یکی از صُلَحایِ لبنان که مَقاماتِ او در دیارِ عرب مذکور بود و کرامات مشهور، به جامعِ دِمشق در آمد و بر کنار بِرکهٔ کَلّاسه طهارت همیساخت؛ پایش بلغزید و به حوض در افتاد و به مشقّت از آن جایگه خلاص یافت.
چون از نماز بپرداختند یکی از اصحاب گفت: مرا مشکلی هست؛ اگر اجازتِ پرسیدن است.
گفت: آن چیست؟
گفت: یاد دارم که شیخ به روی دریایِ مغرب برفت و قدمش تر نشد، امروز چه حالت بود که در این قامتی آب از هلاک چیزی نماند؟!
شیخ اندر این فکرت فرو رفت و پس از تأمّلِ بسیار سر بر آورد و گفت: نشنیدهای که خواجهٔ عالم عَلَیْهِ السَّلامُ گفت: «لی مَعَ اللهِ وَقْتٌ لا یَسَعُنی فیهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِیٌ مُرْسَلٌ». و نگفت «عَلَی الدَّوامِ»؟ وقتی چنین که فرمود، به جِبْرَئیل و میکائیل نپرداختی و دیگر وقت با حَفْصه و زینب در ساختی.
مُشاهَدَةُ الاَبْرارَ بَیْنَ التَّجَلّی وَ اْلاِسْتِتارِ.
مینمایند و میربایند.
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازارِ خویش و آتشِ ما تیز میکنی
اُشاهِدُ مَنْ اَهْویٰ بِغَیْرِ وَسیلَةٍ
فَیَلْحَقُنی شَأْنٌ اَضلُّ طَریقاً
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستان یکی از صلحا (مردان صالح) لبنان روایت میشود که در دمشق به معروفیت رسیده است. او در حالی که در کنار برکهای مشغول نماز بوده، به طور ناگهانی به درون حوض سقوط میکند، اما بعد از مدتی از آنجا نجات پیدا میکند. پس از پایان نماز، یکی از همراهانش از او میپرسد که چگونه در حالتی که قبلاً پایش در دریا تر نشده بود، امروز به حوض افتاده است. صلحا در فکر فرو میرود و به کلامی از خواجه عالم اشاره میکند که در آن به حالتی ویژه اشاره شده که در آن هیچ چیز محدودش نمیکند، حتی فرشتگان و پیامبران. او به این موضوع میپردازد که در شرایط مختلف، انسانها بایستی به درک و مشاهده حقیقت بپردازند و باید از رذایل پرهیز کنند تا به حقایق نزدیکتر شوند. در نهایت، او تأکید میکند که انسان باید تلاش کند تا با رکوع و خضوع در برابر خداوند، به درک عمیقتری از زندگی برسد.
هوش مصنوعی: یکی از افراد صالح و نیکوکار لبنان که در میان عربها شناخته شده بود و کرامات زیادی داشت، به دانشگاه دمشق رفت و در کنار برکهای به نام کَلّاسه در حال وضو گرفتن بود. ناگهان پایش سر خورد و به داخل حوض افتاد، اما به سختی توانست از آنجا بیرون بیاید.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه نماز به پایان رسید، یکی از یاران پیامبر گفت: من یک سوال دارم؛ آیا اجازه دارم از شما بپرسم؟
هوش مصنوعی: پرسید: آن چیست؟
هوش مصنوعی: او گفت: به یاد دارم که شیخ بر روی دریای مغرب رفت و پاهایش خیس نشد، اما امروز چه اتفاقی افتاده که در این قامت، آب از هلاکت چیزی باقی نگذاشته است؟
نشنیدهای که حضرت محمد گفت: «مرا با خدای یکتا وقتی است که راه نمییابد به آن حالِ من، نه فرشتهٔ ویژه و نه پیامآورِ فرستادهٔ حق» . ولی نگفت: «پیوسته». در چنین وقتی که به آن اشاره کرد به جبرئیل و میکائیل پروا نمیکرد و در دَم دیگر با همسران خود حفصه و زینب سازگاری مینمود و خوش میگفت و میشنُود.
دیدارِ نیکان میانِ آشکاری(تجلّی) و پوشیدگی (سرّ) است.
پردگیان عالم بالا بیپرده روی مینمایند و دلِ عارف را میربایند و گاه رخ میپوشند و وی را به جدایی دچار میدارند. (یعنی عارفان گاه گرفتار قبضند و گاه در حال بسط)
رخ نشان میدهی و از ما دوری میکنی، بازارِ حسنِ خود را گرم و آتش اشتیاق را در دل ما افروخته میداری.
کسی را که دوست دارم بیهیچ واسطه و دستاویز میبینم، پس حالی به من دست میدهد که راه خود را گم میکنم. (یعنی آن مشاهده و تجلی به استتار بدل میشود)
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.