الف رسته در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۷:۳۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۶:
در بیت 4 غلط املایی وجود دارد
غلط : نمی خواب
درست : نیم خواب
قافیه بیت 5 غلط است
---
پاسخ: تغییر پیشنهادی اعمال شد، بیت پنجم متعلق به این شعر نبود که در بازبینی به شعر دیگری انتقال یافت.
الف رسته در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۷:۳۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۳:
فرم این شعر ” قعطه” است و نمی تواند “غزل” باشد.
---
پاسخ: با تشکر از شما، در بازبینی مجدد عنوان اشعار از «غزل شماره ...» به «گزیده غزل ...» تغییر داده شد تا این ابهام در مورد قالب اشعار رفع گردد.
ناشناس در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۵:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۹ - شرح آن کور دوربین و آن کر تیزشنو و آن برهنه دراز دامن:
بنام خدا
ابیات آخر این بخش به خوبی میرساند که آدمی چگونه ازخود غافل وبه چیزهای دیگر مشغولست
صدهزاران فضل داند از علوم
جان خود را می نداند آن ظلوم
داند او خاصیت هر جوهری
در بیان جوهر خود چون خری!
وبعد میگوید جان همه علوم اینست که بدانی من کیستم؟ اگر به راستی جان همه علوم فهم خویش است بسیاربسیار جای بررسی دارد
از طرفی هرکس توجیهی از خویشتن دارد اگر بپرسیم کیستی جواب روشن ومطمئن میدهد
یکی میگوید من یک معلم هستم دیگری میگوید یک کاسب یا کارگر یا کارمند یا جزآن هستم دراین موارد شغل پاسخ من کیستم شده است! آیااین پاسخها پاسخ حفیقی من کیستم است؟
نام وفامیل وفرزند چه کس بودن واهل کجا بودن وغیره هم پاسخ قاطع من کیستم میشود ولی آیا این پاسخها کافی ووافی است؟خیر پس اشکال کار خود شناسی ما خود شناسی ناقص است این فقط خودشناسی اجتماعی است خود شناسی الهی نیست وهرچه دراینگونه خود شناسی پیشتر رویم ازاصل خود دورتر میشویم
بنابراین راه مهم معرفت به خود آنست که بدانیم چه تصوری از خود پیدا کرده ایم ودرآن تجدید نظر کنیم و به تصوراتی که فقط باعتبار جامعه معنا پیدا کرده اکتفا نکنیم متاسفانه انسان از ابتدای کودکی در کنارمادرومربیان حالت وابستگی وبندگی پیدا میکند وبعد بنده یا برده عناصری در جامعه میشود وخود چه بسا متوجه این سفول وهبوط نمیگردد ولاجرم به قول او ایده ی کر وحرص نابینا و.. پیدا میکند وعیب خود را متوجه نمیشود ما ممکن است کم وبیش متوجه باشیم که اصل وجودمان آزاد وغیر وابسته است اما عاد تها وشرطی شد نها به شد ت اصرار دارند مارا وابسته واز مبدا هستی دور نگه دارند به هر حال مولوی در همه جای مثنوی بشکل هشدارو توصیه وخواهش وامر وتمنا ونوازش وگاه توهین.. باسماجت وجد یت هرچه تمامتر میگوید که باید کاری کرد پیداست که غفلت بزرگی در احوال ما دیده است.او راه پیامبران را که برای اکثرمردم حتی دینداران ناشناخته است توضیح میدهد
ف-ش در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۱۰ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵۳ - نغمهٔ صبح:
باپوزش "ترکیب بند "درست است نه ترجیع
ف-ش در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۵ - انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان:
هو
فصه مشهوریست خلاصه آنکه شبانی خطاب به خدا میگفت تو کجائی تا چاکرت گردم کفش ترا بدوزم سرت را شانه کنم وجامه هایت را بشویم و..موسی شنید وگفت با کیستی گفت با آنکه مارا آفرید وزمین و چرخ از او پدید آمد موسی گفت کافر شدی اگر خاموش نشوی آتشی بر خلق افروخته میشود شبان گفت ای موسی دهانم رادوختی پس جامه درید وسر به بیبان نهادورفت
به موسی وحی شد که چرا بنده مارا جدا کردی
موسی از پی شبان رفت واورا یافت وگفت مژده که دستوری رسید آداب وترتیبی لازم نیست هرچه دل تنگت می خواهد بگو
آیا از این داستان چه می فهمیم خود مولوی خیلی سخنها دارد که در متن دو قسمت داستان باید دید به نظر میرسد مهمترش اینست که میگوید"
هان وهان گر حمد گوئی وسپاس
همچو نا فرجام آن چوپان شناس
ونیزمیگوید حمد تو اگرچه بهتر از او باشد همچنان ابتراست(چون سپاس ما منع نمیشود سپاس چوپان هم بلامانع است)
یک نکته اینکه شبان با آنکه خدا را با جهالت وصف کردولی اورا پدیدآرنده خود وجهان دانسته بود ومتوجه بوده که پدیده پدید آورنده دارد حالیه کمتر کسی خدارا با این صفت میشناسد وخدای بسیاری ازما ساخته توهمات وتلقیناتی است که از طفولیت پیدا کرده ایم وگاه توجه نداریم که خدا مبدا هر چیز وحیات کل وروح کل جهانست ولی اهل معرفت نشانه های او را شهود میکنند ونیز بجای اینکه اثباتش کنند وجودش را از بدیهیات می بینند
ف-ش در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۶:۲۱ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - گره گشای:
بنام خدا
خلاصه داستان اینکه پیر مردی مفلس پسر و دخترش بیمار بودند واز هر آدم خودپرستی طلب کمک میکرد روزها گدائی میکرد وشبها بیمارداری
شبی از ناچاری سوی آسیائی رفت وآسیابان مقداری گندم به اوداد گندم را در دامن ریخت و گره زد که نریزد وبراه افتاد پس رو به خدا کرد وگفت ای گره گشا گره گره از کار من برگشا که این گندم را کسی بخرد وبا پول آن عدس وعسل برای شوربا تهیه کنم
ناگان دید گره دامن باز شده وگندم ها ریخته است زبان باعتراض گشود که خدایا بجای گره گشائی از کارم این گره را باز کردی!!
پس خواست گندم ها را جمع کند کیسه پولی را درآنجا افتاده دید پس خدا را سجده کرد وعذر خواست که حکمت کار تو را از اول ندانستم وسخنانی اینگونه گفت:
هر بلائی کز تو آید رحمتی است
هر که را فقری دهی آن دولتی است....
2- در بیت 19 میآمیختم درست است بیت ششم ازآخرکانچه به جای کنچه بهتر است
---
پاسخ: با تشکر از شما، غلطهای اشاره شده تصحیح شدند.
ســعـــیـــد در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹:
من اکثرا" « عـــرصــه ی ســـیـــمــرغ » شنیدم نـــه « حضرت سیمرغ » !
---
پاسخ: در متن دیوان حافظ به تصحیح قزوینی-غنی «حضرت» آمده و در پاورقی این متن آورده شده:
«چنین است در جمیع نسخ قدیمه که نزد اینجانب حاضر است و نیز در شرح سودی. نسخ چاپی: عرصه»
ســعـــیـــد در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۷:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹:
بعد از سقوط شاه سلطان حسین صفوی ، و غلبه افغانها بر ایران ، محمود افغان یکی از اقوام خود را که ((مگس خان )) نام داشت ، فرماندار شیراز کرد.
وی پس از چند روزی که در شیراز بود، روزی کنار قبر حافظ رفت ، بر اثر تعصبات غلطی که داشت تصمیم گرفت قبر حافظ را خراب کند، هر چه اطرافیانش او را نصیحت کردند که از این تصمیم بگذرد، او گوش نکرد، سرانجام قرار بر این شد که از دیوان حافظ، در این مورد، فالی بگیرند، وقتی که دیوان را باز کردند، این شعر در آغاز صفحه راست آن آمد:
ای مگس ! عرصه سیمرغ نه جولانگه تو است
عِرض خود می بری و زحمت ما می داری
مگس خان ، با خواندن این شعر، سخت تحت تاءثیر قرار گرفت ، و از روح حافظ طلب عفو و بخشش کرد.
----------------------------------
به نقل از : پیوند به وبگاه بیرونی
ف-ش در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۶:۲۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۰ - آشیان ویران:
در این منظومه هم پس از هر پنج بیت مصرع بند آمده وبه صورت نوشته شده قافیه ها به هم ریخته است
---
پاسخ: با تشکر از شما، تصحیح شد.
ف-ش در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۶:۲۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۱ - ای مرغک:
این منظمومه هم مانند منظومه "ای گربه" مصرع بند دارد که پس از هر پنج بیت آمده مصرع
"از لانه برون مخسب زنهار" و "گه دایه شوی گهی پرستار" بند است وبه صورتی که نوشته شده قافیه ها بهم ریخته است
---
پاسخ: با تشکر از شما، تصحیح شد.
ف-ش در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۰ - ای گربه:
هو
در این منظومه پس از هر چهار بیت یک مصرع به عنوان بند آمده مثلا
"پیدا نه به خانه ای نه بربام"بند است همچنین
"نه پخته به جای منه نه خام" بند است وقس تاآخر
تصحیح آن خیلی ضروزیست.
2- این منظومه ظرافت فکر وعاطفه پروین را که به مفقود شدن گربه ای توجه دارد به خوبی نشان میدهدودر آخر خاطرنشان شده که جلو قضا را نمیتوان گرفت و "یغماگرزندگی است ایام"
پاسخ: با تشکر از شما، چینش مصاریع تصحیح شد.
حامد کهن دلن دل در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
ظاهراً این غزل جوابی است برای غزلی از مولوی با مطلع زیر:
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
حامد کهن دل
حامد هن دل در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:
ظاهراً خداوندگار غزل، سعدی شیرین سخن در جواب این غزل که بسیار در همان زمان پرآوازه شده بود، غزلی با مطلع زیر گفته اند:
ز جان برون نیامده جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند
موری نهای و ملک سلیمانت آرزوست
...
ف-ش در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۵:۵۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵۳ - نغمهٔ صبح:
منظومه بلا ترجیع است وبین هر 4 بیت یک مصرع به عنوان بند باید نوشته شود ودرست نوشته نشده وقافیه ها در هم ریخته ولذا اصلاح آن ضروریست
---
پاسخ: با تشکر از شما، تصحیح شد.
ف-ش در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۵:۴۲ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - باد بروت:
در حاشیه فوق سطر پنجم از آخر" کسی" به جای کمی درست است
ف-ش در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۵:۱۸ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - باد بروت:
عالمی طعنه زد به نادانی .....
همیشه عالم برتر ازنادان محسوب میشود ولی درمنظومه فوق عالم کمتر از نادان جساب شده واین بیان تازگی دارد
دراین منظومه غرور علمی که معمولا دامنگیر اهل علم است به چا لش کشیده شده است ومعلوم میدارد که ارزش واقعی انسان به مکتسبا ت علمی نیست ارزش واقعی انسان در چیز دیگری است
بد نیست اشاره شود که نظامهای آموزشی ورقابتهای تحصیلی طوریست که در عده ای احساس غرور وبرتری ایجاد میکند ولزوما در اکثریتی احساس کمبود وعقب ماندگی پیدا میشود در تحصیلات دانشگاهی وتحصیلات دینی خواه نا خواه این وضع وجود دارد وشاید بتوان از این ارزشها وبی ارزشی هارا تا حدی کاست وجای بحث آن اینجا نیست
این غرور ها و"باد وبروتها" منحصر به عالمان نیست بلکه ثروت وقدرت وارزشهای طایفگی وغیره
یبشتر میتواند عامل آن باشد ودر مجموع نفس انسان وخود بینی او مطرح است میگوید:
چون بنائیست پست خود بینی
که نه اش پایه و نه بام ودر است....
یک سئوال کلی اینست که چرا غرور وبرتری طلبی اینهمه درنظر دانایان مورد نکوهش است مگر چه عیب دارد که انسان به جای احساس نیاز به خود ببالد ؟ به خود با لیدن در همه انسانها ودر اقوام و ملل هست وامری طبیعی است چرا منع میشود؟
پاسخ اینست که صرفنظر از خسارتهای روانی که برای خود فرد ودیگران دارد وشکلی از خود فریبی ودیگران فریبی است مانع دیدن واقعیت ها میشود وراه خداشناسی را می بند د زیرا خود بینی وغرورنوعی خود پرستی است وحالتی است که خدا را از یاد میبرد وجانشین خدا پرستی( معنای صحیح آن مقصوداست) میشود
مناسبترین مثا ل ونمونه ای که در فرهنگ دینی مشهور است فرعون میباشد که از شدت خود بینی خود را خدا ودیگران را بنده خود انگاشت .
نتیجه ای که از مناظره عالم ونادان در منظومه بالا بد ست میآید فقط محکوم دانستن بعضی مغروران ومبرا دانستن خود نیست اینست که هر کمی در احوال خود در هر شرایطی که هست تامل کند وبداند در درونش چه میگذرد اصولا غروربیجا چه متکی به دانش باشد یا چیزهای دیگر به نسبت در همه ما وجود دارد. ارزش واقعی انسان در خودآگاهی ورفع موانع خداشناسی است
( کلمه عالم مثل بسیاری کلمات دیگر دو معنی دارد یک معنی آن دانا بودن وبصیر بودن است ومعنی دیگر انبار معلومات بودن است معنی اول قابل نکوهش نیست)
سید عباس جعفری در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۴:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۸ - مراعات کردن زن شوهر را و استغفار کردن از گفتهٔ خویش:
بیت چهارم از آخر به همه این اشکال آمده. با یکی از اینها جایگزین کنید که روان تر باشد چون در نهایت همه هم معنی هستن(÷یشنهاد من بیت اول است)
آب غالب شد بر آتش از لهیب***زآتش او جوشد چو باشد در حجیب
آب غالب شد بر آتش از نهیب *** ز آتش او جوشد چو باشد در حجیب
آب غالب شد بر آتش از نهیب ***آتشش جوشد چو باشد در حجاب
---
پاسخ: روایت پیشنهادی شما با نقل اولیه جایگزین شد. نقل اولیه این بود:
آب غالب شد بر آتش از نهیب
ز آتش او جوشد چو باشد در حجاب
سید عباس جعفری در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۴:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۸ - در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها:
مصرع اول بیت24
ای حمیرا اندر آتش نه تو نعل
---
پاسخ: با تشکر از شما، «ای حمیرا آتش اندر نه تو نعل» با روایت پیشنهادی شما جایگزین شد.
رضا پرویززاده در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » حکایت بط » عقیدهٔ دیوانهای درباره دو عالم:
در مصرع اول از بیت اول : سوال
در مصرع دوم از بیت آخر: بنیاد
---
پاسخ: با تشکر از شما، «سال» و «بیناد» در ابیات مذکور با صورت صحیح پیشنهادی جایگزین شد.
حسین بابازاده در ۱۶ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۷، ساعت ۱۵:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:
فکر کنم مصرع
.... تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
باید به صورت زیر اصلاح شود.
.... تا که همسایه نداند که تو در خانه مایی