عشق میفرمایدم مستغنی از دیدار باش
چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش
شوق میگوید که آسان نیست بی او زیستن
صبر میگوید که باکی نیست گو دشوار باش
وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست
گلستان خواهی قفس، مستغنی از گلزار باش
وصل اگر اینست و ذوقش این که من دریافتم
گر ز حرمانت بسوزد هجر منت دار باش
صبر خواهم کرد وحشی از غم نادیدنش
من چو خواهم مرد گو از حسرت دیدار باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره عشق و دردهای ناشی از دوری از معشوق صحبت میکند. او به خود میگوید که باید از دیدار معشوق بینیاز باشد و در عین حال شوق دیدار را که بر او غلبه کرده، درک کند. صبر را توصیه میکند و میگوید که اگر وصل عشق به چنین شرایطی باشد، باید با هجران نیز کنار آمد. در پایان، شاعر از غم فراق میگوید و تاکید میکند که اگر به خاطر دیدار معشوق باید بمیرند، باز هم با حسرت زندگی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: عشق به من میآموزد که لازم نیست همیشه در کنار محبوب باشم؛ گاهی میتوان در کنار او بود و زمانی دیگر دور از او.
هوش مصنوعی: میل و اشتیاق میگوید که زندگی بدون او آسان نیست، اما صبر به من میگوید که نگران نباش، حتی اگر زندگی سخت باشد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در زیبایی و خوشی زندگی کنی و از گلستان لذت ببری، باید از قفس و محدودیتهای دنیا بپرهیزی و به آزادی و استقلال دست یابی. در غیر این صورت، زندگی تو به خواری و ذلت میانجامد.
هوش مصنوعی: اگر وصال و نزدیکی به معشوق به این شکل است و لذتش همینطور که من فهمیدم، پس اگر از داغ دوری تو سوزی، باید برای این جداشدگی انتظار بکشید و صبر داشته باشی.
هوش مصنوعی: من برای دیدنش صبر میکنم، حتی اگر به خاطر دوریاش غمگین باشم. اگر لازم باشد، از حسرت دیدار او میمیرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای سنایی دل بدادی، در پی دلدار باش
دامن او گیر و از هر دو جهان بیزار باش
دل به دست دلبر عیار دادن مر تو را
گر نبود از عمری اندر عشق او عیار باش
بر امید آن که روزی بوس یابی از لبش
[...]
ملکداری با دیانت باید و فرهنگ و هوش
مست و غافل کی تواند؟ عاقل و هشیار باش
پادشاهان پاسبانانند خفتن شرط نیست
یا مکن، یا چون حراست میکنی بیدار باش
کوی او خواهی دلا محنت کش اغیار باش
دم مزن خاموش همچون صورت دیوار باش
امشبم خواب اجل خواهد ربود ای دل ولی
شایدم آن مه بپرسد دیده گو بیدار باش
لاف عشقت میزند هر بی خبر ای مهربان
[...]
ترک ما کردی برو همصحبت اغیار باش
یار ما چون نیستی با هر که خواهی یار باش
مست حسنی با رقیبان میل می خوردن مکن
بد حریفانند آنها گفتمت هشیار باش
آنکه ما را هیچ برخورداری از وصلش نبود
[...]
هیچ نوشی نیست بی نیش ای پسر هشیار باش
خواب شیرین پشه دارد درکمین بیدار باش
قرب آتش طلعتان تردامنی می آورد
آب پای گل مشو، خارسردیوار باش
نشأه زندانی بود در شیشه های سر به مهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.