجه برگردان ورق ور نه شکستم من قلم
هر کس که هایی می کند آخر ز جایی می کند
شاهی بود یا لشکری تنها نباشد آن علم
خالی نمیگردد وطن خالی کن این تن را ز من
مستست جان در آب و گل ترسم که درلغزد قدم
ای شمس تبریزی ببین ما را تو این نعم المعین
ای قوت پا در روش وی صحت جان در سقم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد که جامی پر از کرم و محبت به او بدهد، زیرا او و دوستانش از صحرای عدم به اینجا آمدهاند. شاعر به خاطر فکر و اندیشهاش رنج میکشد و به این نکته اشاره میکند که دل باید خاموش شود تا به حقیقت پی ببرد. او از زیبایی عالمان و حال عارفان سخن میگوید و به دنبال میای میگردد که او را به حالتی خاص برساند. شاعر از سردی و تلخی زندگی نگران است و به شدت به روح و جانش توجه دارد. او همچنین به شمس تبریزی اشاره میکند و از او میخواهد که به او کمک کند تا از این حالت رنج و سردرگمی رها شود. شاعر در عین حال از وجود مشکلات و دردهای عاطفی میگوید و نیاز به محبت و حضور دیگران را احساس میکند.
هوش مصنوعی: ای ساقی با دلهای روشن، لطفاً جام پر را بگیر و به ما بده که به خاطر این کرم و لطفی که میکنی، ما را از بیوجودی به وجود آوردهای.
هوش مصنوعی: زمانی که فکر و اندیشه انسان را آزار دهد و او را از زندگی واقعی دور کند، باید با آن مبارزه کند و این موانع را از مسیر خود بردارد. زیرا افکار منفی و مشغولیتهای ذهنی باعث میشود که روح انسان تضعیف شده و هر لحظه از جان او کاسته شود.
هوش مصنوعی: ای دل، سکوت کن و از صحبتهای او نگو. تو از حال و روز او آگاهی نداری و بر چهرهاش نشانی از محبت نمیبینی. اگر همچون ماه زیبا و روشن هستی، ای جان.
هوش مصنوعی: زیبایی چهره دانشمندان و دلسوزی عارفان را چه کسی دیده است؟ کجا است آن دانش و درک عمیق؟ چرا بوی گلستان و خوشبوئی آن را نمیشنویم؟
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی که وقتی میخوری، طعم تلخی به خود میگیرد، نمیتوان انتظار خوشی داشت. این نوشیدنی را جستجو نکن و به دنبال شادی و لذتی که در جام گل و خوشحالی وجود دارد، برو.
هوش مصنوعی: ای خوشچهره، آن می را بیاور که در دلش حکمت نهفته است و از دریای جان کمک میگیرد تا در مایههای وجودش نفوذ کند.
هوش مصنوعی: برخی که به وجود خدا یا حقایق دیگر ایمان ندارند، باید به شدت دچار درد و رنج شوند تا درک کنند که وجود این مسائل چقدر مهم و حیاتی است. زمانی که این درک برایشان حاصل شود، همه چیز برایشان روشن میشود و به حقیقت زندگی پی میبرند.
هوش مصنوعی: اگر به شکل واقعی خالی بودی، سخنان من عمیق و عالی بود. یا روشن شو یا از ما دور شو و بیش از این ستم نکن.
هوش مصنوعی: ای آقا، تو همچون دردی هستی که به چشم من چسبیده است. اگر برنگردانی این صفحه را، من قلم را میشکنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی خود به دنبال مقام یا قدرت است، در نهایت از جایی به دست میآورد. این مقام ممکن است به دلیل ویژگیهای خاص فرد، مانند شجاعت یا مهارت، به او اعطا شود. اما باید دقت کرد که این مدعا را به تنهایی حاصل نکرده و همواره کسانی در پس آن نقش داشتهاند.
هوش مصنوعی: وطن هرگز خالی نخواهد ماند، پس این جسم را از من خالی کن. جان من مست است و در خاک و آب قرار دارد، میترسم که قدمم بلغزد.
هوش مصنوعی: ای شمس تبریزی، تو ما را ببین. تو برای ما نعمت بزرگی هستی، مانند نیرویی که در زندگیام وجود دارد و به من قوت میبخشد. تو سلامتی در وقت بیماری منی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اکنون صبای مشک شم آرد برون خیل و حشم
لؤلؤ برافرازد علم چون ابر در آرد ز نم
در راه عشق ای عاشقان خواهی شفا خواهی الم
کاندر طریق عاشقی یک رنگ بینی بیش و کم
روزی بیاید در میان تا عشق را بندی میان
عیسی بباید ترجمان تا زنده گرداند به دم
چون دیده کوتهبین بود هر نقش حورالعین بود
[...]
هم گنج داری هم خدم بیرون از جه از کتم عدم.
بر فرق فرقد نه قدم بر بام عالم زن علم
انجم فرو روب از فلک عصمت فروشوی از ملک
بر زن سما را بر سمک انداز در کتم عدم
هر چه از تو آید خوش بود
خواهی شفا خواهی الم
عشقا تو را قاضی برم کاشکستیم همچون صنم
از من نخواهد کس گوا که شاهدم نی ضامنم
مقضی توی قاضی توی مستقبل و ماضی توی
خشمین توی راضی توی تا چون نمایی دم به دم
ای عشق زیبای منی هم من توام هم تو منی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.