محمد در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:
«در بیت دوم منظور از آیینه نهادن مقابل دوست چیست؟»
یعنی دوست نظیری در دنیا ندارد حتی از ماه و آفتاب هم آینه ساختم و در مقابل دوست قرار دادم ولی باز مانند دوست نبود.
محمد حسن زارع در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۱ - آشفتن آن غلام از نارسیدن جواب رقعه از قبل پادشاه:
سلام
در بیت دوم (باخیانت) با (یا خیانت) جایگزین کنید
حسن در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷ - ترانه جاودان:
ای لیلی عزیزکه ثانی ندیدمت ، بازاکه در فراق تومجنون ثانیم
حمیدرضا در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۴ - دانستن پیغامبر علیه السلام کی سبب رنجوری آن شخص گستاخی بوده است در دعا:
آرمین آشای گرامی درود!
عابش در اینجا به معنی نادانیست و منظور این است که انسان که عقل دارد می داند خانه حادث است نه عنکبوت بی عقل!
البته نظر من اینست چون نسخه مکتوب را هنوز ندیده ام.
با سپاس
روفیا در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۷ - حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان:
چون بمردی تو ز اوصاف بشر
بحر اسرارت نهد بر فرق سر
تشبیه جهان اسرار به دریا بسیار لطیف است .
اسرار یعنی مجهولات و هر که اهنگ پرده برداری از مجهولات کرده گام در دریایی پهناور نهاده که تنها سطحش را میبیند . هر چه جلوتر رود عمقش بیشتر میشود تا جایی که اب از سر میگذرد .
اینجا با دست و پا زدن و صرف و نحو جان بدر نتوان برد .
بلکه باید رها و بدون حرکات مذبوحانه خود را به امواج سپرد .
چو تو بیرون شدی او اندر اید
به تو بی تو جمال خود نماید
sasan در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:
بسیار زیباست فقط ای کاش معنیش هم بود آوا از آقای شجریان بسیار زیبا آهنگ عالی شعر بسیار زیبا و البته یکم سنگین
در مجموع خرررررابم کردید
نو کوه بعد یک بارون بهاری این شعر رو با صدای همایون عزیز گوش بدید میفهمید چی میگم
عرفانم الان رو هزارهههههه
سیدمحمد امیرمیران در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۱۹ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱:
البته میدانم که تمام خواندگان این شعر معترفند که به هیچ عنوانی نمی توان این شعر زیبای استاد بهار را نقد کرد ، چون استاد با یک تیر شاید سه ال چهار حدف را زندند 1 - در بیت هفتم بسیار زیبا از عشق میگوید
2 - در بیت چهارم عشق و علاقه خود را به وطن بسیار زیبا بیان میکند
3 - دربیت آخر از تلاش و کوشش پرستاران حرف می زند
بسیاز زیبا و عالیست
بی نام در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۳۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
گنج آزادگی و کنج قناعت ملکیست
که به شمشیر میسر نشود سلطان را
............................................حافظ
سکندر را نمی بخشند آبی
به زور و زر میسر نیست این کار
حسین منصوری پور در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۳۲ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:
جناب ابوطالب رحیمی،سلام.یادداشت بسیارروشنگر وتذکرعلمی ،مفید واستادانه تان را درحاشیه ی "ترجیع بند" بی نظیر حضرت هاتف اصفهانی خواندم وبسیار استفاده کردم.امروز دراین عصر دانش وبیداری،گرایش به عقل،علم و منطق ونیزسنجیده گفتن واندیشیدن،ضرورت تام وتمام دارد.
لطفا در همین حاشیه و درحاشیه ی غزل 184 ازحضرت حافظ،پیشگفتار ومقالاتی چند از بنده را بخوانید. ممنونم.
ابوطالب رحیمی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۱۰ - حکایت:
بسیار زیبا بود. بیت سوم رو من در برخی نسخ به این صورت هم دیدم:
"چکان خونش از استخوان، می جهید // همی گفت و از هول جان می دوید"
امید در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۰۰ - عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن کدبانو نخود را:
به اعتقاد من مولانا در بیت زانک از قرآن بسی گمره.... اشاره ایست به خود قرآن که اشاره میکند به این موضوع در کلام حق تعالی در متن قرآن که ما قوم زیادی را بوسیله همین قرآن گمراه کردیم(یذلون به کثیرا....) و در واقع اشاره خداوند به مسلمانانی است که در کلام خدا تفکر نمی کنند و برداشت سطحی از کلام خدا دارند و بسیار قشری هستند. داستانی نیز از رسول خدا نقل است که در معراج افراد بسیاری را شیون کنان دید که به دوزخ ره سپارند و پرسید که اینان چه کسانی هستند گفتند که اینان کسانی هستند که قرآن زیاد خواندند ولی تفکر در محتوای آن نکردند به عبارتی گمراهانند, از این دسته افراد امروز زیادند که سودای سربالا ندارند و کلام حق تعالی را دست آویز قرار داده اند به نظر من بیشتر کسانی هستند که فکر ثوابند و بده بستان بیشتر مادی, خداوند قرآن را برای برداشت های انسان دوستانه و راه خیر نازل کرده در حالی که قشریون برداشتی عبوس وعنود از آن میکنند, متاسفانه در مراجعه با قوانین و حقوق مدرن نیز افراد زیادی هستند که همین گونه رفتار میکنند و اولین برداشت سطحی خود از قانون را پیاده میکنند در حالی که نفس هر قانونی اعم از قانون الهی بطور مثال قرآن و هر قانون بشری, به نوعی انسانی و خیرخواهانه میتواند باشد, آقای کاتوزیان پدر حقوق در ایران همیشه به حقوقدانان توصیه میکرد که از متن قانون انسانیت و رحم و مروت و رواداری استخراج و تفسیر کنید, این یعنی همان سودای سربالا
ابوطالب رحیمی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۵ - حکایت در مذلت بسیار خوردن:
حکایت بسیار پر مفهوم و زیباییه. می گن اونقدری که شکم پرستی و پرخوری باعث مرگ انسان ها شده، جنگ و خونریزی نشده. تقریباً قریب به اتفاق بیماری های ما به خاطر اشتباه در تغذیه ی درست و پرخوریه. همونطوری که در حدیثی از پیامبر هم اومده: المعده بیت کل داء والحمیه رأس کلّ دواء: معده خانه ی همه ی بیماری ها و پرهیز (از خوردن) آغاز همه ی درمان ها است"
برخی ابیات این شعر زیبا رو من در کتاب صوتی بوستان و یکی دو تا نسخه چاپی که دارم تا حدودی متفاوت خوندم:
من از بصره آورده ام بس عجب/
حدیثی که شیرین ترست از رطب
*
تنی چند در خرقه راستان/
گذشتیم بر طرف خرماستان
*
یکی زآن میان معده انبار بود/
ز پرخواری خویش بس خوار بود
*
میان بست مسکین و شد بر درخت/
وزان جا به گردن در افتاد سخت
*
رئیس ده آمد که این را که کشت؟/
بگفتم مزن بانگ بر ما دُرشت
*
شکم دامن اندر کشیدش ز شاخ/
بود تنگدل رودگان فراخ
*
نه هر بار خرما توان خورد و برد/
که افتد که ناگه شود خورد و مرد
*
شکم بند دست است و زنجیر پای/
شکم بنده نادر پرستد خدای
*
سراسر شکم شد ملخ لاجرم/
به پایش کشد مور کوچک شکم
*
برو اندرونی به دست آر پاک/
شکم پر نخواهد شد الا به خاک
ابوطالب رحیمی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب ششم در قناعت » بخش ۱۵ - حکایت در معنی آسانی پس از دشواری:
برام جالب بود که لرها هنوز از کلمه ی عربی مقراض به جای قیچی استفاده می کنند! البته حافظ هم در اون غزل معروفش با ردیف "چو شمع" از همین کلمه مقراض استفاده کرده: "رشته ی صبرم به مقراض غمت ببریده شد // همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع"
منصور در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۸:
کلمه تپه اشتباه است درست ان تیه است یعنی بیابان این شعر عرفانی و دوری از مادیات و دنیاپرستی را توصیه میکند.
پیرایه یغمایی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۶:
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹:
کسی که میگوید شعر حافظ ارتباطی با اهل بیت وپیامبر اسلام ندارد این بیت را چگونه معنی می کند: نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد یا این بیت غزلی که به نظر حافظ برای روز ظهور امام عصر سروده است: کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید.
ناشناس در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹:
با سلام و درود به همه عزیزان.آقای آموزکار گفتن منظور حافظ از شراب شراب واقعی هست .حافظ میگوید:
ای که دائم به خویش مغروری گر تورا عشق نیست معذوری مستی عشق نیست درسر تو رو که تو مست آب انگوری
سلمان متین روحانی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴ - از خداوند ولیّ التوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی:
در بیت چهارم غلط تایپی وجود دارد.به جای عیسی موسی نوشته شده.
مهدی مهرابی در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:
خیلی زیبا بود واقعااین شعر عظمت خداوند را در برگرفته.هیچ وقت نگران آینده نباشید زیرا خداوند قبل از شما آنجاست.
رضا در ۱۰ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۶ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴: