گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

رسید دوش ندایی ازین بلند رواق

که، ای مقیم زوایای شهربند فراق

درین حضیض چرا گشته ای چنین محبوس؟

گذر چو طایر قدسی از اوج این نه طاق

مناققند و ریای جمیع اهل بشر

بیا به صحبت یاران بی ریا و نفاق

ترا به روز ازل با حبیب عهدی بود

چه آمدت که فراموش کرده ای میثاق؟

مرو به قول مخالف به هرزه راه حجاز

وگرنه راه نیابی به پرده عشاق

کسی که مسکن اصلیش عالم علویست

چه می کند به خراسان، چه می رود به عراق؟

ز خویش بگذر و باز آی سوی ما، خسرو

که نیست خوش تر از این جای در همه آفاق