گنجور

 
مولانا

هم به درد این درد را درمان کنم

هم به صبر این کار را آسان کنم

یا برآرم پای جان زین آب و گل

یا دل و جان وقف دلداران کنم

داغ پروانه ستم از شمع الست

خدمت شمع همان سلطان کنم

عشق مهمان شد بر این سوخته

یک دلی دارم پیش قربان کنم

نفس اگر چون گربه گوید که میاو

گربه وارش من در این انبان کنم

از ملولی هر کی گرداند سری

درکشم در چرخش و گردان کنم

آن ملولی دنبل بی‌عشقی است

جان او را عاشق ایشان کنم

عاشقی چه بود کمال تشنگی

پس بیان چشمه حیوان کنم

من نگویم شرح او خامش کنم

آنچ اندر شرح ناید آن کنم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode