گنجور

حاشیه‌ها

ما را همه شب نمی برد خواب در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:

متین جان به ضرورت وزن کسره صحیحه
با مکث وزن درست نیست

ناصر در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

طامات همین هپروت است
شاعر خواسته شرابی بنوشد و عیشی بکند
این همه دستک دنبک ندارد
شراب روحانی ؟ جان جانان ؟

M.I.S در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۲۰ - حکایت:

که گفت ار نه سلطان اشارت کند
که را زهره باشد که غارت کند

یکی (ودیگر هیچ) در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

به نام او
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
تمامی حاشیه ها به نوعی همان طامات بافتنی است که شاعر از آن برائت می جوید. وا اسفا
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و می در ساغر اندازیم
بیا !؟ چه کسی بیاید؟
غضنفر تو بیا ؟ یاردانقلی تو بیا ؟ جناب مستطاب تو بیا ؟
نه !
گرامیان شما را نمی گوید که بیایید ! شما از جای خویش تکان نخورید ! شمایان همان بهتر که در جایگه خویش ثم بکم بنشینید و زبان بکام نگه داشتن بیاموزید!
زیرا که این شیطان است که کلام بر زبان شما جاری می سازد و کلام شیطان دروغ نیست ولی تمام حقیقت نیست !
و انحراف از همین نقطه آغاز می شود !!!
روی سخن او با سالک راه اوست .
آیا شما خویش را سالک می دانید؟
(نمی خواهم زبان به شماتت بگشایم زیرا که نرود میخ آهنی در سنگ و اینکه از حوصله این حاشیه خارج است که بسیار باید گفت و بنده نیز خود را در این حد نمیبینم.)
ای سالک بیا تا دست افشانی و پایکوبی کنیم و جام تهی وجود خویش را با جان جان لبالب گردانیم زیرا در آنصورت می توانیم سر خویش را از حباب این چرخ گردون برون آوریم و واقعیت آفرینش را ببینیم.
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش بر اندازیم
در هر منزلی سالک بسته به وسعت دریافتی که از فیوضات الهی داشته دچار چنان غم فراغی می گردد که انگار لشکری عظیم از غم و یاس بر او فرود آمده است و اگر عنایت الهی شامل حالش نگردد همچون کشتگان کارزار به خاک و خون کشیده و سقوط خواهد کرد. بنابراین من (جان جان) و ساقی (جان جانان) باهم (در صورت عنایت او چون بدون عنایت او من هیچ است )به این لشکر غم یورش برده و بنیاد غم را که اساسش بر بند بند تمایلات این دنیای ظاهری استوار است از هستی ساقط می گردانیم.
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم
شراب ارغوانی ( جان عاشق با رنگ عشق که خونین رنگ است جان را جلا داده و رنگ بالاتر یعنی ارغوانی نموده است) را با گلاب (جان جان که عطر بهشت از آن ساطع می شود) در قدح (ظرفی که منزلگه جان است)ریزیم.
هنگامی که شکر در آتشدان بیاندازی شعله ور می گردد بنابراین دل عاشق هرچه بیشتر از شعله عشق شعله ورتر باشد عطر ی که از جان جان تراوش می کند بیشتر خواهد شد.

Amin saberi در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱ - ماه بر سر مهر:

استاد بی بدیل عصر معاصر جناب شهریار درد و دل و گله را به معشوق از طریق بازگشت معشوق به عاشق بیان کرده اند و بعد نامهربانی معشوق را نادیده میگیرد که صد البته رسم عاشق واقعی این است.حجب و حیای معشوق هم از طریق شرم بیان شده است.واقعا عالیه

علی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۱:

تو خیلی از جاها یه فاصله بین کلمات میخواد.
و فکر کنم توی مصرع اول بیت پنجم آخرش باید شبنم سازی باشه .دو تا "ی" اضافه گذاشتید

نوری در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷۶:

به نظر می‌رسد در مصرع دوم از بیت اول قبل از «بیگانه» واژه «تو» حذف شده. در غیر این‌صورت با مصرع اول، سوم و چهارم هموزن نیست

محمد در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱۴:

ما کان و دکان و پیشه را سوخته‌ایم
شعر و غزل و دوبیتی آموخته‌ایم

محمد در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱۴:

یه سوال دارم دوستان
آیا بیت اول نمیتونه به جای کار "کان"باشه؟
چون پیشه به معنی کار آمده
ولی کان به معنی بودن(کانَ فعل عربی)میتونه معنی رو زیباتر کنه

متین در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۶:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:

با سلام سوالِ مهم آقای پارسا بی حواب موند : در بیتِ "با صبا در چمن لاله سحر می گفتم ـــــ که شهیدان که اند این همه خونین کفنان " بین شهیدان و که اند باید کسره بیاوریم یا درنگ ؟!

باران در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۵:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶:

سلام،به نظر من حافظ این شعر و واسه امام عصر عجل الله تعالی سروده،ولی هرکسی با نیت خودش میتونه برای شخص مورد نظرش معنی کنه. فقط اینکه چطور میشه از اشعار حافظ به سلامتی رسید برام جای سواله؟دوست دارم بدونم که منظور حافظ دقیقا چی بوده؟

بابک چندم در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

حامد جان،
دریغ از حتی یک کلمه که بی نوا منباب شیطان! آورده باشد...

بابک چندم در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۰:

پوزش که این از قلم اوفتاد:
"شش در" اشاره به بازی نرد است و شش در شدنش که در خانه گیر می افتی و راه فراری نبوده و مارسی و خماری واپسینش و...

حامد در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

با سلام
مردن در این شعر به معنای رهایی از بند زمان و زندگی در زمان حال است چرا که مفهوم مردن رهایی روح است.پس جسم او را درگیر گذشته و آینده می کند.
رها شدن از زمان و حاضر شدن د ر زمان حال و به تماشا نشستن جسم خاکی ما را به خداوند و کاینات او متصل میکند که انسان را از نگرانی(شیطان) میرهاند!
دربند زمان بودن انسان در جسم خاکی حبس میکند که از اهداف شیطان محبوس کردن انسان در جسم خاکی اوست.
انسان مبحوس ناچار به اطاعت است از زندانبان(شیطان)!
پس از این جسم ببرید...

بابک چندم در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۰:

@ رضا
شما ریسمان نقره ای را دقیق و کاملاً درست یافتی، ولی شش چاکرا را نه...
"شش در مجو و شش جهت" اشاره به : چپ و راست و پس و پیش و بالا و پایین است که در کل نماد "جهان مادی" است...
خود می گوید دنبال "شش در" نگرد، چرا که از آن "یک در" هر شب از جهان مادی بیرون می روی و صبحدم همان ریسمان برمی گرداندت به
این جهان و چون و چرایش...
هفت چاکرای فوقانی و هفت تحتانی داستان دیگری دارند...
باری،
در *این شب عاشقان بی دل که شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد...
(امشو شب یلدایه! )
سرت شاد

مهران در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ کسایی » دیوان اشعار » ای گلفروش ...:

گل در اینجا گل کشیدنی است.همون گلی که حافظ میگه:بده تا بخوری در آتش کنم،مشام خرد تا ابد خوش کنم.گل هدیه خداست.

فرزانه خانوم در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹:

سه بیت رو جا انداختین!!!
به نیم بوسه ....
(من از نسیم سخن چین چه طرف بربندم_که سرو راست در این باغ نیست محرم راز
به یک دو قطره که ایثار کردی ای دیده _بسا که در رخ دولت کنی کرشمه ناز
امید قد تو میداشتم ز بخت بلند_نسیم زلف تو میخاستم ز عمر دراز)
فکند زمزمه عشق...
لطفا اصلاح کنید
این رو از دیوان حافظ نشر دوران چاپ98 گرفتم

فرزانه خانوم در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۱ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹:

سه تاااااا بیت رو جا انداخته!!!
به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی که کید دشمنت از جسم و جان دارد باز
(من از نسیم سخن چین چه طرف بربندم که سرو راست در این باغ نیست محرم راز
به یک دو قطره که ایثار کردی ای دیده بسا که در رخ دولت کنی کرشمه ناز
امید قد تو میداشتم ز بخت بلند نسیم زلف تو میخواستم ز عمر دراز)
فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق نوای بانگ غزلهای حافظ شیراز
لطفا اگر میشه درستش کنید

رضا ساقی در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳۰ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳:

سلامُ الله ما کَر اللّیالی
وَ جاوبتِ المثانی و المثالی
سلامُ الله: درود وسلام خدا.
ما:تا زمانی که
کَرْاللّیالی: شبهاتکرارمی شوند
وَ جاوَبتِ : جواب می دهد
مَثانی: تار و سیم دوّم از تارهای عود
مَثالی : تار و سیم سوِم از تارهای عود.
علی: بر
مَثالی: دراصل مثالث است به معنای تارهای سوم عود که به ضرورت شعری تبدیل به مثالی شده است:
بر مثانی و مثالث بنواز ای مطرب
وصف آن ماه که در حُسن ندارد ثانی
معنی بیت: سلام ودرود خدا تاآن هنگام که شبها ازپی هم به ترتیب می آیند وتکرار می شوند و تارهای دوّم و سوّم عود منظِم وهماهنگ و همنوا پاسخ می دهند....بقیّه دربیت بعدی
عَلی وادی اَلْاَراکَ وَ مَن عَلیها
وَ دار بِالّلوی فوق الرّمالِ
وادی اَلْاَراکَ: وادی الاراک در مکه واقع است متّصل به غیقة. منطقه ای فرعی پائین ثافل میان مکه و مدینه. ضمن آنکه اراک نام درختیست که باچوب آن مسواک می زنند. به درخت پیلو نیزمعروف است از بیخها و شاخهای آن مسواک سازند و برگهای آن به شتران چرانند و آنرا به هندی پیلو خوانند.
مَن: کسی که
علیها:در آن
دار: خانه
بِالّلوی: کرانه ی تپه های شنی اطراف شهر
فوق: بالا
الرِّمال: شن وسنگریزه ها
معنی بیت: درود خدا..... بر درّه ی اَراک و ساکنان آنجا و بر خانه ای که بر فراز تپه های شنی آنجاست باد.
امّا چراحافظ به ساکنان "وادی الاَراک" سلام ودرود می فرستد؟
باید دانست که برای اراک معانی گوناگونی ذکر گردیده‌است که تعدادی از آن‌ها عبارت‌اند از: پایتخت، باغستان، نخلستان وشهرستان. بعضی کلمه ی «اراک» را برگرفته از ایراک که عربی شده ی آن کلمه ی عراق است، دانسته‌اند، زیرا در دوره‌های باستان وپیش ازحمله ی اعراب به مرکز فلات ایران، ایرانستان و ایرانک(اراک) گفته می‌شد و در دوره ی اسلامی ، منطقه یا سرزمین اراک را به صورت عربی شده ی آن یعنی "عراقِ عجم" تبدیل کردند. ولایت اراک منطقه ی وسیعی راازقم تا اصفهان وکرمانشاه و... شامل می‌شد.بنابراین بنظرچنین می رسد که حافظ "وادی الاَراک" رابه کنایه ازهمین اراکِ باستان که شاه شجاع به بخشی ازانجا(اصفهان)رانده شده بوده بکارگرفته است.درغزل پیش ازاین نیزدیدیم که حافظ چگونه به شاه شجاع توصیه کرده بود تاغم واندوهِ غربت را با باده نوشی در"عراقِ عجم که شامل اصفهان نیز بود" ازدل بزداید وبه عیش بپردازد.
خرددرزنده رود اندازومی نوش
به گلبانگ جوانان عراقی
دعاگوی غریبان جهانم
وَاَدعوبِالتّواتُروَالتّوالی
اَدعوا: دعا می کنم
بِالتواتُر: پی درپی وبی وقفه.
التّوالی : پشت سرهم
معنی بیت: (ازآنجاکه محبوب من شاه شجاع درغربت است به حرمت او) برای تمام غریبان جهان پی درپی وبی وقفه دعامی کنم.
بربوی آنکه جرعه ی جامت به مارسد
درمصطبه دعای توهرصبح وشام رفت
به هرمنزل که روآردخدا را
نگه دارش به لطف لایزالی
لطف لایزالی: عنایت الهی،
معنی بیت: خدایا محبوب من درجایی که منزل اختیارنمود عنایت ولطف خویش راشامل حال اوکن وازبلایا محفوظ نگاه دار.
خوابم بشدازدیده دراین فکرجگرسوز
کآغوش که شدمنزل آسایش وخوابت
منال ای دل که درزنجیرزلفش
همه جمعیّت است آشفته حالی
"جمعیّت" ایهام دارد:1- آسودگی خاطر، 2- تعدادزیاد،جمعی
آشفته حالی: پریشان حالی.
معنی بیت: 1- ای دل دربند وزنجیرزلفش منال که تنها تو پریشانحال نیستی همه ی جمعیّت دلهای عاشقان که دربند زلفش گرفتارند پریشانحال وآشفته خاطرند. 2- ای دل دربند وزنجیرزلفش منال که دردنیای عشق، پریشانحالی نکوست پریشان خاطری اززلف آشفته ی یار، خودفراغت آرد وجمعیّت خاطربخشد.
درخلاف آمدعادت بطلب کام که من
کسب جمعیّت ازآن زلف پریشان کردم
ز خطّت صد جمال دیگر افزود
که عمرت باد صد سال جلالی
ز خَطَّت: به برکت موهای لطیفی که گِرداگرد چهره ات روئیده است
جمال: زیبایی و حُسن
"سالِ جلالی" ایهتم دارد: 1َ- سال پرشکوه 2- سال براساس تقویم جلالی که به همّت سلطان جلال الدین ملکشاه سلجوقی تاسیس شد ومطابق آن نوروز اولیِن روزسال شمسی تعیین وبه نوروزسلطانی شهرت پیداکرد.
معنی بیت: به لطفِ موهای لطیف گِرداگردرخسارت صدها حُسن وزیبایی دیگربررخسارت افزوده شد آرزومندم که صدهاسال شمسی باشکوه وعزّت زنده باشی.
درچاهِ ذق چوحافظ ای جان
حُسن تو دوصد غلام دارد
تو می‌باید که باشی ور نه سَهل است
زیان مایه ی جاهیّ و مالی
مایه: سرمایه
جاه: مقام ومنصب دراینجا کنایه ازتاج وتخت شاه شجاع که توسط شاه محمودبربادرفته است.
معنی بیت: (ای محبوب من نگران بربادرفتن تاج وتخت مباش...) آنچه که اهمیّت دارد این است که وجود تو سالم باشد وگرنه خسارتهای مالی وزوال مقامات و منصب های دولتی آسان وقابل تحمّل است.
جایی که تخت ومسندجم می رود به باد
گرغم خوریم خوش نبود بِه که می خوریم.
بر آن نقّاش قدرت آفرین باد
که گرد مَه کشد خطّ هلالی
خطّ هلالی: موهای لطیفی که برگِرداگِردرخسارمی رود وسبب دلربایی وجذابیّت بیشترمی شود.
معنی بیت: آفرین ومرحبا برآن نقّاش خلقت وقدرت آفرینش خداوند که باظرافت ولطافت گِرداگِردِ روی ماهِ توخطّ هلالی نقش زده وبه زیبایی وجمال توافزوده است.
یا مَبْسَماً یُحاکی دُرجَاً مِن اللَالی
یارب چه درخورآمدگِردش خط هلالی
فَحُبُّک راحتی فی کُلُّ حین
و ذکرُک مونسی فی کُلّ ِ حالِ
فَ: پس
حُبُّک: دوستی تو، عشق و محبت تو.
راحتی: راحتِ من است
فی: در
کُلُّ: تمام
حین: لحظه، دم
ذِکرُک: یادِ تو
مونسی: مونس من است
فی کلِّ حالِ: در هر حال
معنی بیت: عشق و محبّت تو در هر لحظه مایه ی آرامش و آسایش من و یاد تو درهرحالی که بوده باشم مونس و همدم من است.
ای یادتواَم مونس درگوشه ی تنهایی
وی درد تواَم درمان دربسترناکامی
سویدای دل من تا قیامت
مبادازشوق وسودای توخالی
سویدا: قدیمیان براین باوربودند که خال یا نقطه سیاهی در دل وجود داردکه محل احساسات است وبرآن سویدامی گفتند.
سودا: تجارت ،معامله،در اینجا به معنای اشتیاق و خیال عشق
معنی بیت: اشتیاق واندیشه ی عشق توتاروزرستاخیز درقلب من خواهد بود وهرگزقلبم ازشوق تو لحظه ای خالی نخواهد ماند.
من چوازخاک لحدلاله صفت برخیزم
داغ سودای تواَم سرّسویدا باشد
کجا یابم وصال ِچون تو شاهی
من بدنام رند لاابالی
لااُبالی : کسی که ازنام وننگ پروایی ندارد، ولگرد وبی قید وبند
معنی بیت: من که بدنام وبی قید وبند وولگرد ودربدرهستم چگونه خواهم توانست به حریم وصال تودسترسی پیدا کنم؟
من گدا وتمنّای وصل اوهیهات
مگربه خواب ببینم خیال منظردوست
خداداند که حافظ راغرض چیست
و عِلمُ اللهُ حَسبی مِن سؤالی
غرض: مقصود
عِلمُ الله: علم خدا
حسبی: مرا کفایت می کند
مِن: از
سؤالی: سؤال من، خواسته ی من
خداوند نیک می داند که هدف ومقصود حافظ ازاین عشقبازی چیست (ازآنجا که خداوند ازنیّت درونی من آگاه است که طمع مال وجاه ندارم) به همین سبب من دلیلی نمی بینم که خواسته ی قلبی خودرا بازگوکنم آگاهی خداوند کافیست ومن از طرح کردن مقصود خویش بی نیازم.
قسم به حشمت وجاه وجلال شاه شجاع
که نیست با کسم ازبهرمال وجاه نزاع

سیدمسعود در ‫۶ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳۰ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:

به نظر می رسد مصراع دوم " زین بیش " صحیح باشد

۱
۲۶۱۷
۲۶۱۸
۲۶۱۹
۲۶۲۰
۲۶۲۱
۵۵۲۹