گنجور

حاشیه‌ها

همایون در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۴:

مطلع غزل بسیار زیباست و حرف بطور کامل بیان شده است، این زیبائی و ردیف "و مترس" شاعر را بیش از حد شجاع کرده بطوری که آن را به سختی تا شش بیت رسانده است
حرف روی در قافیه حرف نون است که باید همه جا پیش از ردیف بیاید بنابراین توصیه دوستان در بالا درست است و بیت چهارم نیاز به اصلاح دارد
در بیت دوم با کلمه جانور بازی می‌‌شود، اینگونه که اگر "ور" را از آن برداری تنها جان می‌‌ماند بنابراین تو به همین سادگی می‌‌توانی از ترس جانوری نجات پیدا کنی
و دیگر اینکه تو در گمان و تردید بسر میبری و به این دلیل از روز قیامت می‌‌ترسی، کافی‌ است که یک سرّ و جادویی بکار بگیری و از گمان بیرون بیائی و به یقین تبدیل شوی، خیلی‌ ساده پس نترس!
بدان که تو طلایی ولی در خاک و معدن هستی‌، کافیست که مثل شعله برخسی و از معدن بیایی بیرون مگر بازی شعله را نمیدانی و یا رخسیدن بلد نیستی‌؟ خیلی‌ آسان است کافی‌ است که نترسی
تنها یک مسئله باقی‌ می‌‌ماند و آن این است که دل تو که در بیت اول حقیقی‌‌ترین آیه در هستی‌ است و نظیرش در قرآن هم پیدا نمی شود ناگهان بازی در می‌‌آورد و از تو دلیل و برهان می‌‌خواهد و مثل عقل ناتوان و درمانده می‌‌شود، تو هم براحتی می‌‌توانی از یک بازی قدیمی که همه در گذشته (ماکان) آنرا تجربه کرده و عبرت گرفته ا‌ند استفاده کنی و آن هم سایه بازی است، کافی‌ است که ادای سایه در بیاوری و خودت را مثل سایه هر برهان و دلیلی بدانی چون وقتی آفتاب بالای سر تو بیاید سایه هم از بین می‌‌رود و صورت مسئاله پاک می‌‌شود پس نترس، و بدان که:
این غزل ار کار نکرد دان که مثال شکم است
گفت عزیزش که بخور دلمه بادنجان و مترس

م.د در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۰۸ دربارهٔ قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷:

در مصرع اول بیت4، «تیر» صحیح است.

م.د در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۰۴ دربارهٔ قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴:

در مصرع دوم بیت4، «کنشت» صحیح است.

پدرام در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:

بدون آشنایی با کیش مهر ( میتراییسم ؛ آیین ایرانیان قبل از زردشت ) نمیتوان معانی واقعی بسیار از بزرگانمان را حس و درک کنیم . این آیین نشانه های سمبولیک فراوان دارد که ضادق هدایت نیز در بوف کور بارها از آنها استفاده کرده است . هفت دریا و هفت آسمان و نیمه پنهان نیز از آیین مهر هستند . کیش مهر هفت مرحله دارد که پس از گذرراندن آین هفت مرحله ( هفت خان ؛ هفت شهر عشق و.....) نور حقیقت به شخص تابیده میشود و چشم معرفت باز میشود . چله نشینی که چهل روز است گاهی به چند سال میانجامد تا شخص نیمه گمشده و ناشناس خود را پیدا کند که همان آنیما و آنیموس امروزی و شناسایی و پیدا کردن خود است . در این مرحله شخص بی نیاز و بی کینه و بخل و حسد است و یک عاشق تمام عیار . شاد باش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علت های ما ( عشق را طبیب کلیه دردها میداند )

تماشاگه راز در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

معانی لغات غزل (263)
کَشتی ما: جام کشتی مانند ما .
شطّ: رودخانه بزرگ، نَهر .
خروش: بانگ و فریاد بی گریه، نعره، صدای بلند .
وَلوَله: واویلا گفتن، بانگ و فریاد کردنِ زن، شور و آشوب .
شیخ و شاب: پیر و جوان .
کشتی باده: جام شراب را که به شکل کشتی می ساخته اند .
با رَهِ صواب: به راه صواب .
مُشکبو: خوش بو .
شرار: آتش .
نقاب انداز: نقاب بر انداز، نقاب برگیر .
مَهِل: مگذار ( از مصدر هِلیدن به معنای هِشتن= گذاشتن) .
دیو مَحَن: ( اضافه تشبیهی) مَحَن به دیو تشبیه شده است .
مَحَن: غم و غصه .
ناوَک: تیر کوچکی که در ناوک یعنی ناودانکی گذاشته و آن ناودانک را در چلّه کمان نهاده رها می کردند تا فاصله دورتری را بپیماید .
شهاب: سنگ های آسمانی کوچک که در جوّ زمین به سرعت سوخته و نابود می شوند، تیرهای آتشین آسمانی.
معانی ابیات غزل (263)
1) بیا و جام شراب کشتی مانند ما را در نَهر شراب انداخته و با این عمل پیر و جوان را به غریو و فریاد وادار .
2) ای ساقی! مرا در کشتی شراب انداز چرا که گفته اند نیکی کن و در آب انداز .
3) به اشتباه از راه میخانه برگشته ام . بار دیگر بزرگواری کرده مرا به راه راست میکده رهنما شو .
4) پیاله یی از آن شراب ارغوانی معطّر آورده و آتش حسادت در دل گلاب به پا کن .
5) هرچند مست و از خود بی خبرم تو در حقّ من لطفی کرده و نگاهی به دل سرگشته و خراب من بینداز .
6) هرگاه در دل شب به آفتاب نیاز داری از چهره دختر سرخ رویِ تاک، پرده را کنار بزن .
7) مگذار که روز مرگم مرا در خاک دفن کنند. پیکرم را به میخانه برده در خم شراب بینداز.
8) حافظ، آنگاه که از ستم روزگار جانت به لب رسید تیر آتشین به سوی شیطان غم و اندوه رها کن .

شرح ابیات غزل (263)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان
بحر غزل: مجتّث مثمّن مخبون اصلم مُسبغ
*
غزل بالا از ساخته های عنفوان جوانی شاعر است و همانطور که قبلاً گفته شد مشخصات سروده های این دوره در آن به چشم می خورد:
1- فاقد مضامین عرفانی و ایهام است .
2- پاره یی از ابیات آن مانند بیت پنجم فاقد مضمون قابل توجیه است به طوری که یکی از حافظ شناسان محترم برای بهتر کردن مفهوم شعر به جای (خرابم) کلمه (خرابی) را جانشین کرده که چندان وافی به مقصود نبوده است .
یکی دیگر از مشخصّات سروده های دوره جوانی شاعر این است که د رتعداد کمتری از نسخ قدیمه وارد شده است و این غزل همانطور که شادروان دکتر خانلری در ذیل غزل آورده اند تنها در 4 نسخه آن هم با اختلاف آمده است .
مصراع دوم بیت دوم این غزل از کمال الدّین اسماعیل است که می گوید :
به آب چشمــش رحــمی کـن و مبر آبش کـه گـفته اند نکویی کن و در آب انداز
همچنین مضمون مطلع غزل از نظامی است که در هفت پیکر گفته است :
روزی از حــوزه بـهشـتـــی خویـــش کـرد بـر مــــی روانــه کشــتیِ خویش
و تشبیه بیت ششم این غزل بعنی تشبیهِ شراب به خورشید از رودکی است که می گوید :
هــــم به خُــم انــدر همـی گــدازد چـونین تــا بـه گَـهِ نــوبــهار و نیــمه نیــسان
آن کــــه اگــر نیــم شــب درش بگـــشایی چـــشمه خـــورشید را ببــینی تـابــان
و در این باره خاقانی نیز گفته است :
وز مـــیئی کاسمان پیاله اوست آفــتابی عـیان کـنید امــروز
*
ســاغری پـیش از آفتاب بـخواه از مـــی آفـتاب زای صــبوح
طرف صحبت شاعر در این غزل علی الظاهر ساقی است که از او تقاضای شراب دارد که در چهار بیت اوّل از خماری می نالد لیکن بلافاصله در بیت پنجم شاعر ادّعای مستی و خرابی کرده و در بیت ششم به ساقی که دارنده شراب و طرف تقاضای شاعر بوده می گوید اگر نیمه شب به آفتاب نیاز پیدا کردی از چهره شراب نقاب برگیر. این تباین موضوع و تشتّت افکار می رساند که شاعر صرفاً به موضوع و مضمون هر بیت مستقلاً می اندیشیده و برای کلماتِ قافیه مضامین مناسب می آفریده است. امّا شاعر در سال های بعد به صورت کلّی غزل خود، یکرنگی و یکپارچگی کامل داده است .
ذهن شاعر در مقطع غزل برای قافیه شهاب متوجّه مفاد آیه 17 و 18 سورۀ حجر بوده است :
وَ حَفِظناها مِن کُلِّ شَیطانٍ رَجیمٍ(17) اِلّا مَنِ استَرَقَ السَّمعَ فَاَتبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ(18)
( و آن را از هر شیطان رانده شده نگاهداشتیم مگر آن که به دزدیده گوش فراداشت پس از پی رفت او را شهابی روشن).
و عقیده بر این بوده است که چون شیطان بخواهد از زمین به سوی آسمان عروج کند به وسیله تیرهای آتشینِ شهاب ثاقب رانده می شود و این موضوع دست مایه شاعر در ساختن بیت مقطع غزل قرار گرفته و غم و اندوه را به شیطان تشبیه نموده است
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

متین در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۰۷ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:

محسن چاوشی هم این شعر رو خونده قطعه ای بنام ملکا

امیری در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۳۱ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۵ - اشک یتیم:

خسروا، دست توانای تو، آسان کرد کار
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » زن در ایران/
دلیل حذف اشعار پروین از کتب درسی

م.د در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱:

در مصرع دوم بیت دوم، «تا گرفت» صحیح است

م.د در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹:

در بیت 2 ، «رخ» صحیح است

م . ق در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:

یک لحظه هم نمیشه حال و حالت شاعر موقع نوشتن بیت بیت این شعر رو درک کرد . قلبا آرزو دارم احدی چنین لحظه رو تجربه نکنه که متاسفانه حاشا ... تجربه خواهد شد .

مسیح گل‌پیکر در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۱۱ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر » بخش ۱۵ - اندر مذمّت دنیا و برحذر بودن از آن فرماید:

ظاهرا زاول منسوب به زابل است احتمالا در قدیم قفلهای خوبی در اونجا ساخته می شده و قفلهای آن معروف بوده. کلیدان احتمالا به معنی قفل است

مسیح گل‌پیکر در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۴۵ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر » بخش ۱۵ - اندر مذمّت دنیا و برحذر بودن از آن فرماید:

مصرع
چون کلیدان زاولی به دو در
فکر کنم اشتباه تایپ شده
چون کلیدان ز اولی به دو در
"ز" از اولی فکر کنم باید جدا باشد

عبدالله در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۱۲ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۲:

فکر کنم اینجوری باید تایپ بشه:
آن زلف، که دارد از تو برخورداری
مانندهٔ میغ است که بر خور داری
کی برخورم از قامت چون سرو تو من؟
کز هر طرفی هزار برخور داری

مهران در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۰۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:

سلام و عرض ادب. شعر زیبایی است.. درود بر روح سنایی عزیز...
بنظر بنده گفتنِ چنین مطلبی که: "به یک هزارم دنیا و ادراک این بزرگان هم راه نبرده ایم" و یا "ادراکات بزرگانی مانند سنائی با ادراکات انسانهای عادی متفاوت است مخصوصا زمانی که در حال ذوق و جذبه ادراکات باطنی خود را در غالب شعر بیان می کنند" و از این دست مطالب و سخن ها، سخن ثقیلی است...! بنظر بنده بیش از حد در غیرمعمول نشان دادن و زیادی بزرگ کردن افراد تلاش میکنیم! (امیدوارم سوتفاهم نشود؛ به نظر همه ی عزیزان احترام میگذارم. همچنین سنایی را بزرگ و قابل احترام و صاحب نظر میدانم)
سنایی بزرگوار و خیلی از شاعران ارجمند ما، بر اساس محیط زندگی و ژن، اعتقادات و باورهایی اکتساب نموده اند و این باورها، هرکدام در زمینه ی خود میتواند یک "نظریه" باشد؛ نه مرجع. هیچ نظریه ای از هیچ شاعر، دانشمند و حتی عارف و... نمیتواند صد در صد درست باشد و بیش از حدِ معمول بزرگ.
هر فرد بزرگی در عرصه ای، علومی را به دست آورده که حتی ممکن است در برخی نمونه ها، آن علوم از نظر ریشه ای دچار مشکل باشد.. بنظرم هر نظریه ای میتواند در گشایش راه جهت دستیابی به علم بیشتر و جدیدتر مفید باشد.
برای ما معمولا حالت جذبه و ذوق و به اصطلاح بی خویشی خیلی از شعرا و به اصطلاح عرفا، ورای از این جهان بچشم می آید!؛ در حالی که در علوم روانشناختی جدید، این حالات "میتواند" (شاید) نشانگر برخی اختلالات، کمبودها و یا سایر خصوصیات درونی و روحی باشد. (به این نکته آگاهم که این حرفهای من به مذاق خیلی از افراد خوش نمی آید و صرفا هم نمیگویم که این حالات بی ارزش اند؛ ولی میگویم ممکن است دلایل متفاوتی برای نظریات و تفکرات و حالات هر فرد وجود داشته باشد.). من از همه ی عزیزان تقاضا دارم در علوم دیگر هم مطالعه بفرمایند. سپاس از توجهتان.

هرس در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۴:۱۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۲:

پس از این بیت:
بگو تا سوار آورم زابلی
که باشند با خنجر کابلی
یک بیت دیگر هست کە گویی بە عمد حذف شدە. در تمامی نسخی کە قبل از سال 1365 چاپ شدەاند پس از این بیت این بیت وجود دارد:
تو ایرانیان را بفرمای نیز
کە تا گوهر آید پدید از پشیز
بە خصوص کە در ابیات بعدی شاهد چنین بیتی هستیم از زبان اسفندیار:
چه باید مرا جنگ زابلستان
وگر جنگ ایران و کابلستان

۸ در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۵۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۷:

توانای دانا!
تازی منسوب به قبیله طی را می گویند
چنانکه اهل ری را رازی می خوانند

نیما در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۵۷ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۹ - به مناسبت اخراج مورگان شوستر آمریکایی از ایران:

1 : [شُسْ تِ] (اِخ) مُرْگان.
مستشار آمریکائی امور مالی.
در 1328 ه .
ق.
به ایران آمد تا به مالیهء ایران سر و صورتی بدهد اما بر اثر فشار روسها مجبور به ترک ایران شد و عارف شاعر نامی دربارهء رفتن وی تصنیفی دارد.
کتاب اختناق ایران از اوست که به فارسی نیز ترجمه شده است.

نیما در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۲۳ دربارهٔ عبدالواسع جبلی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شکایت:

سفه : (سَ فَ) [ ع ] (اِمص) کم خردی.نادانی، بلاهت

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴:

حلالش باد اگر خونم بریزد
که سر در پای او خوشتر که بر دوش
دوش در اینجا مشخص است که معنای شانه می دهد اما باز می توان دو مضاف الیه برایش تصور کرد یکی دوش یار و یکی دوش خود سعدی
یعنی اگر محبوب سرم را بزند و خونم را بریزد رواست چون سر اگر در پای یار بیفتد بهتر است که بر دوش یار باشد
معنی دوم: بهتر است که سرم روی دوشم (روی تنه ام) باشد
اگر کسی اهل سعدی باشد هیچ کسی را پاکبازتر از سعدی نمی یابد انگار این موجود (که نه انسانش می توان خواند و نه فرشته و نه هیچ چیز دیگر. فقط می شود او را سعدی گفت) هیچ وجود و اختیاری از خود نداشته است و در کمتر غزلی است که این معنا نیامده باشد

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۶ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بود
برداشتن، بگفته بیهوده خروس
توضیحات دوستان کافی و وافی بود ولی به زبان ساده تر کمی کلمات جابجا شوند تا از حالت نظم به نثر درآید مشکل کاملا حل می شود
بگفته بیهوده خروس، لب بر لبی چو(ن) چشم خروس (است) برداشتن، ابلهی بود
یعنی ابلهی است که با صدای خروسِ صبح، لب برداشتن از لبی که سرخ (چون چشم خروس) است

۱
۲۴۸۹
۲۴۹۰
۲۴۹۱
۲۴۹۲
۲۴۹۳
۵۵۰۶