در جامع بَعْلَبَکَّ وقتی کلمهای همیگفتم به طریقِ وعظ با جماعتی افسرده، دل مرده، ره از عالمِ صورت به عالمِ معنی نبرده.
دیدم که نفسم در نمیگیرد و آتشم در هیزمِ تر اثر نمیکند.
دریغ آمدم تربیتِ سُتوران و آینهداری در محلّتِ کوران. ولیکن دَرِ معنی باز بود و سلسلهٔ سخن دراز.
در معانیِ این آیت که: «و نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ». سخن به جایی رسانیده که گفتم:
دوست نزدیکتر از من به من است
وینت مشکل که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت؟: که او
در کنارِ من و من مهجورم
من از شرابِ این سخن مست و فُضالهٔ قَدَح در دست، که روندهای بر کنارِ مجلس گذر کرد و دورِ آخر در او اثر کرد و نعرهای زد که دیگران به موافقتِ او در خروش آمدند و خامانِ مجلس به جوش.
گفتم: ای سُبْحانَ اللهِ! دورانِ باخبر در حضور و نزدیکانِ بیبَصَر دور!
فهمِ سخن چون نکند مُستمِع
قوّتِ طبع از متکلّم مجوی
فُسْحَتِ میدانِ ارادت بیار
تا بزند مردِ سخنگوی، گوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در جامع بعلبک وقتی صحبت میکردم، حس میکردم که کلمات من نمیتوانند اثری بر دلهای افسرده مخاطبان بگذارند. احساس میکردم که نمیتوانم به خوبی معانی را منتقل کنم و تلاشهای من بینتیجه است. به این نکته رسیدم که وقتی میگویم "دوست نزدیکتر از رگ گردن به من است"، درواقع خودم از او دور هستم و این موضوع برایم دردناک است. در یک لحظه حس مستی از این کلمات به من دست داد و وقتی یکی از حاضران به هیجان آمد، من هم به این فکر افتادم که چگونه میتوانم فضایی ایجاد کنم که افراد بیشتری از صحبتهای من بهرهمند شوند. این در واقع به من یادآوری کرد که درک سخن نیازمند توجّه و شنیدن خوب است و باید فرصتی فراهم شود تا سخنوران بتوانند به خوبی پیام خود را منتقل کنند.
هوش مصنوعی: در جمعیتی در بعلبک، وقتی که سخن میگفتم به شیوهای موعظهگون، متوجه شدم که افرادی در اطرافم ناراحت و دلزده هستند و قادر نیستند از دنیای ظاهری به دنیای معنوی حرکت کنند.
پی بردم که دمِ من اثر نمیکند و سوزم در هیمهٔ تر در نمیگیرد؛ یعنی نَفَسِ گرمِ من در طبعِ سردِ آنان کارگر نمیافتد.
بر من دشوار آمد پرورشِ آدمیرویانِ بهیمهطبع و آینهگردانی در کویِ نابینایانِ بیبصیرت، اما سخن و معانی بسیاری برای گفتن وجود داشت.
در بیان معنی و تحلیل آیهٔ «ما به آدمی از شاهرگِ گردن نزدیکتریم» به آنجایی رسیدم که گفتم:
محبوب ازلی (خدا) به دلِ من از من نزدیکتر است، وه چه دشوار است که من با این قُرب (نزدیکی) از وی دور ماندهام.
چه کنم و این سخن با که درمیان نهم که یار در بَر است ولی من به هجرانِ وی دچارم؟
من خود سرمست از بادهٔ گفتار و ته ساغری بر کف، به مجلسیان شرابِ سخن میپیمودم که ناگهان رهروی بر کرانِ انجمن بگذشت و بازپسین گردشِ پیمانه در وی کارگر افتاد و خروشی برآورد که یارانِ دیگر با وی دمساز و همنوا شدند و افسردگان مجلس در شور آمدند.
گفتم: شگفتا! یارانِ بیداردلِ دوردست را آگاهی و حضورِ قلب هست ولی نزدیکانِ کور دلْ از بساط قرب دور و بیگانه اند.
اگر شنونده معنیِ گفتار را درنیابد از گوینده قدرت قریحه در سخنوری چشم نتوان داشت؛
عرصهٔ هواداری و رغبت بر سخنگویْ گشاده دار تا به چوگانِ معنی، گویِ سخن بزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.