دکتر امین لو در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۹:
خداوند فرهنگ و پرهیز و دین ازو باد بر شاد روم آفرین
در مصرع دوم بیت فوق کلمه "شاد" صحیح نیست و شاه صحیح است.
فزون زان فرستم که دارای منش ز بخشش نباشد مرا سرزنش
در مصرع اول بیت فوق کلمه "دارای" به داری اصلاح شود.
حامد کهن دل در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۳ - طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امرا کی ولی عهد از شما کدامست:
جهت خوانش صحیح، بنظرم بهتر است:
در بیت 8، "توی" به "تویی"
در بیت 9، "دوست" به "دُوست"
در بیت 16، "برنج" به " به رنج"
تغییر یابد.
حامد کهن دل در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۳ - طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امرا کی ولی عهد از شما کدامست:
چونک شد خورشید و ما را کرد داغ
چاره نبود بر مقامش از چراغ
چونک شد از پیش دیده وصل یار
نایبی باید ازومان یادگار
شد در ابیات بالا به معنای رفت می باشد.
حامد کهن دل در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۳ - طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امرا کی ولی عهد از شما کدامست:
مهران جان
سلام. نظر بنده، که البته خود را در حد و جایگاه شارح مثنوی نمی بینم، صرفا جهت کمی روشن تر شدن منظور ابیات به صورت زیر است. برای مطالعه بیشتر می توانید به کتب شرح مثنوی مانند کتاب آقای کریم زمانی، یا کتاب مفصل علامه محمد تقی جعفری مراجعه کنید.
به نظر بنده، مولوی در این ابیات عالم وحدت و کثرت را توصیف می کند. اینکه ما در عالم وحدت، با هستی مطلق یکی بودیم و چگونگی/کیفیت نداشتیم:
منبسط بودیم یک جوهر همه
بیسر و بی پا بدیم آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب
بی گره بودیم و صافی همچو آب
سپس آن خورشید هستی مطلق خواست که خود را نشان دهد و شناخته شود، پس طلوع کرد و جهان آفرینش شکفت و عالم کثرت از آن خورشید تابان بوجود آمد، همچون سایه های کنگره:
چون بصورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سایههای کنگره
و اکنون وظیفه چیست؟ اینکه بکوشیم تا از این عالم کثرت دوباره به عالم وحدت برگردیم. در پس این دنیای پر جلوه، تجلی حق را ببینیم و موحد شویم:
گنگره ویران کنید از منجنیق
تا رود فرق از میان این فریق
در آخر نیز مولوی ابراز نگرانی می کند که در موضوع این مباحث، خیلی امکان کژفهمی وجود دارد که می تواند انسان را هلاک کند:
شرح این را گفتمی من از مری
لیک ترسم تا نلغزد خاطری
نکتهها چون تیغ پولادست تیز
گر نداری تو سپر وا پس گریز
پیش این الماس بی اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا
دکتر امین لو در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۴۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۱:
ز کار زهشتان بپرسم نهان که بیمرد زن چون بود در جهان
شاید نسخه ای که گنجور استفاده کرده است بیت فوق به صورت زیر بوده و موقع تایپ به جای زهستان ، زهشتان تایپ شده است.
زهستان = ایام نفاس و آن روزهای پس از زائیدن است که هنوز در زن عوارض رحمی باقی باشد.
البته باز معنای مناسبی ندارد و نسخه امیر کبیر صحیح تر به نظر می رسد. مگر اینکه بپذیریم فردوسی زهستان را به معنی زایمان به کار برده است.
گمنام-۱ در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
بابک چندم؟ گرامی
این داستان آریایی کهن مرا به یاد داستان عصر حجر
نتراشیده ( پارینه سنگی) و حجر تراشیده ( نوسنگی انداخت
این گونه که می فرمایید باید آریایی نو " نو آریایی" نیز
داشته باشیم که منطقا به جانشینان او مربوط میشود
خشایار شاه یا داریوش های بعدی ،
نشانه ای از آن بر جای مانده است ؟؟
و مهمتر این سنگ نگاره هارا که نقش رستم!!! خوانده میشوند و نه نقش داریوش و خشایار و....
که راز گشایی کرده است ؟
با سپاس
قزلباش در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - عزم وی ، بر ایجاد گری ، درین ابیات شرح یافته ::
موئی به مویش به هنر به بختم
این مصراع بنظرم باید اینطور باشد
موئی به مویش به هنر بیختم
حمید زارعیِ مرودشت در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۳:
..
دربارهی بیت سوم:
..
میدهد عاقبتِ کار، حسد سینه به زخم
بَد رَگی تا به کجا تکیه به نشتر نکند؟
..
(بیدلِ دهلوی)
..
..
تمامِ بارِ زیباییِ این بیت، بر دوشِ کلمهی (بد رَگی) است.
..
بد رَگ = دو معنی دارد:
..
یکی یعنی کسی که بد اخلاق و بد طینت است
..
یکی هم به افرادی که در موقعِ حجامت، رگشان راحت پیدا نشود میگویند بد رگ است.
..
این اصطلاح دوم هنوز اطراف ما جریان دارد و توی بیمارستان، موقعِ آزمایش خون، به کسی که راحت نشود رگش را پیدا کرد، میگویند بد رگ.
..
نشتر = نیشتر، وسیلهای مانندِ سوزن، برای حجامت.
..
معنای مصرعِ اول = حسد، سینه را در آخرِ کار به زخم خواهد داد.
..
معنای مصرعِ دوم = بدرگی، چه قدر میتواند نیشتر را از خود براند؟ چون بالاخره نیشتر، رگ را پیدا میکند و زخم میزند.
..
..
اما ارتباطاتِ کلامیِ این بیت، بسیار زیبا و شاهکارند.
..
زخم شدنِ سینه، با نیشتر ارتباط دارد
..
بدرگی از طرفی با حسد ارتباط دارد به معنای بد طینتی و از طرفی با نشتر به معنای بد قلق بودن.
..
بیتیست که یک پله از آرایهی اسلوبِ معادلهی معمول در سبک هندی فراتر رفته و اسلوب معادله را با یک موسیقی و ارتباطِ درونی، پخته تر و تکاملیافته تر کرده است.
..
کشفِ این فرمولهای بیدل است که عظمتش را اثبات میکند.
..
@berkeye_kohan کانالِ برکهی کُهَن
..
..
مسعود در ۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل بیست وچهارم - شخصی درآمد فرمود که محبوب است:
مولانا در مثنوی معنوی می فرماید:
استن این عالم ای جان! غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است
هوشیاری زان جهان است و چون آن
غالب آید پست گردد این جهان
آنچه موجب غفلت آدمی و مهجور ماندن او از معرفت باطنی و سکر و وجد و شوق می شود، مهلکات اخلاقی همچون حرص و حسد و شهوت است. ابیاتی از دفتر پنجم مثنوی گواه این حقیقت است که آنچه دل را کر و کور می کند و به ورطه غفلت می افکند و خر را چون یوسف و نار را همچون نور جلوه می دهد میل شهوت است و بس:
میل شهوت ، کر کند دل را و کور
تا نماید خر چو یوسف ، نار، نور
ای بسا سر مست نار و نارجو
خویشتن را نور مطلق داند او
جز مگر بنده خدا یا جذب حق
با رهش آرد، بگرداند ورق
تا بداند کان خیال ناریه
در طریقت نیست ، الا عاریه.
آدمی ، پیش از آن که بخواهد، قدم به ساحت معرفت بگذارد، باید به غفلت خود آگاه شود و عمدتا دریابد که بخشی از عمر خود را در هزار توی غفلت بوده است. مولانا نیز در دفتر چهارم مثنوی از دوران غفلت خود می گوید و از این که مجذوب خانه ای پر نقش و نگار بود و نمی دانست که چه گنج عظیمی در خانه نهان است و همچنین یادی از الهی نامه و رهنمود شیخ عطار می کند و می فرماید:
دیدم اندر خانه من ، نقش و نگار
بودم اندر عشق خانه ، بی قرار
بودم از گنج نهانی ، بی خبر
ورنه دستنبوی من بودی تبر
در الهی نامه بس اندرز کرد
که بر آر از دودمان خویش ، گرد.
انسان به قدری دچار غفلت شده است که حتی فراموشی خود را از یاد برده است و به قول بیدل:
چو غفلت ، غافلیم از غفلت احوال خود بیدل!
فراموشی ، فراموشی به یاد کس نمی آرد.
اگر آدمی از حرص ، که مهلک ترین آفت وجود و غفلت زاترین آنهاست چشم بپوشد، آن گاه می تواند به بینا شدن چشم باطن خویش ، امید داشته باشد.
nabavar در ۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴:
توصیف تو در مخیله ی سخندان نمی گنجد ، مگر تو وصف خودت را به او الهام کنی تا بگوید
قزلباش در ۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲۶:
بهیچ جا ننشستم که جامهای ندریدم
این غزل دوبار انتخاب شدہ
466 و حم 467
دکتر امین لو در ۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۶:
ز چیز که ما را بدو تاب نیست ز یاجوج و ماجوج مان خواب نیست
کلمه "چیز" در مصرع اول اصلاح شود چیزی صحیح است.
------------------------------------------------------------
ز بن تا سر تیغ بالای اوی چو صد شاهرش کرده پهنای اوی
در بیت فوق بین شاه و رش باید فاصله باشد. رش مخفف اَرَش است و آن واحد اندازه گیری طول است از نوک انگشتان تا آرنج.
------------------------------------------
دکتر امین لو در ۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۴:
کنون کامدی هیچ دیدی زنا وگر کرده از خشت پخته بنا
در مصرع اول زَنا به معنی زن است و افزودن الف برای قافیه است. در شاهنامه چاپ امیرکبیر بیت فوق به صورت زیراست.
کنون کامدی هیچ دیدی زنی وگر کرده از خشت پخته تنی
به نظر من در نسخه امیر کبیر نیز تنی صحیح نیست
به نظر میر سد بیت فوق به همان ترتیب که در گنجور آمده صحیح است و کلمه زَنا هم در این بیت و هم در بیت بعدی با فتحه حرف "ز" باید خوانده شود و به معنی زن است.
------------------------------------------------------------------------
علی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:
بیت ششم ((بر کی گمارد مرا )) نیاز به اصلاح شدن به (( بر که گمارد مرا )) نداره؟
هم از نظر وزن هم از نظر لفظ کاربردی اون زمان درستتر بنظر میاد
بابک چندم در ۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵:
7 جان سلام،
بنده این میان یک گریزی زدم به فرهنگ معین و دیدم که ای دل غافل اولین معنی برای تربیت را پرورش و پروراندن آورده...
به نظر می آید که "به تربیت به چمن" یعنی برای پرورش، پروراندن چمن ...
آنگاه به صبا می گوید که "بگوی" یعنی وزیدن پیش گیر (زمانی که نسیم می وزد نغمه ای حاصل می کند) مبادا که گل در میان نباشد و خار کار چاووشی یا نغمه سر دادن را بر خود گیرد.
خلاصه اینکه به صبا می گوید که نغمه سر گیر (وزیدن پیش گیر) تا چمن و گل در رویش باشند وگرنه که خارستان در پیش روست...
مسعود maskhaz@gmail.com در ۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:
مصرع اول بیت دوم صحیح اینست :
ابر ، باران و .....
درست معادل « ابر می بارد »
یعنی باران صفت ابر است
یعنی ابر در حال باریدن است و
من و یار به وداع یکدیگر ایستاده ایم .
اگر واو عطف بین ابر و باران بود پس
چرا در مصرع بعد از من و ابر و یار
می گوید ولی حرفی از باران نمی زند ؟
نادر.. در ۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:
.. شب تاریک نگاهت صنما
چو مَهی بر شب تارم به فراز!!
علی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:
بنظر من هیچ کدام از شعرای بنام ایران را نباید با خیام مقایسه کرد او یک نابغه بتمام معناست یعنی همزمان که فیلسوف است ساینتیست هم هست و اندک نوابغی در جهان پدیدار شده اند که اینگونه بوده اند . یک فیلسوف سئوال میکند ولی یک ساینتیست باید تجربه کند یک فیلسوف ممکن است پیشگویی هم بکند ولی یک ساینتیست به زمان خال هم به دیده شک مینگرد .تلفیق این دو با هم یک شاهکاری است که شخصیت خیام را ساخته است...
مجید قاسمی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۹:
من امروز برای اولین بار با خواندن این شعر در یک پیج اینستا گرام به ناگاه ادامه این شعر در ذهنم جاری شد درضمن از شعر و شعاری چیزی نمیدنم لطفا اساتید کمک کنند به بنده :
اگر آبی زنی بر دل همی باز بیابی تو ز این ادم کمی راز که ایزد داند و من این چنینم. ندانی تو مرا حال ، این چنین است مرا مستی و مستوری گناه نیست که جان دادم به جانانم چنین است مرا دیدی خراباتی پارسا روی پارسا ولی این کار نیک پندار نیک است
حامد کهن دل در ۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۴ - منازعت امرا در ولی عهدی: