Homayoun در ۱۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۰۴:۳۴ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:
در غزل شمارهٔ 31 عبید زاکانی مصرع یکم از بیت دوم اشتباهی چاپی صورت گرفته که درستش چنین است:
جهان برابر چشمم سیاه میگذرد، که به غلط جهان برابر چشم سیاه میگذرد آمده است
موفق باشید.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
mareshtani در ۱۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:
mesraje awale beide dowom(sharhe majmu)1
---
پاسخ: نقل تصحیح قزوینی همین است (قدر) و در حاشیه بدلی هم ذکر نکرده. این بیت به همین شکل هم معروف است و من «شرح» تا به حال نشنیدهام.
haamed در ۱۵ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۱۷:۲۶ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
این شعر درست نوشته نشده است یعنی اینکه به جای ؛آمده ام؛ که در آخر هر بیت آمده است و ردیف شعر می باشد کلمه ؛بوده ام؛ باید گذاشته شود که من در یک نسخه دیگر دیدم و به وزن شعر هم خیلی خیلی بیشتر کمک می کند یعنی می شود دیشب از خود چون مه سی روزه پنهان بوده ام ....
---
پاسخ: با تشکر، «بودهام» و «آمدم» از لحاظ وزنی تفاوتی ندارند، «آمدم» به نظرم مناسبتر است اینجا. پیشنهاد شما را به عنوان به عنوان بدل در حاشیه باقی میگذاریم.
Amir Ghorbani در ۱۵ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:
میوه نمیدهد به کس باغ تفرجست و بس
فکر کنم صحیح بیت پایین باشه
باغ تفرجست و بس میوه نمیدهد به کس
---
پاسخ: در صورتی که پیشنهادتان مستند است بفرمایید تا تصحیح شد.
سیما مهذب حسینیان در ۱۵ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:
با درود. با تشکر از زحمت دوستی که این رباعی از خیام را ارسال کرده است، شکل صحیح آن تصور می کنم به این صورت باشد، لطفا تصحیح شود.
ابریق می مرا شکستی، ربی
بر من در عیش را ببستی ربی
بر خاک بریختی می ناب مرا
خاکم به دهن مگر تو مستی ربی
نگین شکروی در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۰ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۲۳:۰۹ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴:
بادرودفراوان حضوراستادبزرگوارم جناب آقای دکتربداغی
همین شاعربزرگ درجای دیگر می فرماید:
ما درس صداقت و صفا میخوانیم
آیین محبت و وفا میدانیم
زین بیهنران سفله ای دل! مخروش
کآنها همه میروند و ما میمانیم
نگین شکروی در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۰ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴ - سپاه من:
بادرودوسپاس فراوان
ابیات 3و4و5و8و9و12و13 ازاین غزل جاافتاده وبدینقرارند:
صلای صبح تودادم به نالۀ شبگیر
چه روزهاکه سپیدازشب سیاه من است
به عالمی که دراودشمنی به جان بخرند
عجب مداراگرعاشقی گناه من است
اگرنمانده کس ازدوستان من برجا
وفای عهد مرا دشمنان گواه من است
توهرکه راکه چپ وراست تاخت فرزین گوی
پیاده گر به خط مستقیم شاه من است
نگاه من نتواند جمال جانان جست
جمال اوست که جوینده نگاه من است
خطوط دفترمن سیم ساز را ماند
قلم معاینه مضراب سربه راه من است
کلاه فقر بسی هست درجهان لیکن
نگین تاج شهان در پر کلاه من است
---
پاسخ: ابیات جاافتاده طبق فرموده اضافه شد.
بهزاد علوی (باب) در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱ - سر آغاز:
کفتاب از چرخ چارم کرد خیز
کافتاب از چرخ چارم کرد خیز
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
حسام در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۱۵:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱:
با سلام و عرض ادب
تصور می کنم در بیت ما قبل آخر به جای "زجر" ، "ضجر" درست باشد.
---
پاسخ: «زجر» درست است. اتفاقاً این بیت یکی از شاهدهای لغتنامۀ دهخدا ذیل زجر است.
منیژه خانم در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۱۱:۱۴ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - گره گشای:
یکی از ویژگیهای اشعار پروین(که هم در این شعر و هم در شهر لطف حق وی قابل مشاهده است) اینست که ابتدا همه زوایای نومیدی از خلق و بسته بودن تمامی درهای دنیا به روی او را به خوبی به تصویر می کشد(که البته فهم کامل آن صرفا در مواردی برای خواننده یا شنونده قابل درک است که خود فی الحال در موقعیتی مشابه قرار گرفته باشد) و سپس نمایش امداد غیبی(یدالله فوق ایدیهم) را نیز بر همان روال نمایان می گرداند(که باز درک کامل آن مستلزم تشابه با آن موقعیت در حال است).
ناشناس در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ وحشی بافقی » ناظر و منظور » دست نیاز به درگاه بینیاز گشودن و از حضرت باری التماس رستگاری نمودن:
الاهی مرا دریاب الله
ف-ش در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۰۷:۱۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴:
این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت
هر کس سخنی از سر سودا گفتند
زآن روی که هست کس نمیداند گفت
کساتی گفته اندجهان خلقت سه بخش دارد
بخش ظاهر که به نظر شناخته میرسد
بخش ناشناخته که امکان دارد کسانی کم وبیش به آن پی ببرند
وبخش ناشناحتنی که هیچکس از آن سر در نمی آورد
این سخنی است که بردل می نشیند و میتوان برای آن تائید قرآنی ذکر کرد که از عالم غیب کسی سردر نمی آورد فقط میتوان دانست که چنین عالمی وجود دارد
در باره ناشناختنی یا عالم غیب میتوان گفت که سوی دیگر همین چیزهائی است که میبینیم نه اینکه چیز جداگانه ای باشد بلکه علت وجودی این چیزهای مشهود است .
بعضی فیزیکدانان جدید در یافته اند که ماده از تموج میذانهای غیر مادی ساخته شده است چنانکه کوچکترین ذره اتم وزن و حجم ندارد وانگارمنتهی به چیزی غیر مادی میشود
وخیام چه جالب میگوید که این عالم را "زان روی که هست کس نمیداند گفت"و از نظر اهلش چه درست و دلنشین است
محمد در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۲۲:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:
در بیت یکی مانده به آخر به جای بعد شاید وصل هم درست باشد.
محمد در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:
در بیت اول به جای پایت، کویت هم ذکر شده است.
ف-ش در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۰۶:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:
معمای عجیبی است به دنیا آمدن و رنج کشیدن و به روشن بینی و کمال نسبی رسیدن و بعد مدفون شدن وهیچ شدن ودر صورتی واقعا معماست که قضیه به همین هیچ شدن ختم شودواین حرکتی خواهد بود کاملا عبث و توجیه نا پذیر
ومی بینیم جسم رشد تدریجی دارد وکامل میشود و دوباره به سستی ونقصان میگراید ولی این سستی ونقصان کامل نیست زیرا چیزی کمال یافته دارد قضاوت میکند اگر این نقصان کامل بود میبایست میل قضاوت و کنجکاوی نیز همراه آن به نقصان گراید در صورتیکه انگارچیزی در درون جسم نه تنها ناقص نشده بلکه به کمال نسبی رسیده است و گوهر قیمتی که خیام به آن اشاره کرده همین است نه آن جسم فرسوده
به هر حال اگررنجها و بیدادگریهای چرخ فلک را به درد زایمان چیزی گرانبها تشبیه کنیم که پاینده است قاعدتانمیشود گفت چرخ فلک کینه توز است تاسفی نخواهد بود از اینکه جسم ها وگوهرهای قیمتی در سینه خاک قرار گرفته اند
به هر تقدیراینکه خیام حیرت وکنجکاوی انسان را تحریک میکند خیلی جالب توجه وارزشمند است
mareshtani در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
mesraje dowome beide 17 hom(koregomkarda )
---
پاسخ: با تشکر، «گور» با «کور» جایگزین شد.
داود در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۹:
در نسخه مرحوم فروغی مصرع اول بیت دوم بدینگونه است:بلبل بزبان حال خود با گل زرد.لطفا اصلاح کنید.
---
پاسخ: با تشکر، «بلبل به زبان پهلوی با گل زرد» با پیشنهاد شما جایگزین شد.
داود در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲:
در نسخه مرحوم فروغی مصرع دوم بیت اول بدینگونه است:وزدست اجل بسی جگرها خون شد.واخر مصرع اول بیت دوم نیز از اوی است .ودر مصرع دوم بیت دوم بجای عالم دنیا است .لطفا اصلاح کنید
---
پاسخ: با تشکر، در چاپی از نسخۀ فروغی که من در اختیار دارم مورد دومی که اشاره فرمودید «وی» است و حدس میزنم نسخۀ شما با توجه به غیرمعمول بودن ضمیر «اوی» غلط چاپی داشته، در هر صورت غیر از موردی که اشاره کردم، این نقل قدیمی:
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
در پای اجل بسی جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران عالم چون شد
با پیشنهاد شما که مطابق نقل تصحیح مرحوم فروغی است جایگزین شد.
آیت در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۱۱:۱۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵:
خیام تسلسل را به طور قطع انکار میکند و اساسیترین راهکاری که به دست میدهد، غنیمت شمردن دم و دریافتن حال است زیرا برگشتی به این دنیا وجود نخواهد داشت که به امید آن خود را از مواهب دنیا محروم کنیم. در جای جای رباعیات این تفکر خیام را میتوان دید:
"می خور که هزار بار بیشت گفتم
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی"،
"پس بر سر این دو راههٔ آز و نیاز
تا هیچ نمانی که نمیآیی باز"،
"تو زر نئی ای غافل نادان که ترا
در خاک نهند و باز بیرون آرند"
و بیتهای مشابه دیگری که مخالفت خیام را با تسلسل به روشنی نشان میدهند.
اشاره به کوزه شدن انسانها تنها اشاره به مردن و خاک شدن است و ارتباطی به تأیید تسلسل ندارد.
مازیار در ۱۵ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۸، ساعت ۱۵:۰۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸ - خزان جاودانی: