مهرداد در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴:
سلام
متونی رو که دوستان زحمت نگارش اون رو بر خود هموار کردن نخوندم (نه فرصت ،نه سعادت) ،اینکاره نیستم ،عبوری به مناظره و مباحثه بر سر معنای واژه «هرگز» در مصرع دوم بیت سوم برخوردم...
به گمانم مراد خواجه از هرگز در این متن خاص ، واژه ای معادل «عمرا» ،«زهی خیال باطل» «کارخدارو چی دیدی شاید شد »....و امثال آن باشه،ببخشید هول هولکی شد
برگ بی برگی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو:
هر که چون هندوی بدسوداییست
روز عرضش نوبت رسواییست
در اینجا بنظر میرسد هندوی بد سودایی همان من کاذب و متوهم ساخته ذهن انسان است و بد سودایی یا بد معامله بودن در بیع را مولانا به این جهت استفاده نموده است که انسان بد معامله احساس زرنگی داشته و قانون جبران زندگی را رعایت نمی کند ، لذا میخواهد بیشتر بدست آورد و کمتر بهای آن را بپردازد و این انسان دارای من ذهنی هم هویت شده با چیزهای این جهانی در روز عرضه خود به پیشگاه حق یعنی در روز رستاخیز ( رستاخیز صغرا و یا کبری) رسوا شده و چیزی برای ارائه ندارد . البته این به معنی بیزاری مولانا از هندو یا هر آیین دیگری نیست چرا که در جاهایی دیگر گبر را تمثیل و نماد من کاذب پدید آمده توسط ذهن میداند و این ربطی به دین و آیین یهودی ها و یا هندوها نداشته است چنانچه در همین بخش و چند بیت ماقبل از این بیت می فرماید :
مرد حجی ؟ همره حاجی طلب
خواه هندو خواه ترک و یا عرب
منگر اندر نقش و اندر رنگ او
بنگر اندر عزم و در آهنگ او
میفرماید اگر عاشق سالک راه عشق و کوی دوست هستی دوست و همراهی را بیاب تا در این راه دشوار به تو کمک کند و این انسان از هر دین و مذهب که باشد تفاوتی ندارد بلکه بایستی اراده و پایداری و چگونگی راه روی او مورد نظرت باشد و نقش ظاهر و یا رنگ و نژاد او اهمیتی ندارد .یعنی اینکه انسان فارغ از هر دین و مذهب یا رنگ و نژاد توانایی زنده شدن به اصل خدایی خود را دارد و این از ویژگی های منحصر به فرد مولانا در بین سایر عرفای دور نزدیک ما و جهان شمول بودن آن بزرگ دارد .
موفق و پایدار باشید
رهرو در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:
در اشعاری اینچنین است که میتوان دریافت حضرت مولانا شخصیتی دو قطبی داشته و اشعاری اینچنین را در دوران شیدایی و سر خوشی های معنوی سروده. بنا بر این اشعار بیشتر آهنگین و ریتم دار هستند و شاید بشود آنها را در ردیف ترانه قرار داد تا شعر، مثلا اگه با اشعار سعدی مقایسه کنید که بسیاری اشعاری محکم با چارچوبهای منطقی هستند اشعار مولانا معمولا آهنگین و برآمده از دل است که البته این تفاوت تمام عارفان شرقی با دیگر اندیشمندان است. بنابراین سنجیدن شعر مولانا با ابزار وزن و قافیه و عروضی چندان عملی نیست و بهتر آنست که این کلمات را که از جان برآمده با گوش جان شنید. و خیلی هم در جستجوی معنی عمیق از آنها نباشیم ! چرا که اینها کلامات است و مولانا هم یک انسان! شاید مهمترین پیام مولانا این باشد که شما هم میتوانید به مقام ایشان برسید، با مطالعه، تقحص بر معنی زندگی و تلاش در شناخت خویش.
مصطفی خدایگان در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
اگر آن مصصح عزیز و کجدست که واژهی «ور» را تبدیل به «ار» کرد چنین اقدامی ناخجستهای انجام نمیداد حالا این همه بحث بینتیجه در میان نبود و همه میدانستند مقصود حضرت حافظ از بیت پایانی، این بوده که هیچ چیزی بهجز عشق، فریادرس و ناجی بشر نیست.
نکته:
ار = اگر
ور = حتی اگر
مثال 1:
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست
شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است
مثال 2:
گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت
برگ بی برگی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو:
در ادامه به دوستان و سروران یادآوری میکنم همانطور که میدانیم مولانا این عارف بی همتا و عاشق حتی از هزلیات نیز برای رسانیدن مفاهیم مورد نظر خود گذشت ننموده است و با هر زبان ممکن قصد راهنمایی و بیدار کردن ما انسانها را داشته است و به واقع شنیدن این هزلیات از هر شاعر دیگری شاید موجب انزجار ما می گشت اما شنیدن آنها از زبان مولانا با توجه به مفاهیم آنها همچون عسل مینماید و این اعجاز مولانا میباشد در کلام .
زیاده گویی ها را بر من ببخشایید
برگ بی برگی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو:
با درود بر روفیای گرامی
البته جناب محمد امین مروتی به تفصیل در باره این ابیات توضیحات کافی داده اند و این بنده سر تا پا تقصیر هرچه بگویم تنها ویران کردن امارت میباشد و علاوه بر آن شما خود بسیار محقق خوب و چیره ای هستید به ویژه در بعد فلسفی آموزه های مولانا که همواره دست نوشته هاتان را دنبال کرده و استفاده وافر برده ام .
هر چه گوید مرد عاشق بوی عشق
از دهانش می جهد در کوی عشق
مولانا میفرمایند انسان به حضور رسیده و کامل هرچه بگوید از عشق میگوید و در راه کوی دلدار (حتی اگر پاره ای اوقات سخنانی متضاد بر لب براند ) .سپس مثال های متعدد می آورد
گر بگوید فقه، فقر آید همه
بوی فقر آید از آن خوش دمدمه
برای مثال اگر آن عاشق خوش دمدمه حتی از فقه و اصول سخن بگوید از سخنان او بوی فقیر شدن به من کاذب انسان به مشام خواهد رسید و منظور خود را در قالب فقه به مخاطب خود خواهد رساند بنا بر این آن انسان عاشق از هر وسیله ای برای رساندن پیغام عشق استفاده خواهد نمود .
ور بگوید کفر، دارد بوی دین
آید از گفتِ شکش بوی یقین
او حتی اگر از کفر بگوید قطعا بواسطه آن کفر قصد رسیدن به دین را دارد و از شک گفتنش به یقین و ایمان قلبی خواهد رسید و آن انسان عارف عاشق خود را مقید به کلیشه ها نمی داند .
کفّ کژ کز بهر صدقی خاستست
اصل صاف آن فرع را آراستست
اگر جایی کف کژ که نمادی از هم هویت شدگی های انسان میباشد را برای اثبات حرف درستی بیاراید در حقیقت انسان عارف اصل صاف و خدایی انسان را آراسته و برجسته به مخاطب خود ارائه میکند تا مفهوم را بهتر برساند .
آن کفش را صافی و محقوق دان
همچو دشنام لب معشوق دان
و شما آن بخش را که عارف به ظاهر ، باطلی را می آراید حق بدان و همانند دشنام لب معشوق قلمداد کن که آن دشنام نیز مطبوع و شیرین است .
گشته آن دشنام نامطلوب او
خوش ز بهر عارض محبوب او
و آن دشنام که به ظاهر نا مطبوع و زشت مینماید از برای چهره زیبای معشوق مطبوع و دوست داشتنی خواهد بود .
و سپس مولانا مثالهای بیشتری می آورد و میفرمایند عارف عاشق خوش دمدمه از این تعابیر که از جنس طلا بوده اما ظاهری دارند که با عقاید ما همخوانی ندارند استفاده میکند و در آن هیچ اشکالی متوجه اصل موضوع نخواهد شد .
ممنون از حوصله و بذل توجه شما و پوزش از محضر شما بزرگواران ..
موفق و پایدار باشید .
نوید کوهی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۰۶ دربارهٔ عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۳۷:
سه ولد: موالید سه گانة جماد و نبات و حیوان
چارمام: عناصر چهارگانه آب و باد و خاک و آتش
هقت باب: سیارات سبعه و هفت گانه.
پوریا در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۲۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷:
ما در این رباعی می فهمیم که ما انسان ها مثل کوزه هستیم از خاکیم و هر چه درونمان بریزند همان بو را می دهیم و در اخر می شکنیم و دوباره خاک می شویم و با باد حرکت می کنیم
و این کوزه گری گیتی ما انسان ها است و کوزه ای که خروش می کند یک پیامبر بوده که گفته خداوند(کوزه گر) و انسان ها بزرگ مان کیست ودر اخر چه کسی ما را می خرد که هر پیامبری همین ها را گفته که میشع معاد نبوت و این چیز ها....
کاوه کیانی هفت لنگ در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
جا داره در اینجا یادی کنیم از ستاره درخشان موسیقی عرفان بانو هایده عزیزم که این غزل رو به زیبایی هرچه تمامتر و به شکلی غرورانگیز به رشته آواز درآورد ... شنیدن این غزل با صدای ایشون بغضی سرشار از عاطفه و احساس غرور را در گلویم مینشاند که راهی جز گریه برایم باقی نمیماند ... روحش شاد
برگ بی برگی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۷ - حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان:
خواستم شرحی بر یکی دو بیت دیگر بنگارم که دیدم جناب آقای محمد امین مروتی بسیار جامع و کامل این داستان شگفت انگیز مثنوی را در بخش بعد تشریح و تفسیر نموده اند که خود کلاسی آمورشی در مکتب خانه مولانا میباشد و جای بسی امتنان و سپاسگزاری دارد . خدا را شکر که در عصر حاضر با چنین دانشمندانی هم عصر میباشیم . بزرگوارانی که این گنج مخفی را کشف نموده و به رایگان در اختیار آشفتگان جستجوگری چون ما قرار میدهند و بسیار نکوتر این باشد که ما پس از آموختن این درسها را مشق نموده و بکار بندیم به امید اینکه روزی به اصل خود زنده شویم . همان مقصدی که برای آن به این جهان پای گذاشته آیم.
موفق و در پناه حق باشید
سپهر سمیعی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۹ - داستانِ دقیقی شاعر:
با عرض سلام، به نظر بنده حقیر، کاربرد کلماتی که ریشه عربی دارند نمی تواند دلیلی بر این ادعا باشد که بیت آخر از حکیم فردوسی نیست. این ادعا را اساس افرادی مطرح می کنند که اصرار دارند در کلام محاوره ای امروز هم کلمات زیبایی که از ریشه عربی بوده و به گوش فارسی زبانان کاملا طبیعی هستن را حذف کنند. این دیدگاه ناشی از یک سوء تفاهم بزرگ است. به عقیده بنده حقیر، حکیم فردوسی هیچ پدر کشتگی با کلمات عربی نداشته. لیکن شاهنامه سراسر داستانهایی است که زمان آنها در ایران باستان و قبل از ظهور و گسترش اسلام و لسان عربی بوده است. این از نکات بسیار زیبا و عظمت شاهنامه فردوسی است که روایت خود را با زبانی بیان می کند که با زمان وقوع قصه ها تطابق دارد. درست همانطور که امروز اگر کسی داستانی یا نمایشنامه ای بنویسد که زمان وقوع آن دویست سال پیش یا قدیم تر بوده، استفاده از زبان و کلمات و اصطلاحات متداول امروز قطعا آسیب جدی به اعتبار چنین اثری وارد می کند. مثلا تصور بفرمایید داستانی درباره دوران قاجار بنویسیم و در آن از چنین ادبیاتی استفاده کنیم:
"یه روز مشیر الملک داشت واسه خودش تو خیابونا گلگشت میزد، بهو چشش افتاد به یه داف اسمی. به درشکه چیش گف بزن بقل یه دقیقه میخوام برم تو فاز این دافه..."
ملاجظه می فرمایید که زبان و شیوه بیان بکار رفته حس زمان قاجار را منتقل نمی کند. بنابراین استفاده از زبان و انتخاب دقیق کلمات یکی از جنبه های عظمت هنری شاهنامه فردوسی است.
به همین ترتیب، همانطور که استفاده از کلمات جدیدتر به فرم و ساختار هنری شاهنامه آسیب جدی وارد می کرد، استفاده از کلمات باستانی در محاورات امروزی هم اشتباه و حتی مضحک است. تصور بفرمایید اگر کسی امروز در انگلستان یا آمریکا یا استرالیا یا کانادا با زبانی که فی المثل شکسپیر بزرگ بکار می برده صحبت کند، نه تنها به سختی می تواند با مردم کوچه و خیابان در آن بلادات ارتباط برقرار کند، بلکه محتملا مورد تمسخر و تعجب انگلیسی زبانان امروز هم خواهد شد. فارسی هم از این قاعده مستثنی نیست.
ممص در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۶:
من عاشق مصرع اول بیت 5 شدم!!
...میاو!!
شهاب نیک در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بیکدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوماند ملعون نهاند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:
درود بر استاد عشق و معنی مولوی
یغمایی جان شما خود مصداق بارز این شعر هستی
که الفاظ را میبینی ولی معنی را نه
مولوی مسلما برای رساندن حق مطلب اینگونه سخن میگوید
شهاب نیک در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۷:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۷:
درود بر استاد عشق و ادب سعدی
با توجه به اینکه حضرت اسرافیل که از رشتگان مقرب است و مامور دمیدن در صور و موکل روزی در روی زمین است سعدی این تناسب رو رعایت کرده که البته گوش به انعام بودن بسیار زیبا تر از چشم داشت است که خود مزید بر علت است.
رضا جلیلی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۶:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:
درود فراوان
ببینید حافظ در وادی طلب داره عشق خودش و همه عالم را فریاد میزنه که برای دیدنش لحظه شماری میکنه و مقصودش از تشنه لب و داستانی که در شعر خود بیان میکند خودش میباشد عزیزان لطفا به مغز شعر دقت کنید خودتونو جای حافظ بزارید و شعرو از نو بخوانید و به عمق هسته شعر بروید.
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
حافظ میگه اگه مثل من با 14 روش قرائت قرآن و از بر حفظ باشی و با همون 14 روش بتوانی برای همه تفسیر کنی بازم فقط عشقت(خدا، انسان کامل) میتونه به فریاد دلت برسه نه چیز دیگه ای.
سنا در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۳۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار:
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
جدی نگیر جون من. قربانت!
برگ بی برگی در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۷ - حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان:
با سلام و عرض پوزش از این تاخیر بسیار طولانی در پاسخ به سروران گرامی جناب آقای میلاد کسانی و سرکار خانم زهرای گرامی.
جناب آقای کسانی ، دریای پهناور مثنوی حضرت مولانا دارای آنچنان ژرفایی میباشد که فصل الخطابی برای برداشت های ما متصور نیست و معنای ابیات آن همانند قرآن کریم در لایه های متعدد قرار داده شده است تا انسانها از هر لایه آن برداشتی داشته و درسی بیاموزند و خدمت خانم زهرای گرامی عرض کنم ضمن سپاس فراوان، این بنده کمترین خود را شایسته این بنده نوازی ندانسته و در حقیقت شاگردی مبتدی در مدرسه انسان سازی مولانا هستم و این اندک را نیز در برداشتهایم از این ابیات نورانی مدیون جناب آقای پرویز شهبازی و استفاده از آموزشهای اسناد گرانقدر استاد کریم زمانی میدانم . در صورت تمایل شما را به کانال تلگرام گنج حضور و همچنین مطالعه آثار استاد زمانی دعوت میکنم .
موفق و در پناه حق باشید
پیوند به وبگاه بیرونی
گویان در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار:
Woow
چه اشکهایی زیر این ترکیب بند ریخته شده
یک دوستی هم 7 سالگی عاشق شدند
مهدی ملک ثابت در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۲۳ دربارهٔ جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۲۴ - حکایت آن ساقی که در مجلس نوشیروان گستاخی کرد و عفو کردن نوشیروان آن گستاخی را از وی:
قبل از جامی این داستان در حدیقه سنایی آمده است:
آن شنیدی که گفت نوشروان
مطبخی را به وقت خوردن نان...
محمد طهماسبی دهنو(هانا دایی) در ۵ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۲:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن: