گنجور

حاشیه‌گذاری‌های جهن یزداد

جهن یزداد

پارسیدان و دوستدار زبان پارسی دری


جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۱۲ در پاسخ به محسن شمس دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱ - آغاز داستان:

درست ان درفشان از درفشندگی است درفشان گویه دیگر درخشان است و این واژه در شاهنامه بسیار آمده  - بدرد همی باد پیراهنش  درفشان شود آتش اندر تنش - چگونه  به این بیراهه میتوان رفت و واژه در افشان را برای این سروده  به یاد اورد ؟  درفشان شود اتش اندر تنش - درخشان شود اتش اندرتنش - جایگزینی ف به خ و خ به ف از گویه های کهن پارسیان بوده و هم اکنون نیز در پامیر رواج دارد  چون فرشید و خورشید - درخشند و درفشنده -درفش کاویان درش کاویان -

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۵۴ دربارهٔ واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۹:

این غزل شاهکاراست بچه بودم انرا  از بر  کردم  شاهکارست

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۱:

درباره این سروده و این رهنمون دستان  و واژه برانداختن  که فرزانه توس گفته
برانداخت باید پس انگه برید

سخنور شیراز در بوستان گوید
نباید سخن گفت ناساخته
 نشاید بریدن نینداخته
 انداختن  از اندازه  است همانگونه که هندسه نیز از اندازه است
سخنور شیراز در سروده ای به زبان  پهلوی شیراز میگوید

غر از مو میشنه وا هر کس مگی راز
که جمغی میبری خَهتر هذ انداز
گر از ما میشنوی با هر کس مگو راز
که جامه میبری بهتر  و فراختر اندازه بگیر


 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۳۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۱:

بگو تا چه بود اندرین پوزشت
به گفتار پیش اید امرزشت

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۳۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۴:

ما که هرچه درست کردیم بی سود بود چون درست نشد -

پنداوسی =گونه  پول زرین بزرگ بود که بیست و پنج گرم سنگ ان بود وپنج دینار زر بودگمانم این پنداسی گویه ای از پنجاسی و پنجاهی بچم ۲۵ بوده  - پبیست و پنج را نیز چون پنج پنج تا بود پچاوس و پجیس میگفتند بچم پنج بیست یا همان بیست و پنج

 

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۴:

خسرو هم تکه بنداز بوده ها  ههههه میگه   دخترت سخنهای ما کم نیوشد همی 

سخنها که پرسیدم از دخترت
 چنان دان که تازه بکره افسرت
 بدین مسیحا بکوشد همی
سخنهای ما کم نیوشد همی

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۶ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۴:۲۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۵:

هیون  شتر درشت اندام پر توان راوهوار است -
به اسب باری نیز گفته اند

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۶ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۴:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۵:

جهان پر ز اواز رامشگران
زمین  پر سواران نیزه وران

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۶ دی ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۳۶ دربارهٔ خیام » نوروزنامه » بخش ۲۲ - حکایت:

گویند بهرام گور روزی پیش نعمان ایستاده بود

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۵ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۸:

سپه طوس را رد ده و باز گرد

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۵۳ در پاسخ به مصطفی قباخلو دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲:

گرچه  نسخه ای پیشم نیست  بی گمانم این  که امده سخن  و زبان  بزرگ سرور فرزانه فر توس  و خراسان و ایرانگان  نیست  و از نگاه سخنوری بسیار پست است  سخن فردوسی وار اینست

 بر این گفته من چو داری نوا
جهان دار باشی و فرمانروا
نوا نیوشیدن و گرو     که  هردو  راست اید  بر این  سرود  -  بزرگ مردا که این فرزانه است   - من که انچنان شیفته این مردم  که  کم میشوم نخوانم و اشک نریزم  از سخن بلندش  و این تهی دستی من

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - در صفت داغگاه امیر ابو المظفر فخر الدوله احمدبن محمد والی چغانیان:

دیوانه کننده است این سروه جاودانه سخنگوی سیستان  -  شرزه زینها ر-  گردون ناپیدا کران دریای ناپیدا کنار

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۵ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در ذکر شکار جرگه سلطان محمود پس از بازگشت از جنگ:

باید هشداشت که گرچه فرخی با فردوسی  همزمانند تا پس از فردوسی بسالها شاهنامه به همه شاهنامه ها میگفتند و نه تنها شاهنامه فردوسی چون که  ان زمان هنوز به هر  نوشته ای که سخن شاهان در ان بود شاه نامه میگفتند 
و بیگمان سخن فرخی درباره شاهنامه فردوسی نیست

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۸:

این بسیار زیباست
سر اگر بر  من گران باشد ز سر وا میکنم
درد  دندن هر که نتواند کشد دندان کشد

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۳۶ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۴:

شاهکار ناصر خسرو و اهنگ سخنش دیوانه کننده است

ای ستمگر  چرخ  ای خواهر آهرمن

چون نگوئی که چه افتاد تو را با من؟

نرم کرده‌‌ستیم و زرد چو زردآلو

هنگ داری که بخواهیم همی خوردن

اینکه شد زرد و کهن پیرهن جان است

پیرهن باشد جان را و خرد را تن

 بگرو داشتم این را ز تو تا یکچند

پیش تو بفگنم این داشته پیراهن

زن جادوست جهان، من نخرم ریوش

زن بود آنکه مرو را بفریبد زن

ریو آن زن را با بیژن نشنودی

که چه آورد به افدم  به سر بیژن؟

همچو بیژن به سیه چاه درون مانی

ای پسر، گر تو به گیتی بنهی گردن

چون همی بر ره بیژن روی ای نادان

پس چه گوئی که نبایست چنان کردن؟

 همسری این زن بدگوهر بدخو را

گر بورزی تو نیرزی به یکی ارزن

یاری او مخر و داد مده، زیرا

جز که نادان نخرد کسی به تبر سوزن

دست بر جانت کند گرچه بدو کابین

گنج قارون بدهی یا سپه قارن

مر مرا بر رس از این زن، که مرا با او

شست یا بیش گذشته است دی و بهمن

خوی او این است ای مرد، که دانا را

نفروشد همه جز  تنبل و جز ترفن

کودن و خوار و نبهر است جهان و خس

زان نسازد همه جز با خس و با کودن

ویژه امروز نبینی که همی ایدون

بر سر تخت خدائی کند آهرمن؟

به خراسان در تا بیخ بگسترده است

گرد کرده است ازو  راستروی دامن

چرخ  یکباره فرو بیخت، همه مردم

خس مانده است همه بر سر پرویزن

زین خسان خیر چه جوئی چو همی دانی

که به ترب اندر هرگز نبود روغن

خویشتن دار چو  انجام همی بینی

خیره بی‌رشته و هنجار مکش هنجن

این خسان باد  زیانند، چو نادانان

باد ایشان مخر و باد مکن خرمن

کی توان بیخرد افروختن آتش

به شب اندر زان پروانگک روشن

دل بخیره چه کنی تنگ چو آگاهی

که جهان سایهٔ ابر است و شب آبستن؟

کان خورشید بر این گنبد پیروزه است

که چو باغی است پر از لاله و پر سوسن

گر به شب بنگری اندر سر این گردون

بر سرت گلشن بینی و تو در گلخن

تو مر این گلخن بی‌رونق تاری را

جز  ز نادانی نینگاشته‌ای گلشن

اندر این جای سپنجی چه نهادی دل؟

آب کوبی همی، ای بیهده، در هاون

که‌ت بگفته است که اندیشه مدار از جان

هرچه یابی همه بر تنت همی برتن؟

دشمن توست تن بد کنش ای نادان

به شب و روز میاسای از این دشمن

همه شادی و خوشی جوید و مهمانی

که بیارندش از این برزن و زان برزن

گوید « از  شادی  و خوردن چه بود خوشتر؟

مکن اندیشه ز فردا، بخور و بشکن»

چه کنی  گیتی بی‌دین و خرد زیرا

خوش نباشد نان بی‌زیره و آویشن

مرد بی‌دین چو خر است، ار تو نه‌ای مردم

چو خران بی‌دین شو، روز و شبان می‌دن

خری آموختت آن کس که بفرمودت

که «همیشه شکم خویش همی آگن»

نیک بندیش که از بهر چه آوردت

آنکه‌ت آورد در این گنبد بی‌روزن

چشم و گوش و خرد و  گفت و زبان دادت

بر پاداشن دامن به کمر در زن

آن کن کار بنیکی که نداری شرم

چون ببینیش بر آن پاسخ پاداشن

پیش ازان که‌ت بشود کشت پراگنده

تخم و بیخ بد و به برکن و بپراگن

بس که بگذشت جهان بر تو  جز استیزه

سوی تو نامد و نگذشت به پیرامن

از بد کرده پشیمان شو و  فرمان بر

خیره بر داد گذشته چه کنی شیون؟

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۲:

کون خری دم خری گیر و رو
رو که کلیدان نبود بی مدنگ

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۹ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۱۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱۵:

پیاده مرا زان فرستاد توس
که تا اسپ بستانم از اشکبوس
کمان را بمالید رستم بچنگ
بشست اندر اورد تیر خدنگ
ستون کرد  خم را و چپ کرد راست
 خروش از خم چرخ چاچی بخاست
چو سوفارش امد بپهنای گوش
ز شاخ گوزنان برامد خروش 
چو بوسید پیکان  سر انگشت اوی
 گذر کرد از مهره پشت او
کشانی هم اندر زمان جان بداد
 تو گویی که او خود ز مادر نزاد
چو برگشت رستم هم اندر زمان
سواری فرستاد خاقان دمان
 کز ان نامور تیر بیرون کشید
همه تیر تا پر پر از خون کشید
میان سپه تیر بگذاشتند
مر ان تیر را نیزه پنداشتند
چو خاقان بدان پر و پیکان و تیر
نگه کرد برنا دلش  گشت پیر
بپیران چنین گفت کین مرد کیست
ز گردان ایران ورا نام چیست
 تو گفتی که لختی فرومایه اند
 ز گردنکشان کمترین پایه اند
 کنون نیزه با تیر ایشان یکیست
 دل شیر در جنگشان اندکیست
گر ااین تیر از ترکش رستمیست
 نه بر مرده بر زنده باید گریست

به به به به  میخوانم و شادم و اشک میریزم  میخوانم به روزگار سیاهمان  و میبالم به این سخن بلند
- روانت شاد ای سخنور بزرگ  - سپاس خدای را که مرا زبان پارسی اموخت تا ز چنین  گنجینه  بهره ببرم -  گمانم اگر مرد   شاهنامه را بخواند و سپس بمیرد  بر او دریغ نیست بهره خود از زندگی برده است  - به به به به  -
راستی این گنج نغز خسروی
 هست قرانی به واژ پهلوی

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۶:

استاده   بدی  به   بامیان  شیری
 بنشسته بعز در پشین شاری
 مهتر بامیان را شیر و مهتر پشین را شار میگفتند و پشین   تختگاه غرجستان است

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۲۹ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴:

ترانک های فرخی  بسیار شورانگیزاست  دریغ که بدان نمی پردازند

 

جهن یزداد در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۷:۱۴ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - در مدح ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج:

گلبن سرخ آستین صدره  پر یاقوت کرد
گلبن زرد آستین  گرته   پر دینار کرد

صدره   جامه  یک رویه کوتاهی که  سینه را میپوشاند  و   گرته   پیراهن  است

 

۱
۳۸
۳۹
۴۰
۴۱
۴۲
۴۴