گنجور

 
مولانا

ای خواجه سلام علیک من عزم سفر دارم

وز بام فلک پنهان من راه گذر دارم

جان عزم سفر دارد تا معدن و اصل خود

زان سو که نظر بخشد آن سوی نظر دارم

نک می کشدم سیلم آن سوی که بد میلم

کز فرقت آن دریا بس گرم جگر دارم

می تازم ترکانه تا حضرت خاقانی

کز وی مثل خرگه صد بند کمر دارم

چون سایه فنا گردم در تابش خورشیدی

کاندر پی او دایم من سیر قمر دارم

چون لعل ز خورشیدش جز گرمی و جز تابش

من فر دگر گیرم من عشق دگر دارم

گر بشکند این جوزم هم مغزم و هم نغزم

ور بشکندم چون نی صد قند شکر دارم

چون سروم و چون سوسن هم بسته هم آزادم

چون سنگم و چون آهن در سینه شرر دارم

یا من هو فی قلبی یسبی ادبی یسبی

حسبی ابدا حسبی آنچ از تو به بر دارم

مولای فنی صبری لا تخرج من صدری

لا تبعد نستبری کز هجر ضرر دارم

ای عشق صلا گفتی می آیم بسم الله

آخر به چه آرامم گر از تو حذر دارم

گر در دل تابوتم مهر تو بود قوتم

قوت ملکی دارم گر شکل بشر دارم

آفندی کلیتیشی کالیسو کیتیشی

شیلیسو نسندیشی دل زیر و زبر دارم

افندی مناخوسی بویسی کلیمو بویسی

تینما خو نتیلوسی یاد تو سمر دارم

باقیش بفرما تو ای خسرو دریاخو

بستم چو صدف من لب یعنی که گهر دارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۴۵۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال خجندی

جان دارم و دل دارم سر دارم و زر دارم

گر از تو رسد فرمان دل از همه بر دارم

تو عمر منی زآن وجه من بی تو نخواهم جان

تو چشم منی زآن رو من با تو نظر دارم

من هیچ نمی مانم با زاهد خشک اما

[...]

صفی علیشاه

گویند که من بر کف در راه تو سر دارم

از سر بسرت گر خود عمریست خبر دارم

عرض س و جان کردن باشد عجب از عاشق

هست از سر و ننگ آن خاکی که بسر دارم

هیچ از دهنت رمزی با کس نتوانم گفت

[...]

صغیر اصفهانی

امروز من اندر سر سودای دگر دارم

درباره می‌خوردن تجدید نظر دارم

خشت از سر خم خواهم یکمرتبه بردارم

سرهشته در آن نوشم تا هوش بسر دارم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه