روفیا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:
ایران نژاد گرامی
ادبیات یعنی تشبیه . استعاره و کنایه و مجاز هم جانمایه شان تشبیه است .
دلیل استفاده از واژگان رخ و زلف و می این است که مردم با این واژگان سر و کار دارند و شاعر بدین وسیله میخواهد از قوه تخیل انسانها که حقیقتا اعجاب انگیز است بهره برده دریافت قلبی خود را بیان کند وگرنه اصلا نمی توانست چیزی بگوید .
معانی هرگز اندر حرف ناید
که بحر قلزم اندر ظرف ناید
اگر دوست دارید مانای واژگان را بدانید شیخ محمود شبستری در گلشن راز رمزگشاست . زیرا این تنها پرسش شما نبوده و همواره در طول تاریخ انسان هایی بر این باور بوده اند که کسانی چون حافظ و مولانا این همه لطافت و ظرافت و هارمونی را خرج توصیف کارهای روزمره و میگساری و تجربه های جنسی خود کرده اند !!
روفیا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:
ایران نژاد گرامی
گنجور را دوست دارم چون باعث میشود نقابی که بسیاری از ما در دنیای حقیقی بر چهره داریم به کنار افکنده برای دقایقی خودمان باشیم . انسانها وقتی رودر رو با هم هستند نقاب پوشاننده تری می پوشند . وقتی در اتومبیلشان هستند کمی ان را شل می کنند و کمی جسورتر رفتار میکنند . گویی در پس ورق های اهنی ان اسباب بازی احساس امنیت می کنند .
وقتی در پشت یک وبسایت هستند بیشتر از همیشه خودشانند . خصوصا انها که نامشان ناشناس است . اینجا کمتر دلیلی برای خودفریبی یا دیگر فریبی می بینم .
خدایرا سپاس که فضایی یافته ایم تا در ان بی پروا روح خود را به تمام قد و عریان بنمایانیم تا اگر طبیبی دلسوز بیماری ای در ان یافت اگاهمان کند یا دارویی ارائه کند .
ای کاش روحمان به همان زیبایی نقابمان می بود تا انهمه انرژی صرف تعویض پیوسته نقاب ها نمی کردیم .
سعید در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۸ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۲ - حیات جاوید:
آقای امین کیخا بیراه نفرموده اند لیکن حکمت خسروانی را میتوان به تمام تعابیری که از دنیای درون حائز است تعمیم داد.
روفیا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
سلام بر امیز گرامی و دیگر دوستان
حتما میدانید که بهشت در مصرع دوم از مصدر هشتن به معنای رها کردن یا drop است .
حال شاید بتوان رابطه ای میان بیت مورد نظر و این بیت ها یافت :
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
یا
گر تو مقامرزاده ای در صرفه چون افتاده ای
صرفه گری رسوا بود خاصه که با خوب ختن
در مجموع چنین بر می اید که ادمی خطر کردن و قماربازی را دوست دارد و نقد را رها می کند و در جستجوی ناشناخته ها خود را به اب و اتش میزند . شاید همین امر انسان را بران داشته هرگز در یک نقطه متوقف نشود و پیوسته بپوید و بجوید .
کرد فضل عشق ما را بوالفضول
زین فزون خواهی ظلوم است و جهول
جواد در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان خاقان چین » بخش ۱:
در بیت :
نه با جنگ او کوه را پای بود. نه با خشم او پیل را جای بود
فکر میکنم جای پای و جای منتقاً باید جابجا تایپ شده باشه یعنی به نظر میرسه درستش این باشه :
نه با جنگ او کوه را جای بود. نه با خشم او پیل را پای بود
هم به لحاظ آوایی دو حرف جیم در مصرع اول و دو حرف پ در مصرع دوم آوای زیباتری دارند هم به لحاظ مفهومی چون سلاح پیل پاهای قوی اونه .
البته این نظر شخصیه منه و باتوجه به دقت نظر استاد توس بعیده این موضوعات و در نظر نداشته باشه
ممنون
روفیا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۸ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:
«قلب من پذیرای همۀ صورتهاست»
لقد صارَ قلـبی قابلاً کلَ صُـورةٍ
فـمرعیً لغـــــزلانٍ و دَیرٌ لرُهبـَــــانِ
و بیتٌ لأوثــانٍ و کعـــبةُ طـائـــفٍ
و ألـواحُ تـوراةٍ و مصـحفُ قــــــرآن
أدیـنُ بدینِ الحــــبِ أنّی توجّـهـتْ
رکـائـبهُ، فالحبُّ دیـنی و إیـمَانی
«شیخ محی الدین ابن عربی»
قلب من پذیرای همۀ صورتهاست
قلب من چراگاهی است برای غزالان وحشی
و صومعه ای است برای راهبان ترسا
و معبدی است برای بت پرستان
و کعبه ای است برای حاجیان
قلب من الواح مقدس تورات است
و کتاب آسمانی قر آن
دین من عشق است
و ناقه عشق، مرا به هر کجا خواهد، سوق می دهد
این است ایمان و مذهب من
روفیا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۶ - جواب:
شراب بی خودی درکش زمانی
مگر از دست خود یابی امانی
معادل همین مفهوم در ادبیات غرب :
" وقتی عاشق تو بودم "
وقتی عاشق تو بودم
دلیر و پاک بودم
و تا فرسنگها در اطرافم شگفتی و شادی می رویید
و رفتارم همه نیک و دلپسند بود.
اکنون آن عشق گذشته است
و از آن شگفتیها هیچ بر جای نمانده
و تا فرسنگها در اطرافم همه چیز فریاد می زند و خبر می کند
که من دوباره همان خودم هستم.
آلفرد ادوارد هاوسمَن
When I Was in Love with You ""
Oh, when I was in love with you,
Then I was clean and brave,
And miles around the wonder grew
How well did I behave. And now the fancy passes by,
And nothing will remain,
And miles around they'll say that I
Am quite myself again.
Alfred Edward Housman
کتایون در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۴:
لطف میکنید معنی اون بیت سر زلف تو نباشد و بگید چیه؟.
مرد در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۸ - در هجو سید احمد کسروی:
درود بر شرف ملک شعرای ایران زمین. واقعا آثار کسروی واپسگرا فاقد استدلالات علمی تقلیل گرا ضعیف بدون پشتوانه تاریخی است
روفیا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۳ - اشارت به بت:
رود در مدرسه چون مست مستور
فقیه از وی شود بیچاره مخمور
این فقیه مخمور همان فقیه هشیار است که پس از دیدار بت ترسابچه مست می شود و فتوای بی غرض میدهد :
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
روفیا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۳ - اشارت به بت:
voshagh در بیت دوم یعنی غلام جوان که هنوز صورتش مو در نیاورده . وشاقی دلها کردن یعنی خدمتگزاری دلها !!
روفیا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۷ - اشارت به خرابات:
در ادامه :
از دوستم که فردی کاملا مذهبی بود پرسیدم عزیزم میدانی علت این رفتار مسئول ارائه پاسخ ازمایش چیست ؟
گفت نه !
گفتم شرک است دیگر .
کارمند مربوطه یا میپندارد اصلا خدایی وجود ندارد که خدمت به عیالش خدمت به او باشد یا بر این باور است ان پزشک متنفذ در بیمارستان شریک در قدرت خداوند است که اگر کار بستگانش را راه بیندازد ان پزشک به دردش می خورد یا اگر کارشان را به تعویق اندازد پزشک عالیمقام به خدمتش خواهد رسید .
التوحید اسقاط الاضافات یعنی این !
یعنی همه اضافات را بریزیم دور ...
یعنی نگوییم کسی چوب لای چرخم گذاشت کسی کارم را راه انداخت کسی به من توهین کرد کسی اب داد کس دیگری نان داد ....
یعنی اندیشه توحیدی داشته باشیم و بدانیم همه زنجیره های علت و معلولی در واقع همه معلول هستند و تنها یک علت حقیقی وجود دارد ...
مولانا می فرماید :
ان عداوت اندرو عکس حقست
کز صفات قهر انجا مشتق است
وان گنه در وی ز جنس جرم تست
باید آن خو را ز طبع خویش شست
یعنی اگر همه علت ها را که در اصل معلول هستند یک به یک بررسی کنی در نقطه مبدا به قوانین الهی میرسی که علت حقیقی هستند و تحت تاثیر ان قوانین بوده که تو یا کامیاب شدی یا ناکام ماندی ...
میاحیان در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵:
با سلام در مصرع اول بیت دوم ره گذری درست است . رهگذر فاعل است .
هنگامه حیدری در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸:
حضرت مولانا در این ابیات می فرمایند: از کوزه همان برون تراود که در اوست.
کسی که اصلش جغد است نمی تواند صورت پرنده باز به خود گیرد . کسی که سیر خورده باشد از دهانش بوی پیاز نخواهد آمد.
اگر پای تو کوچک شده به خاطر پاپوش تنگت بوده است پایت را از آن پاپوش درآور تا ببینی پایت تا کجاها تو را خواهد برد.
حیز: نامرد
غر: زن فاحشه
در بیت آخر می فرماید:
چنگا تو سری برکن، در حلقه سر اندر کن
تو خویش تهی تر کن، تا جنگ به ساز آید
مصراع دوم این بیت اشاره دارد به این حدیث که :
مثل المومن کمثل المزمار لا یحسن صوته الا بخلاء بطنه:
مثل مومن مثل سازی است که زیبایی صدایش جز با تهی شدن بطن و درونش به گوش نخواهد رسید.
احد محمودی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:
میان گریه میخندم که چون شمع اندر این مجلس زبان آتشینم هست لیکن در نمیگیرد
(9-149)
خواجه تمام صور خیال رادر این بیت در زمینۀیک تشبیه تمثیل آورده است ،یعنی خود را به شمعی تشبیه کرده ... ودربیت تداعی معانی مشابهت وجود دارد .
میان گریه می خندم زیرا همانند شمع زبانی آتشین دارم اما سخنانم در اهل این مجلس تأثیر ندارد
کاظم ایاصوفی در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۲ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰:
مصراع دوم بیت چهارم از نظر وزن و معنی درست نیست. شاید به این صورت باشد:
وگر آن لعل تو در .....
هنگامه حیدری در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳:
بلاساقون نام شهری در تزکستان است . حضرت مولانا در کل این غزل به بیهودگی مال و منال دنیوی اشاره دارد.
در بیت اول می فرماید: می گویند در شهر بلاساقون یک فرد ترکی دارای دو کمان است. حالا اگر یکی از این کمان ها را نداشته باشد چه اتفاقی برای ما می افتد و بعد در بیت بعد ادامه میدهد که اینقدر حساب کتاب نکنبد که دیگران چه دارند و چه ندارند. کل فضای غزل بیان کننده ی آن است که جز وجود ،خشم و رضایت شاه شاهان (ذات مقدس حق) باقی مسایل واهی و هرزه است. حتی به خداوند می فرماید اگر تو طاعت من باشی من از تمامی ترس های بی طاعتی ام در امان هستم.
هنگامه حیدری در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۱:
در مناقب العارفین افلاکی مصراع اول بیت اول به این شکل نیز آمده است:
آن روح که او پاکی زان اروح جم دارد
بشنو که چه م یگوید بنگر که چه دم دارد.
احمد در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲:
معنی با این تغییر از بین نمی رود اتفاقا وزن هم مقداری تصحیح می شود یعنی به این سلام مردمک دیده ام روشنایی می یابد
روفیا در ۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲: