همایون
تاریخ پیوستن: ۲۶م دی ۱۴۰۰
آمار مشارکتها: | |
---|---|
حاشیهها: |
۷۴۹ |
همایون در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۹:
حکایت عجیبی است این دوگانگی در یگانگی از زبان سیب کوچکی که نیمی زرد است و نیمی سرخ
گوئی لالهای سرخ پرهای زرد دارد (زعفران یا زرپران)
مانند عاشقی که از معشوق خود دور است هم خندان از عشق خود و هم گریان از دوری او، خنده و گریه را با هم دارد
مانند مرد فلجی که نمی تواند به ایستد ولی با دستان خود صورت ماه را نوازش میدهد، دو گانگی تا کجا میتواند در هم بیامیزد
گنجشکی پر شکسته ولی در زیر خود تخم جهانی را پرورش میدهد تا جهانی نو پدید آورد
وقتی بدانی که همه چیز از دوگانگی شکل میگیرد و همه جا یگانگی را ببینی در دوییها دیگر نیمی خنده و نیمی گریه نخواهی بود بلکه سراسر خنده میشوی و جهانت خنده خانه میشود و مانند یار من سراسر سرخ خواهی بود و زردی از تو رخت خواهد بست
حکایت انسان که به ظاهر موجودی ضعیف و ناتوان است ولی توانائی او بی مرز است و همه پهنه هستی را در بر میگیرد
همه هستی در ظرف انسان جای میگیرد ذرهای که آفتابی را در خود دارد
همایون در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۸:
شمس در این مکتب عشق در انتهای همه دلها نشسته است و چون آفتابی در روزنهای دلها میتابد و محصول نو چون میوه نو تا ابد در این باغ دل یا دلستان میروید هر که به مکتب جلال دین و شمس به پیوندد از این جاودانگی بر خوردار است و در این نوروز جاودان پیروز جای دارد
همایون در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۸:
گل سرخ است و زعفران یا زرپران نشانه زردی است که در سیب با هم و یگانه میشود
عشق در مکتب شمس عاشق و معشوق را به هم مربوط و یکی میکند
و جریانی دائمی که ایستائی نمی پذیرد پیدا میشود چون با نویی کار میکند و هر لحظه نو میشود
اگر این گونه نبود در خود میفرسود و میپژمرد
دیگر مهم نیست که معشوق کجاست هست و یا نیست وصل است یا هجران بلکه معشوق در دل جای میگیرد
دل که خود نیز تو در تو دل است و دلها در کارند و اهل دلها همه در کار مثل بازی نرد که نیازی به فکر ندارد
عشق اینجا مثل سواری تیز رو میتازد و میآید چون از چشمه نویی میجوشد
همایون در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۷:
در این غزل آشکارا بیان میشود که شمس تبریزی روش و آیین نو در عاشقی به وجود میآورد
در شیوه کلاسیک و سنتی شیخ همه کاره خانقاه است و دراویش او را پیروی میکنند و درجه آنان به میزان پیروی آنان مربوط است و شیخ خود خرقه از شیخ و یا پیر قبلی میگیرد
هیچ عیاری برای سنجش عشق وجود ندارد به جز سر سپردگی تازه واردان و این یادگار آیین باستانی مهر است که نزد اخوان صفا نیز بسیار منظم و روشمند دنبال میگردد و در اسماعیلیه نیز بسیار کارآمد و موثر مورد بهره برداری قرار میگیرد
جلال دین و شمس انسان را و عشق را و هستی را و زندگی را و خدا را و جان را و دل را و ماه را و خورشید را و وجود را و مرگ را و روح را و خلاصه همه چیز را معنی نو میبخشند و آن را به همه عرضه میکنند
شمس این پندار نو را میآورد و جلال دین آنرا به گفتار نو در میآورد و راه ما را برای کردار نو میگشاید
عشق نیرویی میشود که راه نویی را برای همه در زندگی باز میکند کسانی که با این فرهنگ آشنا میشوند به نویی راه مییابند
نوروزشان پیروز
همایون در ۷ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:
جلال دین کار خود را ارزیابی میکند و نتیجه کار خود را که چرخان شدن در هستی است
همه چیز در هستی در چرخش است، چرخش انسان چگونه است؟
چرخیدن نه بر مدار سر و سامان خویش بلکه در میدان بازی هستی که چون ماه، نو شدن و صورتهای تازه به خود گرفتن و تابیدن است
تغییر دائمی، هر روز آتش نو به پا کردن، قلندری در راه احق، به دنبال کان و معدن هر چیزی گشتن، خانه کهنه را ویران کردن و از نو ساختن، خود را در عشق فنا کردن و فدا کردن به تمامی
این راز هستی انسان در عرفان و فرهنگ جلال دین است که پس از دوستی با شمس ساخته و پرداخته میگردد و جلال دین برای آن ارزش فراوان قائل است و پرسش او این است که آیا نمیارزد که انسان این گونه باشد؟
همایون در ۷ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸:
از غزلهای ابتدایی و صوفی مسلک پیش از ملاقات شمس در رده غزلهای عرفان کلاسیک
و بسیار متفاوت با غزل:
این جا کسی است پنهان دامان من گرفته
خود را سپس کشیده پیشان من گرفته
جلال دین نیز مانند شهاب دین به پنج حس درونی و پنج حس بیرونی عقیده دارد
پنج حسی که رو به بیرون دارند و پنج حس که روی به درون دارند
آن کس پنهان است اینجا آشکار و پیدا میشود
ساقی غیب بینی پیدا سلام کرده
پیمانه جام کرده پیمان من گرفته
اشراق آن پری که راه حسها را باز و بسته نگاه میدارد جای خود را به شمس میدهد
تبریز شمس دین را بر چرخ جان ببینی
اشراق نور رویش کیهان من گرفته
بیت اخر بجای خون باید چون باشد
برجوشد آن ز چشمه چون برجهیم فردا
همایون در ۷ سال و ۵ ماه قبل، سهشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:
از غزلهای ابتدایی و صوفی مسلک پیش از ملاقات شمس در رده غزلهای عرفان کلاسیک
و بسیار متفاوت با غزلهای پس از دوستی شمس که روی سخن همه با شمس است نه آنکه ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی
ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچان دیگر شمس است نه تو بی نام و نشان
در بیت اخر راه دهان اول به نظر معنی راهبران است کسانی که راه را نشان میدهند راه ده
همایون در ۷ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:
هنوز هم انسان نمیداند زمان چیست و مکان کدامست
می گویند برای ذرات بنیادین زمان صفر است و در سیاه چالهها زمان بی نهایت، یا به عبارت دیگر ذرات مکان را اشغال میکنند و در سیاه چالها مکان نزدیک صفر است
به هر حال آنچه ظاهراً علم یافته این است که زمان و مکان هر کجا بازی عجیبی میکند
انسان باید زمان و مکان خود را پیدا کند و اسیر زمان و مکانی نباشد که برایش تعیین میکنند تا کلاه بزرگی بر سرش نرود
مکان ما کنار یار است نه جای دیگر و زمان ما باید مستقل از حوادث و رویدادها باشد
این زمان را اصطلاحاً دم مینامند یعنی زمانی ویژه برای انسان که با رویدادهای عمومی پر نشده است بلکه با هم سخنی با دوست میگذرد یا اصطلاحا در میخانه میگذرد و می آن نیز سخن پیر است یا همان یار جانی در این صورت است که ما حضور خود را و جان خود را و دل خود را تجربه میکنیم
در این غزل زیبا که آغاز راه را نشان میدهد که آغاز مهمترین است بی وزنی زیاد دیده میشود
که هم میتواند عمدی باشد و یا اشتباه کاتب آن، مثل:
جز خلوت عشق نیست درمان
رنج غم باریک اندهان را
همایون در ۷ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:
خون دراین غزل و بسیار جاهای دیگر اشاره مستقیم به کشته شدن شمس است که دوری شمس را برای جلال دین بسیار حزین و نا پذیرفتنی و خشم آور و نفرت انگیز و ناباورانه گردانیده است
و اصلا نمی پذیرد که سرنوشت کسی مانند شمس که پادشاه دو سرا است بدست چند اوباش حکومتی رقم بخورد بلکه برعکس این او بوده است که دیو و پری و حتی سلیمان ها و آصف ها همکار و در خدمت او بوده اند کسی که آفتاب و آب حیوان در برابر او هیچ اند و سرنوشت همه را او رقم زده است هرگز نمرده بلکه هر روز زنده تر می شود و این کاری است که جلال دین آنرا دیده بانی می کند
همیشه ازدست دادن او را با پیچیده ترین سخن بیان می دارد و در اینجا نوشته از جوش خون خود را در این باره چون مورچه های ناتوان می داند که به دادخواهی به نزد سلیمان می روند و سلیمان خود دستور کار را از لطف شمس می گیرد که همه بخشش است و مژده خرمی
همایون در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
از غزل های آغازین پیش از ملاقات شمس و تحول بنیادین
نشانه تقلیدی از نهضت عرفانی بایزیدی و البته آلوده با باور های دینی که مبتنی بر خود نمایی و خود بزرگ بینی به همراه گناه کار و پست شمردن دیگران است و برتری خود
وقتی خود نمایی مهم می شود معنا در تاریکی قرار می گیرد
اگر نمی بود ملاقات او با شمس و پرواز و رهایی جلال دین٫ ما همچنان با این گونه عرفان در جا می زدیم
همان گونه که سر دمداران مذهپی ما پس از هزار سال هنوز به باور های دروغین و مردم فریب خود دل خوش اند و مردم ما به پابوسی اهل قبور
همایون در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
این غزل به خوبی عرفان و شناخت جلال دین پیش از دوستی با شمس را نشان می دهد و سند خوبی برای ارزیابی دستاورد عظیم این دوستی است
آلودگی باور ها و ادبیات دینی سامی که در غزل های آینده زدوده می شود یکی از این نشانه هاست
و اینکه جلال دین از ابتدا به شعر اهمیت می داده و ذوق آن را داشته و آیین درویشی و عشق را نیز از پدر عارف مسلک خود آموخته است
سستی مضامین این غزل چنانچه در برابر تک تک موارد مشابه در غزل های آینده جلال دین قرار بگیرد توانایی او را در اوج گیری پرواز معنوی نشان می دهد
همایون در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:
دوره صلاح دین در زندگی جلال دین دوره بسیار مهمی است
شمس که دنیای او را دگرگون کرده و وظیفه ای سنگین همراه با شور و فراق و مبارزه بر دوش او گذاشته اکنون په راه پر خون رفته است و تا آمدن حسام دین مدتی باید سر شود
چه چیزی و چه کسی بهتر از آرامش صلاح دین یار دیگر شمس دین و او
دوره ای که به او فرصت می دهد تا شمس را دوره کند و خود را آماده و شور خود را مهار و فراق را پذیرفتنی سازد
روی سخن با شمس است که دیگر رفته است ولی به تمامی حضور دارد و حس می شود
در کنار صلاح دین است که دوری جسمانی شمس نیز برای او امکان پذیر می گردد
غزلی سرشار از احساس و صداقت و عشق و بزرگی انسان
همایون در ۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۰:
انسان هر چه ضعیف تر و غم گین تر، قدرت زوگویان بیشتر، برده داری پر رونق تر، تسلط سرمایه داران افزون تر
بخشی از روان شناسی هم امروز به کمک روحانیت آمده است و سعی در ضعیف نشان دادن و ناتوان نمودن انسان دارد تا بازاری برای خود دست و پا کند و تلاش می ورزد تا ناتوانی انسان را دور از دسترس او در مشکلات و گره های کودکی بیابد و اساس کار او را مختل سازد
همان گونه که مذهب انسان را از ابتدا گناه کار و شرم گین می شناسد
این گونه غزل های جلال دین ارزش و نقش عرفان فره مند ایرانی که از بایزید بستامی تا شمس دین تبریزی بسیاری جان بازان و جان بخشان را در خود پرورده و در آسمان پر ستاره خود جای داده است را به ما می نمایاند
آری انسان عزیز است انسان بزرگ است انسان شیرین است و انسان پیا آور هستی ست
همایون در ۷ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷۵:
جلال دین با شمس عرفان نو و دین نو و مذهب نوومکتب نو و انسان نوینی را پایه گذاری و پیدا میکند
ای شمس تبریزی بیا ای معدن نور و ضیا
کاین روح باکار و کیا بیتابش تو جامدست
همایون در ۷ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۹ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۵:
جلال دین با شمس عرفان نو و دین نو و مذهب نو و انسان نوینی را پایه گذاری و پیدا میکند
ای شمس تبریزی بیا ای معدن نور و ضیا
کاین روح باکار و کیا بیتابش تو جامدست
همایون در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۰:
دل دیگر دلی است که آماده ملاقات شمس است و شمس نیز این را پی برده است و این گونه عرفان نوینی پیدا می شود که خورشید آن شمس است و ماه آن جلال دین و ما ستارگان که می کوشیم به سهم خود در نور فشانی هستی خود را بیازماییم
همایون در ۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:
غرلی در فرهنگ ایزدی فرهمندی و عرفان ایرانی بایزیدی پیش از شمس که نزد حافظ نیز محفوظ است
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد- حافظ
ابروی او گره نشد گر چه که دید صد خطا
بی دلی در همه احوال خدا با او بود او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد - حافظ
دور مرو سفر مجو پیش تو است ماه تو نعره مزن که زیر لب میشنود ز تو دعا
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش کو به تأیید نظر حل معما میکرد - حافظ
زهر به پیش او ببر تا کندش به از شکر قهر به پیش او بنه تا کندش همه رضا
بام و هوا تویی و بس نیست رهی به جز هوس
آب حیات جان تویی صورتها همه سقا
امیر و شاه و حتی خدا را در خودت بجو بقیه صورت هایی هستند که تو می سازی و کار تو در گرو
این صورت هاست و کبوتر دلت یعنی عشق تو به هرجا که برود پیش خودت بازمی آید
شوری و سختی و تاریکی و زردی و خشکی و شکستگی همه آزمونی اند برای تو تا از جان خود آب زندگی بر آری و همه را خرم کنی
بد نیست با غزل دیگری آزمود که می گوید
خردم بگفت برپر ز مسافران گردون چه شکسته پا نشستی که مسافرم نیامد
چو پرید سوی بامت ز تنم کبوتر دل به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد
چو پی کبوتر دل به هوا شدم چو بازان چه همای ماند و عنقا که برابرم نیامد
برو ای تن پریشان تو وان دل پشیمان که ز هر دو تا نرستم دل دیگرم نیامد
دل دیگر دلی است که آماده ملاقات شمس است و شمس نیز این را پی برده است و این گونه عرفان نوینی پیدا می شود که خورشید آن شمس است و ماه آن جلال دین و ما ستارگان که می کوشیم به سهم خود در نور فشانی هستی خود را بیازماییم هر چند چون شاخه ای شکسته
همایون در ۷ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰:
شهاب دین سهروردی با کمک گرفتن از نور و فلسفه اشراق دو جهان دیدنی و نا دیدنی را به هم پیوند میزند
و ملا صدرا نیز با حرکت جوهری میان جسم و روح ارتباط پدید میآورد
برای جلال دین وجود شمس دین است که دو جهان را یکی میکند و دویی از میان بر میخیزد و این را بارها گفته است
خسرو جان شمس دین مفخر تبریزیان
در دو جهان همچو او شاه خوش آیین که راست
این حقیقیترین و واقعیترین صورت وحدت و یگانگی در هستی است که انسان محل این پیوستگی است
بر سر منشور عشق جسم چو طغرای ماست
این باور و این پیدائی در نهانی دو کون و دو جهان پیدا نمیشد اگر کالایی چون شمس در بازار ما آدمیان یافت نمیشد و جلال دینی نمیبود که این کالا را بر گزیند و فریاد بر آورد که:
اول و پایان راه از اثر پای ماست
جالب این است که آنان که عقیدهای به دو جهان ندارند و فقط به دنبال کشف جهان مادی هستند به دو جهان ذره و موج رسیدند و آنان که به جهان باور دارند کوشش میکندند این دو را در جایی به هم پیوند زنند حتی اگر آنجا بهشت باشد
همایون در ۷ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱:
این غزل را اگر با غزل زیر مقایسه کنیم که میگوید :
ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را
با احتیاط میتوان گفت این غزل پس از شمس است و آن دیگری پیش از آن سروده شده است
اینجا شاه رو نمایی میکند و ماه وجود از ابر تن بیرون آمده است و باده گگون و دسته گل و نسرین بکار میآیند چون وصال تنگ و نزدیک است
ساغرها پیاپی خالی میشوند و هر لحظه شادیای از راه میرسد و آیینی نو میآورد
چون خسرو جان شمس دین که پادشه هر دو جهان است پیدا شده است و یگانگی در جان انسان پدید آمده است دیگر صحبت دویی نیست
همایون در ۷ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۳: