گنجور

حاشیه‌ها

احمد رحمت بر در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹:

روایتی دیگر از بیت 16:
بدو گفت:«خویِ بدِ شهریار ----- درختی است جنگی، همیشه ببار

احمد رحمت بر در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

بیت 50
به انبوه زخم زدن ؛ دسته جمعی حمله کردن . یکباره شبیخون وارد آوردن بر سپاه دشمن
واژه نامه دهخدا

احمد رحمت بر در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

«چو برخاست آواز کوس از درم ...» یعنی هنگامی که آوای کوس از جانب من برخاست و پیدا شد که آهنگ جنگ دارم ...

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۴ - خاتمه:

سلام مرسده گرامی
حقیقتا به انسان ها از هر طایفه و با هر مرامی به دیده خواهر و برادر نگاه میکنم و نه رقیب و شگفتا که بیشتر مردم این احساس مرا دریافت می کنند ! وه که عجب اعجوبه ایست این آدمی !!
آدمیان پلکان ترقی ما هستند .این به معنای استفاده ابزاری از انسان ها نیست . میخواهم بگویم که ما اگر به فیدبک هایی که از انسانها در واکنش به رفتارهایمان میگیریم بیندیشیم هزار نکته باریکتر از مو می آموزیم .
صرفنظر از اینکه در زمینه تجارت و دانش و هنر و نیازهای فیزیکی به آدم ها نیاز داریم , اصلا بدون اندیشیدن به تعاملات انسانی ما هیچ نیستیم ...
اگرچه در کاخ باشکوهی در سیاره دیگری زندگی کنیم بدون انسانها همه دارایی مان به هیچ نمی ارزد .
این جایگاه والای یک یک انسانها را نشان می دهد . گاهی از آدمهای اطرافم سپاسگزاری می کنم و انها را میبوسم فقط برای اینکه هستند . و با بودنشان به من فرصت می دهند تا بیندیشم و بیاموزم .
نردبان هاییست پنهان در جهان ....
دوست عزیز !
به نظر شما می در شعر تامل برانگیز پدر چگونه میی است ؟

جلال در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

سلام بر نا آشنا
کدام مغایرت؟
مغایرت شراب با ماه حرام؟
مغایرت خوردن با ماه حرام؟
آخر ما کجا و نقد امثال دولابی ها کجا؟؟؟؟
ببین تفاوت ره ازکجاست تا به کجا

مرتضی ( باران ) در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲ - سخنی چند در عشق:

تصحیح فاصله واژگان
مرا-کز عشق به ناید شعاری

فرزاد در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۳۴:

به نظر میرسد که در مصرع اول پیر درست است و "پیری" فارغ از اینکه بیت را از وزن خارج کرده مفهوم را نیز قلب نموده است.

شایان در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۸:

نباید جایی که از کلمه (کی) استفاده شده (که) باشه؟

ناآشنا در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

چهار ماه قمری ذی‌القعده، ذی‌الحجه، محرم و رجب ماه‌های حرام هستند
چرا آقای دولابی چنین نظری داشته؟
رجب ، شعبان و رمضان چرا ؟
سه ماه می خور و نه ماه پارسا میباش با شراب روحانی مغایرت ندارد آیا ؟

شرح سرخی بر حافظ در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۱:

تاریخ و شان نزول غزل :
این غزا در تاریخ 755 و نزدیک به یکسال بعد از پیروزی امیر مبارزالدین بر شاه شیخ ابو اسحاق است . بعد از گریختن ابواسحاق دوستان و طرفداران شیخ ابواسحاق به سه دسته تقسیم شدند .:
1: افرادی که در وفاداری نسبت به او پایدار مانده و بعضی کشته و بعضی زندانی و عده ای از کارهای دولتی اخراج شدند که حافظ جزو این گروه بود .
2: عده ای دست ارادت به امیر مبارزالدین دادند و به خدمت او در آمدند و شروع به دشمنی با ابواسحاق کردند و نام چنین کاری را تقیه نهادند . از جمله ی آنان شیخ زین الدین علی کلاه که تا قاضی القضاتی شیراز نیز رسید و موضوع اکثریت غزل های حافظ مبارزه ی حافظ است با این ریاکاران و جور و ستمی که در طول چهل سال مبارزه با اینان تحمل کرده است و چنان که در غزل 183 خواندیم :
هاتف آن روز به من مژده ی این دولت داد
که برآن جور و جفا صبر و ثباتم دادند .
3: افرادی که از محدوده ی حکومت امیر مبارزالدین گریختند و جان خویش نجات دادند از جمله عبید زاکانی که به بغداد گریخت و سلمان ساوجی به آذربایجان .
شرح غزل 341
بیت 1
گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
شیوه مستی و رندی نرود از پیشم
شرح :
حافظ می فرماید :
اگر من هم مانند اکثریت افرادی که تحت عنوان تقیه رنگ عوض کردند و در صف دشمنان شیخ ابواسحاق در آمدند و دست ارادت به امیر مبارزالدین دادند عمل می کردم و از سر زنش دشمنان ابواسحاق می ترسیدم و به عبارت دیگر اگر از ترس کشته شدن و بیکار شدن و غیره نان به نرخ روز می خوردم دیگر حق نداشتم سخن از رندی و شیوه ی مستی که مردان شجاع و دلیر و پاکباختگان راه حقیقت به آن ها تمسک می نمایند سخنی بگویم .
بیت 2
زهد رندان نوآموخته راهی بدهیست
من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم
شرح :
حافظ خود را در مقام مقایسه با رندان تازه به دوران رسیده مقایسه می کند و می فرماید :
این زاهدان تازه به دوران رسیده که سعی در آموزش صوفیگری و رندی دارند کارشان قابل توصیف است و راهی به دهی دارد .و یعنی می شود کارشان را قبول کرد زیرا هنوز تازه کارند و فعلا نمی توان دریافت که تا کجا پیش خواهند رفت ولی من که نزدیک به چهل سال دارم و در رندی شهره ی جهانی شده ام چه باید بکنم . آیا می توانم با ظاهر سازی خود را درستکار جلوه دهم ؟ یعنی نمی توانم ئبا ریاکاری خود را پرهیز کار و درستکار معرفی نمایم . یا باید بدون تعارف در صف امیر مبارزالدین ریاکار باشم و یا جور و جفای امیر مبارزالدین را به جان بخرم و رند پرهیزگار باقی بمانم و حافظ راه دوم را انتخاب می نماید . یعنی پاک باز و رند پرهیزگار را انتخاب می نماید
بیخود از شعشعه ی پرتو ذاتم کردند
باده از جان تجلی صفاتم دادند
هاتف ان روز به من مژده ی این دولت داد
که بر آن جور و جفا صبر و ثباتم دادند .
یعنی نتیجه ی این انتخاب ها بود که دوش وقت سحر ار غصه نجاتش می دهند و باده از جام تجلی صفاتش می دهند .
بیت 2:
شاه شوریده سران خوان من بی‌سامان را
زان که در کم خردی از همه عالم بیشم
شرح :
روی سخن حافظ با خود است که در آن تاریخ نزدیک به چهل سال دارد و می فرماید من جوان تازه به دوران رسیده نیستم کخ خرقه ی تزویر بر تن کنم و زهد فروشی نمایم و سعی کنم با سرودن غزل هایی امیر مبارزالدین را تعریف کرده و ستایش کنم . تا به نوایی برسم . من شوریده سری دارم که سامانی ندارد و هیچ کس و چیز را به حساب نیاورده و شخصیت خود را فدای مقام و جاه نمی کنم . بگذار تازه به دوران رسیده ها مرا دیوانه و کم خرد ترین فرد این مجموعه به حساب آورند .ومن از سرزنش تازه به دوران رسیده ها هم ترسی ندارم .
بیت 3
بر جبین نقش کن از خون دل من خالی
تا بدانند که قربان تو کافرکیشم
شرح :
در گذشته و حال وقتی می خواستند حیوانی از جمله گوسفندی را قربانی کنند بر رپیشانی او ئ یا بر گردن او دستمال قرمزی می بستند و در کوچه و محله نگهمیداشتند و اگر حیوان بزرگی چون شتر بود آن را در محلات شهر می گرداندند و مردم می دانستند که این شتر به زودی قربانی خواهد شد و چه بسا قربانی جهت نذری بود که اگر بیماری بهبود می یافت آن را قربانی می کردند و مردم با دیدن شتر دست به دعا بر داشته و طلب بهبودی بیمار را از خداوند می کردند و گاه قربانی گوسفندی بود که قربانی می کردند و قره ای از خون گوسفند را به پیشانی بیمار می زدند و نذر می کردند که در صورت بهبودی شتری را قربانی کنند و « شتر را که بر پیشانیش از خون گوسفند زده شده بود در شهر می گرداندند و مردم با دیدن آن می دانستند که نیازمندی احتیاج به دعا دارد و...
حال حافظ خطاب به شیخ ابواسحاق می فرماید :
از خون دلم بر پیشانی من خالی بزن تا مردم بدانند که من کسی هستم که خودم را در راه نجات تو قربانی خواهم کرد . یعنی وجود خون بر روی پیشانی من نشان آن است که عهد کرده ام که اگر از دست خونخواری چون امیر مبارزالدین جان سالم به در ببری و دگر باره بر کرسی سلطنت ایران تکیه بزنی من جانم را فدا خواهم کرد .
اما واژه ی کافر کیش حالت طنزی دارد که امیر مبارزالدین لقب کافر کیش را به شیخ ابو اسحاق داده بود و این همان لقب است که حافظ به تیمور می دهد تحت عنوان دجال فعل ملحد شکل !آن جایی شاه منصور با موفقیت وارد شیراز نی شود و حافظ در غزلی می فرماید :
بیا که رایت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید
کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
که در شرح غزل اشاره کردیم منضور از ملحد شکل دجال فعل امیر تیمور است و ملحد شکل در معنای فاسق نظر به امیر تیمور است که در لباس صوفیگری ریاکارانه به گروه صوفیان در آمده بود .
بیت 5
اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا
تا در این خرقه ندانی که چه نادرویشم
شرح :
روی سخن حافظ با اطرافیان خود است و می فرماید :
این خرقه ای که بر تن دارم به دلیل فقر و نیاز مندی است و از سر ناچاری است و هرگز آن را نشانه ی ریا کاری من به حساب نیاورید . من در وفاداری خود پابر جا هستم و شما با نگاه های خود مرا سرزنش نکنید که این خرقه از فرط نداری است که پوشیده ام .
حافظ در دوران ابواسحاق یکی از همنشینان دایمی او در بزم و مجالس شراب نوشی بود و حال امیر مبارزالدین او را به جرم شراب خواری کافر کیش معرفی می کند و از دستگاه حکومتی و دیوان پاکسازی می نماید و چون حافظ به مرحله ای می رسد که فقر و نداری روزگارش را سیاه می کند ، خرقه ی کهنهای که از دوران صوفی گریش باقی مانده بود می پوشد و غافل از این که مردم چنین انتظاری از او نداشتند و خیال می کردند که حافظ هم در صف مخالفان شیخ ابواسحاق در آمده است و حال حافظ آنان را قسم می دهد که با آن دیدگاه به او نگاه نکنند .
بیت 6
شعر خونبار من ای باد بدان یار رسان
که ز مژگان سیه بر رگ جان زد نیشم
شرح :
و در این بیت روی سخن با باد صبا است و حافظ از باد صبا می خواهد که این غزل خونبار او را به دست ابواسحاق برساند و به او بگوید که چسان با تیر مژگان خود دل او را نشانه رفته و این چنین او را اسیر و شیفته و عاشق خود کرده است .
در واقع حافظ به شیخ ابواسحاق می فرماید که مبادا فکر کند که به صف امیر مبارزالدین در آمده است . او اسیر عشق اوست و تا ابد به او وفادار است .
بیت7
من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس
حافظ راز خود و عارف وقت خویشم
شرح :
در پایان می فرماید :
من رند روزگارم و می دانم چه می کنم و از سر زنش های ریاکاران و دلسوزی ریاکارانه ی آنان نیز ترسی ندارم و خودم صلاح خودم را می دانم و احتیاجی هم به همدردی و دلسوزی افرادی چون شیخ زین الدین و حخواجوی کرمانی و غیره ندارم . من موقعیت خود را خوب می شناسم و عارف وقت خودم هستم و این که باده می نوشم و یا نمی نوشم به کسی مربوط نیست و خودم می دانم .

merce در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۴ - خاتمه:

بانو روفیای گرامی
آنچه سرودم اگر قابل باشد همان بود که از دلم برآمد
راه شما راه پدرم است و نوشته های شما نیز همان
همیشه می خواستم راه پدرم را بروم ولی نرفتم . اکنون که پدر هزاران فرسنگ از من دور است ، رونوشت افکار او را در شما می بینم به عشق او شما را می خوانم تا او را بیابم
با یک تیر دو نشان می زنم . هم پدر را و هم با اجازه ، خواهر بزرگتری را که راهش
با پدرم یکی ست
پدر شاعر زبر دستی ست ولی جویای نام نیست به همین جهت از چاپ دیوان اشعارش راضی نیست
همان هیولا را می بیند که شما شناختید
یکی از اشعار ایشان را که چندی پیش فرستادند بدون تخلص تقدیم می کنم
باده ی ازلی
اگر زمانه نشد یار من به دلداری
من و صراحی و می خانه و سبو داری
اگر که کام دل از دور چرخ نستانم
سر و میانه ی میدان و جنگ هشیاری
به خنجر غم دنیا نگر چه خون ریز است
پیاله ای به کف و قصد دل به خونخواری
گذر ز مهلکه اش کار پر هنر رندی ست
که شبروی کند آسان بسان طرّاری
مگر که جام می از دست راز دان گیری
وگرنه در خط مستی چو دور پرگاری
به خواب خوش چه بری سود در تجارت عقل
بیا و رونق میخانه بین و بیداری
هر آنچه مطرب دل زد به ساز رقصیدم
کلاه و وسوسه ی قدرت و جهانداری
ز باده ای که به روز ازل به جامم ریخت
دگر بها ندهم جمله را به دیناری
به عیش نشین تا به حکم مستی جان ”….“
ز گنج خانه ی اسرار پرده برداری
موفق باشید
با احترام
مرسده

روفیا در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۲۰ - جواب به سوال دوم:

کسی مرد تمام است کز تمامی
کند با خواجگی کار غلامی
شرط مردانگی را خدمت در عین بزرگی می داند .
اگر انسان خدمت کند ولی به بینش و بزرگی و خواجگی نرسیده باشد کمال نیست . نوکر صفتی است .
اگر به کمالی ( ظاهرا ) رسیده باشد ولی از خدمتگزاری به انسان ها احساس خفت کند کمال نیست . خود بزرگ بینی است .
شیخ محمود حق مطلب را به جا آورده است .
هم شرایط بزرگی را احراز کنی و هم در عین حال جانت سرشار از فروتنی و اماده خدمتگزاری باشد .
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

جلال در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

سلام
معنی بیت سوم هم اونطور که میگی نیست و معادل بیت چهارم غزل اول جافظ:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

جلال در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۶:

سلام
لطف کنید به حقیر هم بگویید منظور از جمع دو بیتی چیست
آیا منظور حروف ابجد است؟

جلال در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۶:

ذئ

جلال در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۶:

سلام
میشه به حقیر هم بگید که جمع دوبیتی منظور چیست؟
آیا منظور ابجد کبیر است؟

ایران نژاد در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸:

و هم ازین رو که بگسیختن در بیت بعدی آمده است!!
« کش نه مجال وقوف ،نه ره بگریختن »
و دیگر که گسیختن ره نمی خواهد گریختن اما چرا

مردو آناهید در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:

شماس = شماش= شاهمز که معرب آن الشمس است که کسانی گفته می شده که خورشید را ستایش می کردند. که امروز خورشید پرست می گویند .پرستش خورشید ستودن ِ خور یا مهر یا شاه ِ ستارگان ( مزه یعنی ماه یا ستاره ای) است. ولی هیچگاه به معنای عبادت و بندگی نیست. خور یا هور از سرشت خود جانبخش است ولی دانایی یا توانایی ندارد یا کسی را پاداش و سزا نمی دهد.

کمال در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۶:

باسلام،
جمع دوبیتی حاضر:
4726
شب خوش

حسین در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸:

قافیه در بیت سوم (مطابق کتاب "کلیات سعدی" آقای دکتر خرمشاهی) بگریختن است.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

۱
۴۲۳۸
۴۲۳۹
۴۲۴۰
۴۲۴۱
۴۲۴۲
۵۴۷۲