گنجور

حاشیه‌ها

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۴:

کسی با دو نیم یک برخ اب و یک برخ روغن نگاهش با انسان است که یک بخش جان است و یک بخش جسد و ایندو دو همنشین ناسازگار هستند .

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۴:

صد به معنی عدد صد را باید سد بنویسیم ولی به تازگی کتابی از جناب حصوری خواندم به نام سرنوشت یک شمن و ایشان می گفت که سد معنی ظهور می دهد پس بهتر است که همان صد فعلا نوشته شود . وه که این الف ب برای فارسی چه تنگ دامن است

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۴:

خیزاخیز بانگ هشیار باش بربستن بارها هنگام سفر است

مینا در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

کیانا جان سپاس .خیلی جامع و کامل توضیح فرمودید که واقعا نشان از چیرگی شما بر موضوع دارد .ان شا الله باز شاهد متن های زیبایتان باشیم

فرزاد در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:

ننگ و نام غلط است صحیحش ننگ نام است یعنی من ننگ نام خوش را هم نمی خواهم

محسن در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:

با صدای عاشق استاد شنیدن این شعر خوشتر است

ناشناس در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۵۹ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » پرسش مرغان » پرسش مرغان:

در رابطه با نظر دوست عزیز مهدی باید بگویم که هدف از سیر و سلوک رسیدن به شناخت کامل خود و خداست.اگر شخصی از ابتدا این شناخت
کامل را دارد دیگر سیر و سلوک از برای چیست؟

امیر اصغری در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

اول این که کل شعر استقبال از قصیده خاقانی، و مصرع آخرش تضمین است. مصرع خاقانی البته چنین است؛ «کوه بر پای چون توان برخاست؟».
دوم این که مصرع دوم از بیت پنجم در شعر بالا، غلط است. وزنش یک هجا کم دارد. احتمالا چنین باشد؛ «گفت و گویی از "آن" میان برخاست».
سوم اینکه در مصرع دوم ِ بیت ششم، اگر «وز» بنویسید، یعنی فاصله را حذف کنید، مخاطب عام به غلط نمی افتد و «وَ ز ِ » نمی خواند، که بهتر است.

سیاوش در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰ - خون سیاووش:

زیبا بود بسیار زیبا بود

کیانا خزاعی در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۱۱ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

بسیاری اشاره کرده اند که مصرع "گربه گفتا که شاه گُه خورده" درست است و واژه "موش" که بجای "شاه" در نسخه های گذشته آمده اشتباه است. .
پاسخ: دقیقا این گفته درست است. اول اینکه واضح است که واژه "موش" بیت را از استحکام و استواری میاندازد و از شاعری مانند عبید چنین اشتباهی امکان ندارد. ولی این کمترین اشکال است. اشکال در این جاست که سانسورچی های آن زمان (که یخاطر سنم فقط از طریق این جور نوشته ها از آن ها با خبر میشوم) در حماقت دست کمی از همکارانشان در این زمان نداشته اند.
گربه در این داستان یک موجودی است که دشمن افراد جامعه است. بزرگترین "ضعیف کُش" و خبیث ترین استثمار گر جامعه است. او فقط از خون و گوشت افراد ضعیف جامعه – که از خود قدرت دفاع چندانی ندارند - میتواند به زندگی زالو صفت خود ادامه دهد. او از هر نظر سربار جامعه بوده و افراد اجتماع بدون او بسیار خوشبخت تر میتوانند زندگی کنند.
این بزرگترین افتخار شاه مملکت است که چنین موجود کثیف و رذلی به او فحش میدهد. اگر حضرت مسیح یا حضرت زردشت یا گاندی یا مادر ترزا به شاه دشنام میدادند آنوقت جای نگرانی بود.
من در تحقیقانم یافتم که موش و گربه الهام از شعر حافظ " واعظان..." است که گربه معادل واعظ (آخوند) میباشد. حتا اگر این برداشت درست هم نباشد در اینکه گربه این داستان پست فطرت و رذل است حرفی نیست. چه افتخاری بالاتر برای شاه که یه خاطر دفاع از ضعیفان جامعه با استثمار کنند ه های آنان وارد جنگ بشود. سانسور چی های بیشعور (البته من مطمئن نیستم که افرادی که این اتهام را میگویند واقعا با تحقیق کافی است – چون اگر غیر از این باشد در پیش وجدانشان مسئولند. فعلا فرض میکنیم که درست میگویند) میبایستی این شاه بیت را در هر جا از دبستان تا دانشگاه بحث میکردند
. در اینجا هم اگر احیانا کسی از ما حاشیه نویسان از اینکه گربه دشمن بشریت به شاه گفته گه خورده احساس خوشحالی کرده، بهتر است دوباره قکر کند. شاید سواد او هم مانند سانسور چی آن موقع نیاز به یک سرویس کامل و تون آپ مفصل دارد. (شاید هم باید در تنهائی و در پیش وجدانش بخود بگوید که چرا من از این که گربه اسثمار کننده فرموده که "شاه گه خورده" خوشحال شدم. کجای سیستم وجدانی-شرافتی من بازنگری میخواهد که مهم نیست کدام اهریمنی به شاه فحش بدهد، همینکه دشنام بدهد من چاکرش هستم.)

ناشناس در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۵ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » حکایت بط » عقیدهٔ دیوانه‌ای درباره دو عالم:

در بیت آخر بهتر آنست که به جای بی آب کلمه بر آب استفاده شود.( کی بود بر آب بنیاد استوار )
چرا که (کی بود بی آب بنیاد استوار) معنی مصرع اول را نقض میکند.

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۰۹:۵۵ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

با درود به کیانای باریک بینمان
این نوشتار به زیبایی کار کسی تواند بود که بر کارنامه عبید و نیز شاهنامه فردوسی مهتری و چیرگی دارد .درود به شما . از نگاه دانشیک و ارزیاب شما خرمی ها کردیم باز بنویس سپاس چشم به راهیم .

کیانا خزاعی در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

آقای عزیزاله شاکر عزیز
نوشته اید: کلمه فطانا به نظرمن غلط است واز ریشه فتنه می باشد که باید به اینگونه نوشته شود فتانا.
پاسخ:شاید بد نبود اگر به یکی دو فرهنگ معتیر چون دهخدا یا معین مراجعه میکردید.
فطانا از فطانت است. عین معنی آنرا از فرهنگ معین/دهخدا برای آگاهی شما کپی-چسبانی میکنم.
فطانت . [ ف َ ن َ ] (ع اِمص ) زیرکی و دانایی . (غیاث ). زیرکی و هوشیاری . || ( فطانت - مص ) درک کردن . دریافتن . (فرهنگ فارسی معین ). فهمیدن و ادراک کردن . || ماهر شدن در کاری . (از اقرب الموارد)

کیانا خزاعی در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۰۸:۳۴ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

برای آنهائی که خواسته اند خلاصه موش و گربه به نثر ساده نوشته شود:
خلاصه داستان:
گربه این قصه از دیگر گربه ها قوی تر و خشن تر و بی ترس تر، بی رحم تر و خودخواه تر است. روزی دلش هوای گوشت موش کرده بود. یک جائی که میدانست معمولا موش به آنجا میرود شراب خانه (Wine cellar ) بود.
موش در آنجا با شراب خانگی مست شده و در حال مستی (و راستی) شروع میکند به گربه (که بزرگترین استثمار کننده اش در دنیاست) بد و بیراه میگوید. البته گربه از ابتدا به قصد شکار موش در شرابخانه پنهان شده و موش هر کاری بکند کمترین تاثیری در این قصد گربه ندارد. ولی (مثل تمام استثمارکنندگان تاریخ) اگر بهانه ای بدستش بیاید که با آن وجدان خود را آرام کند و پیش دیگران و بخصوص موشها بتواند گناه را تا میشود به گردن استثمار شونده بدبخت بیاندازد چه بهتر. خلاصه موش بیچاره را – به بهانه اینکه به او دشنام داده - تا میتواند فحش میدهد، و علیرغم معذرت خواهی موش، به جرم توهین او را میکشد (و البته میخورد).
بعد، سیر (و احتمالا پاتیل) میرود مسجد تا از کار موش خوردن – در خانه خدا توبه کند. وضو میگیرد و با نماز و گریه و زاری از خدا میخواهد که او را این دفعه بخاطر خوردن موش ببخشد. به خدا قول میدهد که از موش خوردن برای همیشه توبه کرده و برای این دفعه هم قول میدهد که صدقه بدهد.
موشی در پشت منبر مسجد گریه و توبه گربه را میشنود. با خوشحالی این خبر را به بقیه موشها میرساند که گربه در پیش خدا از موش خوردن با گریه توبه کرده است. موش ها از این خبر بی اندازه خوشحال میشوند. برای قدردانی هفت نفر از بزرگان موش ها با هدیه های زیاد از خوردنی و شراب میروند پیش گربه.
گربه اینها را میبیند که دور ایستاده اند و از ترس جرئت اینکه جلو بیایند را ندارند و ممکن است که هر لحظه هدیه ها را بیاندازند زمین و فرار کنند. شروع میکند مثل یک مسلمان با ایمان با موشها حرف زدن. "من الان از نماز میایم و روزه دارم. خدا همیشه روزی یک مسلمان مثل من را میرساند." حتا مانند آخوند به زبان عربی هم یک حدیثی در این باره میگوید. "از آمدن شما خیلی خوشحالم. تشریف بیاورید." اینطوری میگوید و تشویق میکند که جلوتر بروند. خوب که موش ها جلو میروند و نزدیک میشوند ناگهان میپرد و پنج تا از هفت موش را با چنگ و دندان میگیرد. دو تا از موش ها که میتوانند فرار کنند خبر میبرند که بد بخت شده ایم. "اگر پیشتر در سال یکی از ما را میگرفت، «این زمان پنج پنج میگیرد چون شده تائب و مسلمان».
موش ها میروند و داستان را به شاه خود میگویند و از گربه شکایت میکنند. شاه میگوید نگران نباشید، من کار را درست میکنم. یک لشکر بزرگی از موش ها را برای جنگ آماده میکند. موشی را پیش گربه میفرستد که "یا بیا پایتخت خدمت ما یا آماده جنگ شو". گربه فرستاده را با فحش پس میفرستد و میگوید، "به شاه تان بگو غلط کرده، من هرگز از اینجا تکان نمیخورم". ولی یواشکی لشکر بزرگی از گربه ها را برای جنگ آماده میکند.
جنگ بزرگی بین این دو سپاه در میگیرد و تعداد زیادی از هر دو طرف کشته و زخمی میشوند. در هنگام جنگ، موشی اسب گربه را میکشد و گربه به زمین میافتد. موش ها میریزند و دست گربه را با نخ و ریسمان میبندند و با زدن طبل پیروزی او را کشان کشان پیش شاه میبرند. شاه دستور میدهد تا گربه را (به خاطر جنایت به موش ها) دار بزنند. گربه که این را میبیند چنان عصبانی میشود و به شرفش! بر میخورد که نخ های دست و پا یش را با دندان میجود، خود را آزاد کرده و به جان موش ها میاقتد. تعداد زیادی موش را کشته و زخمی میکند. شاه و بقیه موش ها فرار میکنند.

کیانا خزاعی در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۰۷:۰۱ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

نکته هائی درباره موش و گربه (عبید زاکانی)
الهام عبید از نظر مفهوم این شعر حافظ است (که چند بیت آن در پائین است).
ریتم و فرم و صحنه پردازی داستان [spoofs (مسخره بازی) عبید از شاهنامه فردوسی است. "بیژن و منیژه" داستان عشقبازی های دختر تین ایجر پادشاه توران است با یک پهلوان ایرانی هم سالش. فردوسی در بعضی جاها ریتم و قافیه این شعر را مطابق با صحنه عشق بازی آنها که زیاد جدی نیست کرده است.
عبید برای اینکه مسخره بازی را کامل کند این ریتم و قافیه را از شاهنامه برداشته و با تمام شعر که spoof غزل حافظ است قاطی کرده است. یعنی پایان هر بیت را هم قافیه کرده.
در اینجا، مصرع هر بیت یک جمله کامل نثر است که با اضافه کردن "ا" در پایان مصرع شعر حالت موزون (ریتمیک) پیدا میکند. بنابراین بیت موزون شده و با بقیه ابیات شاهنامه هم وزن میشود.
اینک چند نمونه از شاهنامه و سپس از موش و گربه
(نثر) بپیچید بر خویشتن بیژن (مصرع) بپیچید بر خویشتن بیژنا
(نثر) منیژه بماندش بی چادر برهنه دو پای و گشاده سر (شعر) منیژه بماندش ابی چادرا برهنه دو پای و گشاده سرا
ز بیژن مگر آگهی یابم زبیژن مگر آگهی یابما
و حالا چند مثال از موش و گربه
قصهٔ موش و گربه برخوانا قصهٔ موش و گربه برخوان
از قضای فلک یکی گربه بود چون اژدها به کرمانا بود چون اژدها به کرمان
از غریوش به وقت غریدن شیر درنده شد هراسانا شیر درنده شد هراسان
سر هر سفره چون نهادی پای شیر از وی شدی گریزانا شیر از وی شدی گریزان
از نظر علم شعر، این الف (به طور کلی، هر واژه ای که تکرار شود) در آخر هر بیت (در غزل و قصیده و قطعه) "ردیف" نام دارد که پس از قافیه میاید. قافیه ها در بالا خوان، کرمان، هراسان، گریزان است.
تصویر سازی موش و گربه از همین شروع داستان با مسخره سازی قهرمانان شاهنامه آغاز میشود. یه ویژه در لشکرکشی ها و جنگ های موشها و گربه ها این spoofs از شاهنامه به اوج خود میرسد که .
answer the following questions:
What kind of poem is it (satire, social satire)
موش و گربه بهترین نمونه از "هزلیات" اجتماعی محسوب میشود. اگر این یک داستان جِدّی بود بهترین مقایسه برای من در شاهکارهای انگلیسی فیلم "اسپارتاکوس" ساخته استانلی کوبریک است.
Why is this significant?
(یک درس من در ادبیات فارسی در دانشگاه مریلند "شعر ماندگار" نام داشت که بهترین ها از رودکی تا امروز را بررسی میکردیم.) در نهایت شعر ماندگار دارای یک تعداد خصیصه است که برخی شناخته شده اند مانند موضوع و ریتم و قافیه و واژه ها. ولی آنچه که یک شعر (و به طور کلی یک اثر ادبی در هر زبان و فرهنگی) را جاودان میکند خصیصه هائی هستند مرموز که به گونه ای ناشناخته بر دل مردمی که فرهنگ مشترکی دارند نسل از پشت نسل مینشنند و به نظر میرسد که پایانی هم برای این محیوبیت وجود ندارد. موش و گربه عبید زاکانی آشکارا در بین اشعار ماندگار رتبه بالائی دارد.
موش و گربه، مانند شعر حافظ و سعدی است که هر کس نسبت به فهم و سواد و سنش به یک نوع از آن لذت میبرد.
What message is the poem trying to get across?
برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی که در نظام طبیعت ضعیف پامال است.
پیام: در دنیا دو گروه مردم وجود دارد: یکی قوی دستان و دیگری ضعیفان. قوی هم به طور واقعی و هم مجازی از راه مکیدن خون ضعیف است که میتواند به زندگی راحت خود ادامه دهد. برای این کار قوی شیوه های مختلفی دارد. با کلک و حقه بازی و فریب کاری شروع میکند.وانمود میکند که این نظم و قانون دنیاست. خدا هم این کار را درست میداند. چون برای اینکه قوی ازین کارش (استثمار ضعیف) هیچ گاه احساس بدی نکند و عذاب نکشد برای خودشان راه مسجد و نماز و روزه و توبه (ابزار دین) باز گذاشته اند. با این کار، خداوند قوی دستان کاری کرده که علاوه براینکه آنها احساس بدی نکنند، ضعیف را، که او هم گذارش به مسجد میافتد، برای استثمار کردن در آینده با دیدن لابه و نماز و روزه و توبه قوی (که از ریشه همه کلک و فریب است) آماده سازد. تا (قوی=گربه) بتواند "این زمان پنج پنج (از ضعیف=موش) میگیرد چون شده تائب و مسلمانا".
یک شیوه فریب (که برای منحرف کردن بحث استثمار موثر است) اینست که ضعیف احساس کند که خود او هم در این جریان چندان بی گناه نیست. قوی شخص آبرومند و خانواده دار در جامعه است و برای او حفظ شرف و نامش بسیار مهم است. حالا این ضعیف بی پدر و مادر و بی ریشه میاید و با این فحش های زشت تمام شرافت و شخصیت او را لکه دار میکند. این بی سروپا نمیداند که انسان فقط به خاطر نام و شرف زندگی میکند و برای انسان دفاع از نام و شرف تمام زندگی است. من حتا یک قوی دیگر را بخاطر نام و شرف در دوئل میکشم، توی بی سر و پا که جای خود دارد!
(اینکه گربه (=قوی) فقط و فقط بخاطر گرفتن موش (=ضعیف) وارد شرابخانه شده بود با این گونه صحبت گربه و گریه و زاری و پوزش خواهی موش به تمامی کنار میرود. ضعیف ها (موشان) باید باید این بحث را فراموش کنند.)
Who is the cat?
گربه نمونه یک فرد بسیار قدرتمند جامعه است. از نظر قدرت بدنی ( خود یا نگهبانان یا مریدان) و موقعیت اجتماعی کسی مثل "رستم" فقط اینکه رستم خوب بود و این گربه شرور.
Who are the mice?
ضعیفان جامعه که با دسترنج (خون و گوشت) خود باعث میشوند که قدرت داران زندگی مرفه خود را داشته باشند.
Was the killing of the first mouse justifiable since it occurred in the tavern?
این موضوع در بالا بحث شد. گربه فقط با هدف گرفتن و خوردن موش به شرابخانه رفته بود. اتفاقات بعدی تمام بهانه بود. حمله به و خوردن 5 نماینده موشها هم بهترین دلیل دیگر است.
In your opinion, was the cat’s repentance in the mosque genuine or was it deliberate?”
در بالا آمد. هیچ کار گربه در مسجد از دل نبود و تمام صحنه سازی بود. عبید این را آشکارا با لحن مصنوعی که گربه "روزه" داشتن خود را بیان میکند نشان میدهد. کشتن نمایندگان هم بهترین دلیل دیگر است.
• * * *
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند
گوییا باور نمی‌دارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند
یا رب این نودولتان را بآ خُر خودشان نشان کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند
حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند
• * * *
عبید در نهایت استادی هر بلائی را بر سر این شعر خواجه آورده. مثلا واژۀ ظریف "میخانه" که حافظ در این شعر بکار برده، عبید تبدیل کرده به لغت همه جائی "شرابخانه".
برای مثال اگر قرار شود که از این دید، یعنی الهام عبید از این شعر حافظ، به پرسش های بالا نگاه کنیم یک چنین چیزی به دستمان میاید.

معنی سردستی شعر حافظ
{آخوند ها در مسجد که هستند و روی منبر که میروند یک چهره روحانی از خودشان درست میکنند. ولی در خلوت (که کسی متوجه کارشان نیست) هر نوع کار پَست و کثیفی را که مردم را از آنها منع میکنند انجام میدهند
سوال من (حافظ) ازمردمی که دارای فهم و شعور هستند اینست که: اینهائی که مدام به مردم میگویند که باید ازین کار و از آن کار خود که همه پیش خدا گناه است باید توبه کنی (که "صدقه دادن" یعنی پول دادن به منِ یا از طریق من آخوند جزء اصلی آنست)، چرا خودشان هیچوقت ازین کارهای کثیف (آن کار دیگر!!) خودشان توبه نمیکنند؟
آیا اینها واقعا فکر میکنند که بهشت و جهنم و روز محشری وجود ندارد، و خدائی نیست که در قیامت از آنها بازخواست بکند؟
خدایا، این تازه بدوران رسیده ها و تازه قدرتمند و پولدار شده ها را همه پس بفرست به آخُر (اصطبل) هایشان تا در اینجا این همه به خدمتکار ترک و به قاطر (کنایه از موجودات زیر دستشان) مدام فخر نفروشند.
در هنگام ورود به میخانه عشق، ای فرشته، سُجده کن زیرا در آنجا در حال ساختن سرشت و طبیعت آدمی (آدم شدن = آدمیت) از ابتدا هستند.}
× ÷ ×÷
در این "میخانه عشق" گربه (قوی- مرد) بایستی عاشق و موش (ضعیف - زن) معشوق باشد. در شعر های جدی این عاشق است که با معشوق راز و نیاز کرده و سرانجام خود را فدای معشوق میکند (مثال 1: شیرین و فرهاد. فرهاد = عاشق خود را از کوه پائین میاندازد و فدای معشوق = شیرین میکند. 2. پروانه = عاشق آنقدر دور شمع = معشوق میگردد تا بال هایش میسوزد و میمیرد ). در اینجا گربه =عاشق دلش هوای موش = معشوق را کرده و برای دیدن او به "خانه عشق" میرود.
ولی در این شاهکار هزل، که هیچ چیز جای خودش قرار ندارد و همه چیز قاطی پاطی است و در راز و نیاز عاشقانه این دو!! این معشوق است که با تمام وجود از عاشق عذر خواهی میکند و مرتب ببخشید و غلط کردم میگوید! بعد هم معشوق است که خودش را فدای عاشق میکند یا این عاشق است که معشوق را فدای خودش میکند!
مسخره بازی های (spoofs) عبید ازینجا شروع میشود و بدون توقف تا آخر داستان ادامه پیدا میکند.

شور شمس در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۰۵:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۳:

بیت چهارم یاد آور این دو بیت در مثنوی دفتر دوم است:
آب گفت آلوده را در من شتاب
گفت آلوده که دارم شرم از آب
گفت آب این شرم بی من کی رود
بی من این آلوده زایل کی شود

دانیال در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:

در آن چمن که نسیمی وزد ز طره دوست..

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۸:

سردان در بیت 12 باید رازدان معنی بدهد .نام یکی از کسانی بوده که خداوندگار را می اموزانیده در کودکی و نامش شیخ سردان بوده است

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۰۱:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۸:

مفازه از فوز به معنی پیروزی است که ان از پیروز فارسی درست شده است

امین کیخا در ‫۱۱ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۲، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۶:

به لری نرکیدن صدای غرش شیر و گاو نر می باشد

۱
۴۷۲۵
۴۷۲۶
۴۷۲۷
۴۷۲۸
۴۷۲۹
۵۴۲۴