گنجور

حاشیه‌ها

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۱۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۱:

متن کامل حکایت شماره 39 در کتاب تصحیح شده‌ی غلامحسین یوسفی چنین است:
طایفه‌ی رندان به انکار درویشی بدر آمدند و سخنان ناسزا گفتند و بزدند و برنجانیدند. شکایت از بی‌طاقتی پیش پیر طریقت برد که چنین حالی رفت. گفت ای فرزند، خرقه‌ درویشان جامه رضاست هر که در این جامه تحمّل بی‌مرادی نکند مدعی است و خرقه بر وی حرام است.
دریای فراوان نشود تیره به سنگ
عارف که برنجد تنک است آب هنوز
×××
گر گزندت رسد تحمل کن
که به عفو از گناه پاک شوی
ای برادر چو عاقبت خاک است
خاک شو، پیش از آنکه خاک شوی

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۹:

این حکایت طبق کتاب گلستان به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی کامل نیست:
بعد از عبارت عربی، متن کامل آن چنین است:
اذا رأیت اثیما کُن ساتِراً و حلیماً
یا من تُقَبِّح امری لِمَ لا تَمُر کریما
×××
متاب، ای پارسا، روی از گنهکار
ببخشایندگی در وی نظر کن
اگر من ناجوانمردم به کردار
تو بر من چون جوانمردان گذر کن
گلستان به تصحیح غلامحسین یوسفی چاپ 1381 ص 104

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۱۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۱:

این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 40 است

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایتِ شمارهٔ ۴۲:

دو بیت از این حکایت از قلم افتاده است:
بعد از متن و نثر حکایت ابیات چنین شروع و خاتمه می یابند:
لاف سرپنجگی و دعوی مردی بگذار
عاجز نفس فرومایه، چه مردی، چه زنی
گرت از دست برآید، دهنی شیرین کن
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی
×××
اگر خود بردَرَد پیشانی پیل
نه مردست آن که در وی مردمی نیست
بنی آدم سرشت از خاک دارند
اگر خاکی نباشد، آدمی نیست
گلستان سعدی، تصحیح و توصیح غلامحسین یوسفی، صفحه‌ی 105 و 106

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۱۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایتِ شمارهٔ ۴۲:

این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 41 است

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۳:

این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 42 است

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۴:

شعر ناقص اسا و کامل آن چنین است:
پیرمردی لطیف در بغداد
دخترک را به کفشدوزی داد
مردک سنگدل گنان بگزید
لب دختر که خون از او بچکید
بامدادان پدر چنان دیدش
پیش داماد رفت و پرسیدش
کای فرومایه این چه دندان است؟
چند خایی لبش؟ نه انبان است
بمزاحمت نگفتم این گفتار
هزل بگذار و جِد از او بردار
خوی بد در طبیعتی که نشست
ندهد جز به وقت مرگ از دست
گلستان سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی صفحه‌ی 106 چاپ خوارزمی 1381

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۰۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۴:

این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 43 است

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۵:

این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 44 است

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۶:

این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 45 است

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۷:

این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 46 است

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۰۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۸:

این حکایت طبق کتاب غلامحسین یوسفی حکایت شماره 47 است

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

حکایت شماره 10 طبق کتاب چاپ شده ی غلامحسین یوسفی چنین است:
در جامع بعلبک وقتی کلمه ای همی‌گفتم به طریق وعظ با جماعتی افسرده دل مرده ره از عالم صورت به عالم معنی نبرده دیدم که نفسم در نمی‌گیرد و آتشم در هیزم تر اثر نمی‌کند دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران و لیکن در معنی باز بود و سلسله سخن دراز در معانی این آیت که

و نَحن اَقرَبُ الیه مِنْ حَبل الورید

سخن به جایی رسانیده که گفتم


دوست نزدیکتر از من به من است

وین عجب تر که من از وی دورم


چه کنم با که توان گفت که او

در کنار من و من مهجورم

من از شراب این سخن مست و فضاله قدح در دست که رونده‌ای بر کنار مجلس گذر کرد و دور آخر درو اثر کرد و نعره‌ای زد که دیگران به موافقت او در خروش آمدند و خامان مجلس به جوش. گفتم ای سبحان الله دوران با خبر در حضور و نزدیکان بی بصر دور


فهم سخن چون نکند مدعی

قوت طبع از متکلم مجوی


فسحت میدان ارادت بیار

تا بزند مرد سخنگوی گوی

گلستان سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی صفحه‌ی 91ـ90

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۰:

ابیاتی که در ذیل عنوان حکایت شماره 10 آمده اند اصلاً جزو این حکایت نیستند. این ابیات ادامه‌ی ابیات حکایت شماهر 9 هستند.

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۵۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۹:

طبق کتاب چاپ شده‌ی غلامحسین یوسفی این حکایت با ابیات ذیل ادامه دارد:
یؤجِجُ ناراً ثمّ یطفی برشة
لِذالک ترانی محرقاً و غریقاً
×××
یکی پرسید از آن گم کرده فرزند

که ای روشن گهر پیر خردمند


ز مصرش بوی پیراهن شنیدی

چرا در چاه کنعانش ندیدی؟


بگفت احوال ما برق جهان است

دمی پیدا و دیگر دم نهان است


گهی بر طارم اعلی نشینیم

گهی بر پشت پای خود نبینیم


اگر درویش در حالی بماندی

سر دست از دو عالم برفشاندی

محمد مهدی مفیدی در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱۵:

موارد ذیل به نظر باید اصلاح شود
مصراع 2:کو ای=> که ای
مصراع 3:درین => در این
مصراع 4:زاوج=> ز اوج
مصراع 7:جیب => حبیب
مصراع 9:بهر زه=>به هرزه
مصراع 14:ازینجای => از این جای
رجوع به پیوند به وبگاه بیرونی

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۳۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۶:

این حکایت طبق نسخه‌ی چاپ شده‌ی غلامحسین یوسفی چاپ 1381 انتشارات خوارزمی صفحه‌ی 129ـ130 اصلاح شده است

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۳۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۶:

در رابطه با حکایت شماه 6 از باب چهارم
لازم می نماید که اولاً نثر آن طبق نسخه‌ی چاپ شده‌ی کتاب گلستان باشد دوم اینکه بیت اول از این جکایت از قلم افتاده است.
کامل و درست جکایت چنین است:
سحبان وائل را در فصاحت بی نظیر نهاده‌اند به حکم آن که سالی بر سر جمع سخن گفتی لفظی مکرّر نکردی و اگر همان اتفاق افتادی به عبارتی دیگر بگفتی؛ و از جمله آداب ندمای حضرت پادشاهان یکی این است.
سخن گرچه دلبند و شیرین بود
سزاوارِ تصدیق و تحسین بود
چو یک بار گفتی، مگو باز پس
که حلوا چو یک بار خوردند، بس

عزیز عزیزی مودب در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۳:

با عرض خسته نباشید و دست مریزاد
لازم به تصحیح است که قبل و بعد از بیت ذیل، به ترتیب یک بیت و دو سطر از قلم افتاده است.
چوب تر را چنانکه خواهی پیچ
نشود خشک جز به آتش راست
درست و کامل حکایت چنین است:
هر که در حُردیش ادب نکنند در بزرگی فلاح ازو برخاست
چوب تر را چنانکه خواهی پیچ نشود خشک جز به آتش راست
مَلِک را حُسنِ تدبیر فقیه و تقریرِ جوابِ او موافق آمد، خلعت و نعمت بخشید و پایه و منصب بلند گردانید.
(گلستان سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، انتشارات خوارزمی، چاپ ششم 1381، صفحه‌ی 155.

سیمرغ در ‫۱۲ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

اگر به جای این رباعی ، یک آیه از قران را نوشته بودند فکر نکنم هیچکدوم از ما "گه گاه" که هیچی، هیچ وقت در صدد درک معنی و مقصود آیه بر می آمدیم. ولی حالا که حرف از "آیت گرد پیاله" شده همه می خوایم نظر بدیم

۱
۵۱۲۱
۵۱۲۲
۵۱۲۳
۵۱۲۴
۵۱۲۵
۵۴۵۹