گنجور

حاشیه‌ها

شیون در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۸ - حکایت آن پادشاه‌زاده کی پادشاهی حقیقی به وی روی نمود یَوْمَ یَفِرُّ المَرْءُ مِنْ أَخیهِ وَ  أُمِّهِ وَ أَبیهِ نقد وقت او شد پادشاهی این خاک تودهٔ کودک طبعان کی قلعه گیری نام کنند آن کودک کی چیره آید بر سر خاک توده برآید و لاف زندگی قلعه مراست کودکان دیگر بر وی رشک برند کی التُّرابُ رَبیعُ الصِّبْیانِ آن پادشاه‌زاده چو از قید رنگها برست گفت من این خاکهای رنگین را همان خاک دون می‌گویم زر و اطلس و اکسون نمی‌گویم من ازین اکسون رستم یکسون رفتم و آتیناه الحکم صبیا ارشاد حق را مرور سالها حاجت نیست در قدرت کن فیکون هیچ کس سخن قابلیت نگوید:

باد تندست و چراغم ابتری
زو "بگیرانم" چراغ دیگری
باید اینگونه باشد :
باد تندست وچراغم ابتری
زو "بگریانم" چراغ دگری
چونکه هنوز در فارسی تاجیکستان و بسیاری از تاجیکان افغانستان نیز گریاندن چراغ به معنای روشن کردن چراغ می آید وهنوز مورد کاربرد همگانی قرار دارد !
وگرنه گیراندن چندان مانوس نیست!
با سپاس

صانع در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

سلام
پلنگ و سگ به نمایندگی حیوان امده که مقابل اشرف مخلوقات است یعنی طبقه ی پست خلق خدا ویعنی دقیقا مقابل محمد بگ که بگ همان کوچک شده بزرگ است..با سپاس

omid در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:

آواز:حضرت محمودی خوانساری
ویلن:حبیب الله بدیعی
شعر:سعدی
دستگاه:شور
بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست....
دوستان عزیز..این آواز در برنامه گلها موجود هست اما کیفیت زیاد خوبی نداشت..تا اینکه نسخه با کیفیتش به دستم رسید که به علاقه مندان تقدیم میکنم..استاد محمودی خوانساری این اواز را در نهایت سوز وگداز اجرا میکنند وابیات رو به قدری زیبا ادا میکنند انگار که سعدی این شعر رو مخصوص صدای ناب وپاک خواسناری سروده..شعر شناسی ونوع ادای آن از ویژگی های بسیار شاخص محمودی بزرگ هست..ویلن بدیعی هم مثل همیشه بسیار لطیف وتوانمند به گوش میرسه
پیوند به وبگاه بیرونی

آراد در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱:

بیت 6 مصرع 2:
باز به وی چشانم این

روفیا در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:

پرده نشین گرامی
پرسش های زیبایی است . البته هرگز ادعا نمیکنم که پاسخ همه پرسش ها را میدانم . ولی از آنجا که یک مجموعه کوچک که طراحی آن درست نباشد ( مثل موتور یک اتومبیل ) رو به نابودی میرود من با خود می اندیشم چگونه این مجموعه عظیم میلیونها سال به گونه ای آهنگین به کار خود ادامه داده است و همواره خود را اصلاح و بازتوانی کرده است ؟
بی شک یک مجموعه ای با طراحی بی عیب و نقص .
عدالت از دید گاه من تنها یک موضوع انسانی و اخلاقی نیست .
عدالت وجود قوانین ثابت پس پرده است .
عدالت این است که 2 + 2 همیشه پاسخش 4 است .
عدالت قانون خدشه ناپذیر no pain no gain است .
عدالت درست کار کردن قانون مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن است .
عدالت قانون گریز ناپذیر مرگ است .
عدالت قانون جاذبه نیوتن و قوانین فیزیک مکانیک و و کوانتوم و قانون بازتاب نور و .... است .
بر مبنای پیدا کردن این نظم ها ما توانستیم جهان آفرینش را بهتر بفهمیم .
در جهانی اینچنینی من بیشتر به دنبال نظم میگردم تا بی نظمی .
از شواهد و قراین پیداست که نظم آن حاکم بر بی نظمی اش است .
من همواره تلاش کرده ام تا آرایه هایی که نوابغی چون حافظ و مولانا و اینششتین و محمد و هایزنبرگ و بودا و شکسپیر و ... پیدا و ارایه کرده اند به بوته آزمایش بگذارم . آیا راه دیگری هم دارم ؟

محسن در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۲ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۹:

گلذار یا گلزار؟

بابک در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳:

نیک به پندار، و نیک به گفتار، و نیک به کردار!
در برخی از گویش ها جای اینها عوض می شود و "ی " کارکرد فعل را میگیرد:
پنداری نیک، گفتاری نیک، کرداری نیک!
حال اساتید و صاحب نظران خرده میگیرند که این هر دو اشتباه است و میباید طریقه صحیح آن در فارسی نوین اعمال شود یعنی در نمونه اول نه فقط "ه" بلکه " به" کلاً حذف شود و جای دو واژه عوض، ویا در نمونه دوم "ی" باید حذف شود که سهل گردد.هر چه هم از ما اصرار که گر چنان شود بارِ آنها کاملاً عوض می شود از بزرگان انکار!
خلاصه که دوستان این داستان همچنان ادامه دارد.
الخ.....

زلمی در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۵ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:

سلام .این شعر زبان حال خودمه با اینکه متاهل بودم عاشق دختری زیبا تو امریکا شدم .کم کم همه فهمیدند حتی زنم .اینقدر که دیگه هر اشنای منو می دید با نیش خندی ازم استقبال می کرد

امیر در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۱۴:

این شعر رو (البته با اندکی تفاوت) هم جزو اشعار ابوسعید ابوالخیر آوردین و هم شاطر عباس صبوحی .. ؟؟؟؟

منصور در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » حدیث جوانی:

بسیار شعر زیباییه ،قابل مقایسه با شعر حافظ و سعدی

امین در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۵ - قصهٔ سلطان محمود و غلام هندو:

نظر شخصی:
در این شعر سلطان محمود نماد عدم،یاسکوت ذهن میباشد و هندوبچه نماد ذهن و حواشی وارد بر آن که استاد سخن با این تمثیل زیبا قصد در فهماندن اصل در حالت زیبای عدم و فرع یر هست و واقعیات ذهنی دارد.
باتشکر از سایت بسیار سودمندتان...

ناشناس در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸۳:

عمردرگذرهست آهسته آهسته
خوشی هم درگذرهست آهسته آهسته

علیرضا پیشگو در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:

سعدی با گلایه و تغییر در رویه ی زندگی شروع میکند.
از مدعیان توحید و اخلاص راه درست را میطلبد.
می با جوانان خوردنٰ مانند دیگر آثار سعدی که بسیار به عشق و جوانی و لذایذ این چنینی پرداخته به نظر میل و هوس درونی را بیان میکند و علت سرودن ابیات تغییر در شیوه زندگی نیز یکی همین لذت نفسانی است نمونه ای از خروار.
بیچارگی همان تضرع و اظهار نیاز به درگاه باری تعالی است :اگر اظهار نیاز به خالق کنیم ما را رفعت میدهد مثل داستان سگ اصحاب کهف که به آن درجه رسید و در مقابل اگر اظهار وجود در برابر حضرتش کنیم که ادعا و ماخولیایی بیش نیست از سگ پست تر میشویم.
باید به دامن طبیعت رفت و آثار خدا را دید.
باید از فرصت استفاده کردو
شعر از عرفان به عشق وارد میشود.

بهرام در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۱ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

وزن مصرع دوم از بیت دوم نمی خواند.
اقرار نمایی به خدایی به خدا
این با فلسفه وحدت وجو عارفان هم صازگار است
اقرار نمایی به خدایی خدا
هم از نظر وزن مشکل دارد هم بسیار عامیانه و سطحی است. هرچند با تفکر حوزوی سازگار است اما دقت شود که شاه نعمت الله حوزوی نبوده و یک عارف و باورمند به بحث حلول یا اتحاد است.
خواهش می کنم تفکرات شخصی را لحاظ نکرده و ابیات را تحریف نکنید.

مرتضی ( باران ) در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۷ - صفت بهار و عیش خسرو و شیرین:

مصراع اول بیت چهارم از پایین
"از" بس خنده که شهدش بر شکر زد
" ز "

پیمان ابدالی در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵:

در چندین شعر وحشی از جمله همین شعر واژه ی "سد" را مشاهده کردم که به نظر من "صد" است. آیا دلیل خاصی برای این نوع نگارش وجود دارد؟

علی در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:

البته شاید بیت آخر نباشه من اینطور گفتم،منظورم اینه که آیا یکی از ابیات این شعره؟

علی در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:

آیا درسته که بیت آخر این غزل یا قصیده اینه:
حافظ به جان محب رسول است وآل او
حقا بر این گواست خداوند داورم یا
براین سخن گواست خداوند اکبرم

ناشناس در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۵۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳ - توصیف روح در بدن:

در زبان تبری ( مازندرانی) سما یعنی رقص
در زبان نایینی سما یعنی رقص
سماع صوفیه از همین ریشه است و از ریشه سمع به معنی شنیدن نیست

دکتر ترابی در ‫۱۰ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲:

روفیای بسیار گرامی،
خوانده ام و خواهم خواند، آموخته ام از شما و خواهم آموخت .
اندرز استاد توس در گوش جانم نشسته است
" میاسای زآموختن یک زمان"
که در کنار نام دانشگاه تهران نیز نوشته بودند
( و من روستایی نا دانشمند بخت آنرا یافته ام تا دانشجوی همیشگی آن کعبه‌ی ارزوها باشم )
یادش به خیر !
کعبه گفتم و یاد جاوید جهان پهلوان در دلم زنده شد.
در شب پایانی بازیهای والیبال دانشگاه گاه برخی نامداران روزگار نیز به تماشا می آمدند
دو تن را به خوبی به یاد می آورم، گلپایگانی و تختی، گلپایگانی آواز مست مستم ساقیا خواند و جهان پهلوان که در دل دانشجویان جای ویژه ای داشت سخنی بدین مضمون به زبان آورد ( هر گاه که هوای زیارت خانه‌ی خدا در سرم مِی پیچد طواف دانشگاه دلم را آرامش میبخشد)فریاد های زنده باد بازی را بیش از بیست دقیقه به تعویق انداخت.
به گمانم سالی نکشید که مرگ نابهنگام و مشکوک او دلهای ایران دوستان را داغدار کرد.
ببخشایید حاشیه رفتم ، حاشیه نویسی است نه؟؟ خوب حاشیه رفتن دست کم خویشی واژگانی با حاشیه نویسی دارد!. بگذریم
این کمترین سرشته ای از عرفان ندارد از آن جمله عرفان عملی ( و این شاید ریشه در سرشت سر کش من دارد که سر سپردن را بر نمی تابد داستان مراد و مرید را که گویا جایگاه ویژه ای در عرفان کلاسیک دارد)
دیدگاه شما درس تازه ای برای رهروان است و هم اندکی با آنچه من گفته ام همخوانی دارد ، مگر که آن شما علمی و راهگشاست و نوشته‌ی من مبهم ونارسا ، اما گویا هردومان نشانی سر منزل مقصود را یافته ایم همسفر ( شکر ایزدکه بانگ خوش جرس طنین انداز است )

۱
۴۲۹۴
۴۲۹۵
۴۲۹۶
۴۲۹۷
۴۲۹۸
۵۵۵۰