بهزاد علوی (باب) در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۶ - تفسیر این حدیث کی ائنی لاستغفر الله فی کل یوم سبعین مرة:
یرود آنجا که بوی آب هست
زین تفکر راه را بر خویش بست
---
پاسخ: با تشکر، «میرود که آنجای بوی آب هست» با «میرود آنجا که بوی آب هست» جایگزین شد.
منصور رمضانی در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۰۷:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:
این غزل بر وزن "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن" مطابق با ریتم "کرشمه" در دستگاه موسیقی ایرانی (مثلا ماهور) می باشد.
هـــ ـزا/ ر ُجـهـ/ د ُ بــ کر/ دم
مــــ ـفا/ عـ ـلن/ فـ ـعـ ـلا/ تن
سل دو / دو دو / دو دو دو / دو
که سـر/ ـر ِ عشـ/ق ُ بــ پـو /شم
مـ فــــا/ عــــ ـلن/ فـ ــعـ ـلا / تن
دو سی / سی لا / لا سی ر / دو
نــ ــبـو/ د ُ بــر/ ســ ـــر آ / تـش
مـ ــفـا/ عــ ـلن/ فـــ ــعـ ــلا/ تــن
دو می / می می/ می می می/ می
م ـیسـ/ ـسـ ـرم/ که نــ جـو /شم
مـ فــــا/ عــــ ـلن/ فـ ــعـ ـلا / تن
دو سی / سی لا / لا سی ر / دو
حمیدرضا در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۱۹:۳۸ دربارهٔ عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۱) حکایت عزرائیل و سلیمان علیهما السلام و آن مرد:
مولوی هم در مثنوی همین حکایت را آورده، این که میگوید سلیمان به ابر دستور داد مرد را از «فارس» به هندوستان ببرد به این دلیل است که قدما «تخت جمشید» را «تخت سلیمان» میدانستند و از این جهت فارس را تختگاه و «ملک» سلیمان میشمردند (حاشیۀ دوم این غزل حافظ را ببینید). حتی گاهی سلیمان را همان جمشید میدانستند به عنوان نمونه به این بیت عبدالواسع جبلی از این قصیده توجه کنید:
بادی چنان که غاشیۀ تو کشد فلک
دایم چنان که باد همی تخت جم کشید!
حمیدرضا در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۹ - نگریستن عزراییل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایدهٔ جهد:
این حکایت را عطار هم در الهی نامه نقل کرده: اینجا.
محمد تو کلی در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۰۷:۳۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۶ - حکایت دانشمند:
در این حکایت که بنوعی حالت نمایشنامه دارد نمایشنامه ای که بازیگر و کارگردانش خود سعدی است سعدی به ظرافت بیان کرده است که نباید افراد بظاهر بی اهمیت را دست کم گرفت و صرفا بر اساس لباس و موقعیت اجتماعی در مورد آنها قضاوت کرد و اتفاقا کسانی که این موقعیت ها را دارند از داشتن تفکر و اندیشه عمیق محروم هستند و اسیر غرور و خود بزرگ بینی شده اند که آنها را به رکو کشانده است حکایت بسیار عبرت انگیی است خصوصا که تا اخرین ابیات متوجه نمی شویم که بازیگر اصلی آن خود سعدی بوده است
مهدی خادم در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » مسمطات » سعدی:
نادرست:
که به گفتار تو دامان قیامت شوید
مصرع صحیح این است:
کآب گفتار تو دامان قیامت شوید
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
mahmood در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱:
جالب است بدانیم این غزل در برنامه دوقدم مانده به صبح شبکه چهار سیما توسط میهمان برنامه جناب آقای دکتر ولایتی تاریخدان و دانشمند معاصر خوانده و تبیین شد
رامین شمشیری در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۰۱:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:
معنی تحت الفظی بیت چنین است :
ماجرا و دعوا کوتاه کن و پیش من برگرد چرا که مردمک چشم من خرقه ام را از سر بیرون آورد و به شکرانه بسوزاند.
خرقه به شکرانه سوختن اصطلاح است و این عمل در بین صوفیان رسم بوده که مثل صدقه دادن یا دود کردن اسپند در هنگام دفع بلا خرقه خود را میسوزاندند. از طرفی خرقه سوزاندن به معنی ترک زهد و ریا هم هست. پس با این حساب بیت را اینگونه میتوان معنی کرد که عاشق به معشوقش با حالت زاری میگوید ماجرا کوتاه کن و به پیش من بازگرد که چشمم در انتظار آمدن تو چنان سوخت که مرا بی هیچ کرد و هستی مرا به آتش کشید چنانکه خرقه زهد و تقوا را هم بسوزاند.
البته میتوان خرقه سوختن چشم را کنایه از خشک شدن و کور شدن چشم دانست. در اینصورت معنی بیت اینگونه خواهد بود که از شدت انتظار و چشم به راه ماندن چشمانم خشک شد.
رامین-ش. گینزویل. آوریل 2009
محمد در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۱۲:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:
با سلام
منظور از کنیزک در این داستان جیست؟
آمیس در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۱۰:۳۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴:
سلام؛ لطفاً خطاب به همدیگه چیزی نگیم تا هر کسی بتونه نظر خودش رو با آزادی کامل فکری بیان کنه همونطوری که حضری مولوی رحمت اله علیه فرموده : "هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من"
من هم نظر و برداشت خودم رو از رباعیات حکیم عمر خیام که از نظر من خیلی قابل احترام و دانشمند بزرگیه می نویسم و معتقدم اگر سخنان این بزرگان (شعرا و دانشمندان نامی) خدایی نبود بعد از این همه قرن باقی نمی موند و تا حالا از بین رفته بود و به دست ما نمی رسید.
به نظر من این بیت این معنی رو می رسونه که همه آدمها حتی آدمهای صاحب فضل و کمال و دانشمندانی که بهترین، بالاترین و سرامد دوران خودشون بودند با آنهمه دانایی و توانایی درگذشتند و نتوانستند از دام مرگ فرار کنند و حالا فقط داستان و حکایتی از اونها باقی مونده . در احادیث هم داریم که هر دردی چاره و درمان داره الا مرگ.
آمیس در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹:
هیچ کس بی عیب نیست و هیچ کس هم بی غم نیست. پس یا باید مدام می بخوری و در عالم مستی و بی خبری همه دنیا رو با غم و غصه هاش از یاد ببری یا اینکه عاقل باشی و فکر کنی همون طوری که تو به حال خیلی ها که از تو بهتر و بالاترن غبطه و حسرت می خوری ، خیلی ها هم که حال و روزشون از تو بدتر و پایین تره به حال تو غبطه می خورن پس خدا رو شکر کن و غمگین و ناامید نباش.
آمیس در ۱۵ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴:
از قدیم گفتند : "مستی و راستی"
تو قرآن هم به این مضمون اومده که در شراب منافعی هست ولی ضررهاش بیشتره به همین دلیل حرام و گناهه.
این بیت به آدمهای دو رو هم می تونه اشاره داشته باشه؛ آدمهایی که چون می نمی خورن خودشون رو خوب می دونند ولی مال حروم می خورند و هزار کار دیگه می کنند. کاش خدا به همه آدمها اجازه میداد لااقل یکبار جلوی همه می بخورن اونوقت حقیقت وجود و باطن آدمها معلوم می شد.
حمیدرضا در ۱۵ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴:
نظیر همین رباعی را به شهید بلخی نسبت دادهاند با این روایت:
دوشم گذر افتاد به ویرانهی طوس
دیدم جغدی نشسته جای طاووس
گفتم: «چه خبر داری از این ویرانه؟»
گفتا: «خبر این است که: افسوس! افسوس!»
حمیدرضا در ۱۵ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶:
دختر هاتف غزلی در همین وزن و قافیه دارد:
چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم ...
حمیدرضا در ۱۵ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۲۵ - غزل چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم :
این غزل با غزل معروف پدر رشحه (هاتف اصفهانی) با مطلع:
به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم
به کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانیم
هموزن و قافیه است و رشحه آن را در استقبال از پدرش سروده.
حمیدرضا در ۱۵ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۱۶:۰۰ دربارهٔ رشحه » شمارهٔ ۲۳ - غزل جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم :
مصرع اول بیت سوم از لحاظ وزنی مشکل دارد. من در پاورقی یک نسخه از دیوان هاتف این شعر را به همین ترتیب دیدهام. مصرع میتواند به این صورت درست باشد: «اگر چه سست بود عهد نیکوان [همه] اما»
ضمن آن که در مقطع غزل «ضیاء السلطنه» باید «ضیاء سلطنه» خوانده شود تا وزن درست باشد.
حمیدرضا در ۱۵ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۱۳:۴۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در شکایت روزگار و بیوفایی مردم:
این قصیده در دیوان عبدالواسع جبلی (قصیدهسرای عهد سلجوقی) نیز آمده. مصحح پیرامون این قصیده آورده:
در رسالهای به نام «التحفة البهیّة و الطرفة الشهیة» رسالهای از عبدالواسع جبلی به عربی وجود دارد که در آن پس از حمد و ستایش خداوند مردم هرات را نکوهش نموده و از کردار ناصوابشان چشمپوشی کرده و قصیدهای به عربی از خود در این معنی آورده با این مطلع:
الا یا صاحبی مضا الوفاء
من الدنیا و حال له المضاء
و گفته قصیدهای فارسی در این معنا دارد. این قصیدهی معروف که آن را به سنایی هم نسبت دادهاند همین قصیده است.
حمیدرضا در ۱۵ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید:
مصرع دوم بیت 58 از آن فرخی سیستانی است (این قصیده).
حمیدرضا در ۱۵ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۱۳:۲۳ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود بن ناصر الدین سبکتگین غزنوی:
غلامحسین یوسفی در کتاب «فرخی سیستانی» به نقل از دیوان فرخی چاپ دبیرسیاقی ابیات ابتدایی این قصیده را با چند اختلاف نقل کرده. از آن جمله:
الف) به جای «پیلگون» در اولین مصرع قصیده «قیرگون» آورده.
ب) به جای «رای» در بیت اول «رأی» آورده.
ج) به جای «مغبر» در بیت دهم «مغیر» آورده. البته اولین شاهد کلمهی مغبر در لغتنامهی دهخدا همین بیت است. ضمن آن که نظر به این که من این قصیده را سالها پیش از روی کتاب چاپی رونویسی کردهام، ممکن است این مورد آخر حاصل از این بوده باشد که من کلمه را غلط چاپی تشخیص داده و به ظن خودم تصحیح کردهام.
از این قصیدهی فرخی شاعران زیادی استقبال کردهاند (منبع همان کتاب) که از آن جملهاند:
الف) امیرالشعرا محمد معزی نیشابوری:
بر آمد ساجگون ابری ز روی ساجگون دریا
بخار مرکز خاکی نقاب قبهی خضرا
ب) سنایی غزنوی در قصیدهای که با مصرع «مکن در جسم و جان منزل، که این دون است و آن والا» میشود (این قصیده) و مصرع دوم بیت 58 آن عیناً نقل از فرخی است.
ج) میرزا حبیب قاآنی (1270-1223 ه.ق) در قصیدهای در مدح امام رضا (ع) با این مطلع:
به گردون تیره ابری بامدادان بر شد از دریا
جواهر خیز و گوهرریز و گوهربیز و گوهرزا
د) شمس الشعرا میرزا محمدعلی خان سروش اصفهانی (1285-1228 ه.ق) در قصیدهای در مدح امیرمؤمنان (ع) با این مطلع:
دو ابر بانگزن گشت از دو سوی آسمان پیدا
به هم ناگاه پیوستند و بر شد از دو سو غوغا
حمیدرضا در ۱۵ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۹:
این ابیات بخشی از غزلی هستند که بنابر گفتهی کتاب «میراث فرهنگی و ادبی انجوی شیرازی» صفحهی 118 در برخی از نسخ دیوان حافظ آورده شده. بیت دوم غزل با جستجو در اینترنت یافت شده.
از دوستان اگر کسی متن کامل غزل را در اختیار دارد، لطفاً در حاشیه نقل کند تا متن را کامل کنیم.