گنجور

 
فروغی بسطامی

با رقیب آمدی به محفل من

برق غیرت زدی به حاصل من

جان به آسانی از غمت دادم

وز تو آسان نگشت مشکل من

جانم از تن سفر نمی‌کردی

گر نمی‌رفتی از مقابل من

کینم انداختند در دل تو

مهرت آمیخت در دل من

تشنهٔ آب زندگی بودم

خاک می‌خانه گشت منزل من

شوق زخم دگر به جان دارد

دل مجروح نیم بسمل من

خنجری زد به سینه‌ام قاتل

که فزون ساخت حسرت دل من

قابل تیغ او شدم آخر

کار خود کرد بخت مقبل من

می‌دهد جان فروغی از سر شوق

هر که بیند جمال قاتل من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظامی

بازدار ای دوا کن دل من

از زمین بوس هر کسی گل من

کمال‌الدین اسماعیل

بجز از غصّه های مشکل من

چیست از روزگار حاصل من؟

نیک سرگشته ام نمی دانم

که جهان ناخوشست یا دل من

خالی از خون دل نیم گویی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
عراقی

ای غم تو مجاور دل من

وز زمانه غم تو حاصل من

سعدی

وه که هر گه که سبزه در بستان

بدمیدی چه خوش شدی دل من

بگذر ای دوست تا به وقت بهار

سبزه بینی دمیده بر گل من

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه